فیک تهیونگ پادشاه قلبم
فیک تهیونگ پادشاه قلبم
(پارت۲۳)
از زبان ات
رفتم پایین شام بخورم با اعصبانیت داشتم غذامی خوردم که لیا گفت چته خواهر داری از اعصبانیت میترکی گفتم تهیونگ رو باید دک کنیم بره اه اه لیا گفت امشب میخوای کجا بخوابی گفتم اتاق تو گفت من راه نمیدم چنگالو ورداشتم داشتم میکردم توی چشمش گفت باشه باهم میخوابیم
از زبان تهیونگ
از تخت بلند شدم برم یکم قدم بزنم به پایین نگاه کردم ات با کلی خشم داشت غذا میخورد با لیا حرفش شد که چنگالو ورداشت داشت میکرد توی چشمش خندم گرف چقدر از این کاری ات خوشم میاد
۱ هفته بعد
از زبان ات
تهیونگ هم خب شد بخیه هاشو کشید امشب کل دوستام میان شام خونمون هعی منم میرم سرکار
شب ساعت ۸
اومدم خونه عه تهیونگ موهاشو زرد کرده چقدر کیوت شده منم موهامو سبز کردم نگام کرد گفت اگه تو بلدی موهاتو سبز کنی منم بلدم برم زرد کنم بهش
یه نگاه شدیدی انداختم رفتم از بیرون شام سفارش
دادم همه بچه ها اومدن با تهیونگ میشدیم ۹ تا
نشسته بودیم شام خوردیم میسو گفت میشه بریم
بار نه مثل اون دفعه بریم شهر بازی بچه ها خندیدن
تهیونگ با یه حالت که گیج شده باشه به خنده بقیه
نگاه میکرد که میسو همه چیو بهش گفت کلی خندید
منم داشتم به خنده هاش نگاه میکردم میسو
گفت روی ات مار بوده همش میگفته تهیونگ کمک یه چشم قوره برای میسو رفتم گفتم کی چرا دوروغ میگی من لیارو صدا کردم تهیونگ نیش خند میزد گفتم الان چیزه خنده داریه سرخ شده بودم گفتم با اون موهای زردت اونم گفت نکه موهای سبزت خوبه هه بچه ها گفتن بسه اماده شیم میریم بار
(پارت۲۳)
از زبان ات
رفتم پایین شام بخورم با اعصبانیت داشتم غذامی خوردم که لیا گفت چته خواهر داری از اعصبانیت میترکی گفتم تهیونگ رو باید دک کنیم بره اه اه لیا گفت امشب میخوای کجا بخوابی گفتم اتاق تو گفت من راه نمیدم چنگالو ورداشتم داشتم میکردم توی چشمش گفت باشه باهم میخوابیم
از زبان تهیونگ
از تخت بلند شدم برم یکم قدم بزنم به پایین نگاه کردم ات با کلی خشم داشت غذا میخورد با لیا حرفش شد که چنگالو ورداشت داشت میکرد توی چشمش خندم گرف چقدر از این کاری ات خوشم میاد
۱ هفته بعد
از زبان ات
تهیونگ هم خب شد بخیه هاشو کشید امشب کل دوستام میان شام خونمون هعی منم میرم سرکار
شب ساعت ۸
اومدم خونه عه تهیونگ موهاشو زرد کرده چقدر کیوت شده منم موهامو سبز کردم نگام کرد گفت اگه تو بلدی موهاتو سبز کنی منم بلدم برم زرد کنم بهش
یه نگاه شدیدی انداختم رفتم از بیرون شام سفارش
دادم همه بچه ها اومدن با تهیونگ میشدیم ۹ تا
نشسته بودیم شام خوردیم میسو گفت میشه بریم
بار نه مثل اون دفعه بریم شهر بازی بچه ها خندیدن
تهیونگ با یه حالت که گیج شده باشه به خنده بقیه
نگاه میکرد که میسو همه چیو بهش گفت کلی خندید
منم داشتم به خنده هاش نگاه میکردم میسو
گفت روی ات مار بوده همش میگفته تهیونگ کمک یه چشم قوره برای میسو رفتم گفتم کی چرا دوروغ میگی من لیارو صدا کردم تهیونگ نیش خند میزد گفتم الان چیزه خنده داریه سرخ شده بودم گفتم با اون موهای زردت اونم گفت نکه موهای سبزت خوبه هه بچه ها گفتن بسه اماده شیم میریم بار
۴.۹k
۲۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.