عشق درسایه سلطنت پارت58
خیلی نزدیک بهم و ایستاده بود
اوه اوه. خواستگاری که به خاطر تهیونگ نیومد.. عاشق فعلی که برای اینکه بدونه امنیت و آرامش دارم دوبار به قصر تهیونگ اومده یه بار اون شبی که در با تبر شکونده شد و یه
بار الان.... دست دراز کرد که دستم رو بگیره و رقص رو ادامه بدیم که دستم سریع از پشت سر کشیده و چرخی خوردم و رخ تو رخ تهیونگ شدم....
دستم رو روی دوشش گذاشت و به حالت رقص تکونم داد من که کلا تو هپروت بودم و از شوک اتفاقی که سریع افتاد
انگار رقصیدن یادم رفته بود
تهیونگ برای اینکه با پادشاه اسپانیا نرقصم دستم رو کشیده
بود و حالا داشتم باهاش میرقصیدم آب دهنم رو قورت دادم..
تهیونگ: زیبا میرقصیدی و صدای خنده هات کل قصر رو پر کرده بود...الان چی شد؟ بادت خالی شد؟ شاید ترجیح میدادی
با اون کثا*فت اسپانیا میرقصیدی...
نگاش کردم چهره خبیث و بی تفاوتی داشت... با چهره بی تفاوتش میخواست نشون بده که اگه با اونم میرقصیدم براش فرقی نداشت...
مری : شاید.. حداقلش برای آرامش و امنیتم ارزش قایله..
دندوناش رو روی هم فشار داد خوشحال بودم که مدل رقص جوری بود که جز دستم هیچ بخشی از بد*نم رو لمس نمیکرد
تهیونگ: زهی خیال باطل... اینجا وضعیت خیلی برات فرق
داره..
مری: اره... اینجا ادمایی رو دارم که به خونم تشنه آن و هیچ کس نیست که زنده نگهم داره...
تهیونگ: هیچ کس؟؟
زل زدم توی چشمش و گفتم
مری: جز کاترین و جسیکا هیچ کس...
اخمی کرد و چرخوندم و منو نزدیک تر کشید خیلی نزدیکش بودم اب دهنم رو قورت دادم و نگاهم رو توی چشمش کشیدم
تهیونگ: پادشاه اسپانیا ، جیکوب یه دختری مثل تو رو فقط برای دو شب هم ب*ستری ولذت میخواد و بعد تصاحب فرانسه...
بی حیای گاو... محکم تو چشمش نگاه کردم و پوزخندی زدم و گفتم
نری: اگه برای امنیت و آسایشم هر کاری میکنه پس چیزی که بخواد رو هم به دست میاره...حتی اگه اون چیز جسمم باشه...
دستاش محکم و خشن کمرم رو گرفت و سمت خودش کشید
بی رحمانه و محکم به کمرم چنگ زد کمرم درد گرفت و چهره ام تو هم شد...خشن گفت
تهیونگ: مواظب برخوردت باجیکوب و اسپانیا باش.. الان بخوای یا نخوای سر سیا*ست یا هر کوفت دیگه ای زن من محسوب میشی... پس یادت بیار که من جواب خیا*نت رو چجوری میدم...من در مقابل خیانت گردن میزنم.. برامم مهم نیست خیانت کارم کی باشه.. مواظب خودت باش.. مواظب جسمتم باش...اینو هیچ وقت یادت نره که من مثل یه دریای طوفانی ام که هم موجهای ویران گر داره و هم زمینش
خیلی سسته...
دستم رو فشاری داد و دهنش رو کنار گوشم گذاشت و گفت تهیونگ: مواظب باش پاهات رو کجا میذاری.. چون اگه
زیر پاهات خالی بشه اصلا برات خوب نیست...
و رهام کرد وازم فاصله گرفت چند ثانیه ای همون وسط و ايستادم و تهدیدش رو تو ذهنم مرور کردم و بعد رفتم کنار
چیز سنگینی راه نفسم رو بسته بود...
