در آغوش شیطان

"در آغوش شیطان"
---

Chapter: ۱
Part: 6

می کیونگ همیشه ساکت بود. صدای قدم‌هاش توی راهروهای عمارت، مثل زمزمه‌ی شب بود. اون مادر خانواده بود، اما نه مثل مادرهای معمولی.
اون خون‌آشام بود.
بانوی عمارت.
زنی که با نگاهش می‌تونست قلب‌ها رو منجمد کنه.

بچه‌ها بهش احترام می‌ذاشتن، اما هیچ‌وقت بهش نزدیک نمی‌شدن.
اون رازهایی داشت که هیچ‌کس نمی‌دونست.
رازهایی از گذشته، از نفرین، از عهدی که با تاریکی بسته بود.

می کیونگ شب‌ها کنار پنجره می‌ایستاد، به ماه نگاه می‌کرد، و زیر لب چیزی زمزمه می‌کرد.
کسی نمی‌دونست اون دعا می‌کرد یا نفرین می‌فرستاد.

اما یه چیز معلوم بود—اون مادر این خانواده نبود.
اون خالقشون بود.
زنی که از خون، زندگی ساخته بود.
دیدگاه ها (۰)

"در آغوش شیطان" ---Chapter: 1 Part: 7کیم ته وون، پدر عمارت،...

"در آغوش شیطان" ---Chapter: 1 Part: 8جونکوک از اول توی اون ...

"در آغوش شیطان" ---Chapter: ۱ Part: 5لیلیت سوان همیشه تنها ب...

"در آغوش شیطان" ---Chapter: ۱ Part: 4جیهوپ وقتی به دنیا اوم...

( گناهکار ) ۶۸ part در طی این راه هیچکس سخنی نگفت ساعت ده شب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط