Devil or Angel³¹
Devil or Angel³¹
کوک: سلام! اقای بیجو؟
بیجو: بله خودم هستم اقای جئون بفرمایید
کوک: ببخشید چرا باید همچین جایی برای این قرار مهم بگیرید صدای اهنگ خیلی بلنده
بیجو: اینجا ماله برادرمه به من ارامش میده صداش الان قطع میشه و اینکه اینجا یه بار عادی نیست
کوک: یعنی چی؟
بیجو: نیم ساعت دیگه میفهمی
کوک:خب همین الان بگید
بیجو: هیچکس حق بیرون شدن به از اینجارو نداره
کوک: چرا؟
بیجو: بعد از اینکه تموم شد پسرا چشم بسته دست به بدن دخترا میزنن و بهترینشون رو انتخاب میکنن و از طرف خوده بار یه اتاق بهشون داده میشه میرن خوشگذرونی
کوک: خیلی عجیبه
بیجو: اگه خواستی یه شب بیا
کوک: من ازدواج کردم
بیجو: میگی انگار من نکردم دوتا بچه هم دارم ولی بازم میام اینجا
کوک: من اینکارو نمیکنم
بیجو: زنت نمیفهمه اینجا خیلی از پسرایی که ازدواج کردن هست
کوک: میشه شروع کنیم
بیجو: بله صبر کن اقای جئون اون خانمه جدیده تا حالا ندیدمش حتی بدنش هم خیلی خوبه امشب همینو انتخاب میکنم
یکی اومد از کنار رد شد و
گفت: اون خانمه برای منه
بیجو: خفه شو اقای جئون یه نگاهی بهش بنداز
کوک: گفتم که زن دارم
بیجو: نگاه کن
یه نگاهی انداختم
کوک: کدوم میگی
بیجو: سمت چپ اونی که لباسش مشکیه
کوک: اشنا به نظر میرسه من برم یه نگاهی بندازم
رفتم جلوتر نگاه بهش کردم
کوک: اره خودشه ا/ت خانم فک نمیکردم بیای همچین جایی
سریع رفتم سمتش
#فیک
#سناریو
کوک: سلام! اقای بیجو؟
بیجو: بله خودم هستم اقای جئون بفرمایید
کوک: ببخشید چرا باید همچین جایی برای این قرار مهم بگیرید صدای اهنگ خیلی بلنده
بیجو: اینجا ماله برادرمه به من ارامش میده صداش الان قطع میشه و اینکه اینجا یه بار عادی نیست
کوک: یعنی چی؟
بیجو: نیم ساعت دیگه میفهمی
کوک:خب همین الان بگید
بیجو: هیچکس حق بیرون شدن به از اینجارو نداره
کوک: چرا؟
بیجو: بعد از اینکه تموم شد پسرا چشم بسته دست به بدن دخترا میزنن و بهترینشون رو انتخاب میکنن و از طرف خوده بار یه اتاق بهشون داده میشه میرن خوشگذرونی
کوک: خیلی عجیبه
بیجو: اگه خواستی یه شب بیا
کوک: من ازدواج کردم
بیجو: میگی انگار من نکردم دوتا بچه هم دارم ولی بازم میام اینجا
کوک: من اینکارو نمیکنم
بیجو: زنت نمیفهمه اینجا خیلی از پسرایی که ازدواج کردن هست
کوک: میشه شروع کنیم
بیجو: بله صبر کن اقای جئون اون خانمه جدیده تا حالا ندیدمش حتی بدنش هم خیلی خوبه امشب همینو انتخاب میکنم
یکی اومد از کنار رد شد و
گفت: اون خانمه برای منه
بیجو: خفه شو اقای جئون یه نگاهی بهش بنداز
کوک: گفتم که زن دارم
بیجو: نگاه کن
یه نگاهی انداختم
کوک: کدوم میگی
بیجو: سمت چپ اونی که لباسش مشکیه
کوک: اشنا به نظر میرسه من برم یه نگاهی بندازم
رفتم جلوتر نگاه بهش کردم
کوک: اره خودشه ا/ت خانم فک نمیکردم بیای همچین جایی
سریع رفتم سمتش
#فیک
#سناریو
۲۵.۶k
۰۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.