***
به خاطر حمایت های زیادتون پارت زیاد گذاشتم❤️
لایک170
اوه اوه. خواستگاری که به خاطر تهیونگ نیومد.. عاشق فعلی که برای اینکه بدونه امنیت و آرامش دارم دوبار به قصر تهیونگ اومده یه بار اون شبی که در با تبر شکونده شد و یه
بار الان.... دست دراز کرد که دستم رو بگیره و رقص رو ادامه بدیم که دستم سریع از پشت سر کشیده و چرخی خوردم و رخ تو رخ تهیونگ شدم....
دستم رو روی دوشش گذاشت و به حالت رقص تکونم داد من که کلا تو هپروت بودم و از شوک اتفاقی که سریع افتاد
انگار رقصیدن یادم رفته بود
تهیونگ برای اینکه با پادشاه اسپانیا نرقصم دستم رو کشیده
بود و حالا داشتم باهاش میرقصیدم آب دهنم رو قورت دادم..
تهیونگ: زیبا میرقصیدی و صدای خنده هات کل قصر رو پر کرده بود...الان چی شد؟ بادت خالی شد؟ شاید ترجیح میدادی
با اون کثا*فت اسپانیا میرقصیدی...
نگاش کردم چهره خبیث و بی تفاوتی داشت... با چهره بی تفاوتش میخواست نشون بده که اگه با اونم میرقصیدم براش فرقی نداشت...
مری : شاید.. حداقلش برای آرامش و امنیتم ارزش قایله..
دندوناش رو روی هم فشار داد خوشحال بودم که مدل رقص جوری بود که جز دستم هیچ بخشی از بد*نم رو لمس نمیکرد
تهیونگ: زهی خیال باطل... اینجا وضعیت خیلی برات فرق
داره..
مری: اره... اینجا ادمایی رو دارم که به خونم تشنه آن و هیچ کس نیست که زنده نگهم داره...
تهیونگ: هیچ کس؟؟
زل زدم توی چشمش و گفتم
مری: جز کاترین و جسیکا هیچ کس...
اخمی کرد و چرخوندم و منو نزدیک تر کشید خیلی نزدیکش بودم اب دهنم رو قورت دادم و نگاهم رو توی چشمش کشیدم
تهیونگ: پادشاه اسپانیا ، جیکوب یه دختری مثل تو رو فقط برای دو شب هم ب*ستری ولذت میخواد و بعد تصاحب فرانسه...
بی حیای گاو... محکم تو چشمش نگاه کردم و پوزخندی زدم و گفتم
نری: اگه برای امنیت و آسایشم هر کاری میکنه پس چیزی که بخواد رو هم به دست میاره...حتی اگه اون چیز جسمم باشه...
دستاش محکم و خشن کمرم رو گرفت و سمت خودش کشید
بی رحمانه و محکم به کمرم چنگ زد کمرم درد گرفت و چهره ام تو هم شد...خشن گفت
تهیونگ: مواظب برخوردت باجیکوب و اسپانیا باش.. الان بخوای یا نخوای سر سیا*ست یا هر کوفت دیگه ای زن من محسوب میشی... پس یادت بیار که من جواب خیا*نت رو چجوری میدم...من در مقابل خیانت گردن میزنم.. برامم مهم نیست خیانت کارم کی باشه.. مواظب خودت باش.. مواظب جسمتم باش...اینو هیچ وقت یادت نره که من مثل یه دریای طوفانی ام که هم موجهای ویران گر داره و هم زمینش
خیلی سسته...
دستم رو فشاری داد و دهنش رو کنار گوشم گذاشت و گفت تهیونگ: مواظب باش پاهات رو کجا میذاری.. چون اگه
زیر پاهات خالی بشه اصلا برات خوب نیست...
و رهام کرد وازم فاصله گرفت چند ثانیه ای همون وسط و ايستادم و تهدیدش رو تو ذهنم مرور کردم و بعد رفتم کنار
چیز سنگینی راه نفسم رو بسته بود...
***
به خاطر حمایت های زیادتون پارت زیاد گذاشتم❤️
لایک170
۷.۸k
۲۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.