(سخت گیر) پارت بیست و هشتم

(سخت گیر) پارت بیست و هشتم

صبح
ا.ت: کوکی بلند شو
کوکی:کوکی بلند شو
ا.ت: ادمو در نیار
کوکی: ادامو در نیار
ا.ت: من از ا.ت و بچه ش
متنفرم
کوک: من از ا.ت و بچش
م چی گفتی
ا.ت: بلند شو صبحونه بخوریم
کوک: باشه
صبحونه رو آماده کردیم
اتنا: صبح بخیر
جکسون: صبح بخیر
کوک: بیاین صبحونه بخورید
تا بریم خرید
جکسون: با ماشین من بریم
کوک:یعنی باهم بایه ماشین بریم
جکسون: آره دیگه
کوک: باشه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جکسون
داشتیم با یه ماشین میرفتیم
اتنا: نگاشون کن
جکسون: چیو
اتنا:جونگکوک و ا.ت رو چه
قشنگ تو بغل هم خوابشون برده
جکسون: ا.ت خیلی جونگکوک و دوست
داره ولی جونگکوک فکر نکنم زیاد
اتنا: تو از کجا میدونی ببین چجوری
ا.ت رو بغل کرده
جکسون:ولی من فکر نکنما
اتنا: جکسون بسه دیگه
کوک: ببخشید تو حرفتون میپرم
ولی من خیلی ا.ت رو بیشتر از این چیزی که فکر میکنید دوست دارم
جکسون: شنیدی
کوک:ببخشید ولی آره
جکسون:قصد بدی نداشتم این
حرفو زدم
کوک:راست میگی واقعا براش
کم گذاشتم
ا.ت: نرسیدیم
جکسون: رسیدیم اینجاست
دیگه
کوک: آره عزیزم بلند شو رسیدیم
ا.ت: بیدارم
جکسون: ما میریم اون طرف شما
هم برید خریدای خودتون رو بکنید
کوک: باشه ا.ت بیا بریم
#کوک
#فیک