smile part52
نامه رو باز کردم شروع کردم به خوندنش
{سلام بر ا/ت عزیزم نمیدونم این نامه کی به دست تو میرسد و الان چه روزی است که تو داری این را میخوانی خیلی دلم میخواست زودتر باهات اشنا میشدم و اینکه بقیه زندگیم را با تو بگذرانم ولی سرنوشت زندگی جوری که نمیتوانیم باهم باشیم هیچ وقت فک نمیکردم زندگی اینقدر سخت باشه سخت شد از وقتی که تو اومدی من از تو میخوام که از من جدا شوی چون مادرم راضی با ازدواج ما دوتا نیست من بین مامانم و تو مامانم را انتخاب کردم من هر دو شما رو دوست دارم ولی دیگه خودت اگه جای من بودی همین کار رو میکردی من شاید دیر یا زود خواستم ازدواج کنم امیدوارم توهم در زندگیت خوشبخت شوی و عاشق پسری شوی که دیوانه وار دوستت داشته باشد که مثل من احمق نباشد تو را رها کند و همیشه کنارت باشد و باهم ازدواج کنید و بچه دار شوید خوشبخت شوید امیدوارم هرجا که باشی خوب باشی به من فک نکن و منتظرم نباش من اگه برگردم هم بازم نمیتونیم باهم باشیم فقط خواستم بگم خیلی دوست دارم ا/ت مرسی که تو این تمام مدت خاطره های خوبی برایم ساخته ای بهترین روزهای زندگیم بودن دوستت دارم
جونگکوک}
وقتی نامه رو میخوندم چشمام پر از اشک شده بود نامه رو پاره کردم و رفتم از اتاقم بیرون
ا/ت: بورا
میجون: سلام اجی
ا/ت: تو به چه حقی نامه رو به من نشون ندادی
بورا:عزیزم اروم باش بیا بشین بهت میگم
ا/ت: چرا میجون توهم میدونستی
میجون: نه نمیدونستم
ا/ت: یعنی چی؟ دارم دیوونه میشم
بورا:ا/ت میخوام برات حرفای امروزمون توضیح بدم
ا/ت: چرا اجازه دادی بیاد داخل؟
میجون: جونگکوک امروز اومده؟
ا/ت: اره اومد اینجا
میجون: چیگفت؟
بورا: میخوام به ا/ت بگم نمیزاره
ا/ت: من نمیخوام بدونم چی گفت؟ برام مهم نیست
تق تق تق
میجون: دویون و هیونو اومدن
(ساریو زن دویون و نیسا زن هیونو)
ا/ت: برای چی اومدن؟
رفتم تو اتاقم
ده دقیقه بعد
میجون: ا/ت بیا بیرون
ا/ت: نمیام
میجون:ا/ت بسه دیگه مگه بچه ای قهر میکنی جونگکوک ارزش گریه های تورو نداره و اینکه تو چرا اینجوری میکنی دوس داری همگی درباره مشکل ما بفهمن مگه چی بود اینقدر بزرگش ها چی بوده یه زمانی با یکی قرار میزاشتی الان دیگه نمیزاری پس فراموشش کن الانم لباستو عوض کن مثل
ا/ت قبلی رفتار کن نشون نده که مشکلی داری پاشو سریع بیا
ا/ت: داداش
میجون: جانم
ا/ت: میخوام برم؟
میجون: کجا عزیز دلم؟
ا/ت: یه خونه برای خودم میگیرم
میجون: کنار ما راحت نیستی
ا/ت: نه احساس میکنم شما راحت نیستید
میجون: این چه حرفیه عزیزم
ا/ت: من حالم خوب نیست تو چطور میتونی این مشکل کوچیک نشون بدی
میجون: من نمیخوام اینو کوچیک نشون بدم میخوام بگم این مشکل ماست نباید کاری کنیم همه بفهمن پس پاشو یه لباس خوشگل بپوش بیا
ا/ت: باشه
{سلام بر ا/ت عزیزم نمیدونم این نامه کی به دست تو میرسد و الان چه روزی است که تو داری این را میخوانی خیلی دلم میخواست زودتر باهات اشنا میشدم و اینکه بقیه زندگیم را با تو بگذرانم ولی سرنوشت زندگی جوری که نمیتوانیم باهم باشیم هیچ وقت فک نمیکردم زندگی اینقدر سخت باشه سخت شد از وقتی که تو اومدی من از تو میخوام که از من جدا شوی چون مادرم راضی با ازدواج ما دوتا نیست من بین مامانم و تو مامانم را انتخاب کردم من هر دو شما رو دوست دارم ولی دیگه خودت اگه جای من بودی همین کار رو میکردی من شاید دیر یا زود خواستم ازدواج کنم امیدوارم توهم در زندگیت خوشبخت شوی و عاشق پسری شوی که دیوانه وار دوستت داشته باشد که مثل من احمق نباشد تو را رها کند و همیشه کنارت باشد و باهم ازدواج کنید و بچه دار شوید خوشبخت شوید امیدوارم هرجا که باشی خوب باشی به من فک نکن و منتظرم نباش من اگه برگردم هم بازم نمیتونیم باهم باشیم فقط خواستم بگم خیلی دوست دارم ا/ت مرسی که تو این تمام مدت خاطره های خوبی برایم ساخته ای بهترین روزهای زندگیم بودن دوستت دارم
جونگکوک}
وقتی نامه رو میخوندم چشمام پر از اشک شده بود نامه رو پاره کردم و رفتم از اتاقم بیرون
ا/ت: بورا
میجون: سلام اجی
ا/ت: تو به چه حقی نامه رو به من نشون ندادی
بورا:عزیزم اروم باش بیا بشین بهت میگم
ا/ت: چرا میجون توهم میدونستی
میجون: نه نمیدونستم
ا/ت: یعنی چی؟ دارم دیوونه میشم
بورا:ا/ت میخوام برات حرفای امروزمون توضیح بدم
ا/ت: چرا اجازه دادی بیاد داخل؟
میجون: جونگکوک امروز اومده؟
ا/ت: اره اومد اینجا
میجون: چیگفت؟
بورا: میخوام به ا/ت بگم نمیزاره
ا/ت: من نمیخوام بدونم چی گفت؟ برام مهم نیست
تق تق تق
میجون: دویون و هیونو اومدن
(ساریو زن دویون و نیسا زن هیونو)
ا/ت: برای چی اومدن؟
رفتم تو اتاقم
ده دقیقه بعد
میجون: ا/ت بیا بیرون
ا/ت: نمیام
میجون:ا/ت بسه دیگه مگه بچه ای قهر میکنی جونگکوک ارزش گریه های تورو نداره و اینکه تو چرا اینجوری میکنی دوس داری همگی درباره مشکل ما بفهمن مگه چی بود اینقدر بزرگش ها چی بوده یه زمانی با یکی قرار میزاشتی الان دیگه نمیزاری پس فراموشش کن الانم لباستو عوض کن مثل
ا/ت قبلی رفتار کن نشون نده که مشکلی داری پاشو سریع بیا
ا/ت: داداش
میجون: جانم
ا/ت: میخوام برم؟
میجون: کجا عزیز دلم؟
ا/ت: یه خونه برای خودم میگیرم
میجون: کنار ما راحت نیستی
ا/ت: نه احساس میکنم شما راحت نیستید
میجون: این چه حرفیه عزیزم
ا/ت: من حالم خوب نیست تو چطور میتونی این مشکل کوچیک نشون بدی
میجون: من نمیخوام اینو کوچیک نشون بدم میخوام بگم این مشکل ماست نباید کاری کنیم همه بفهمن پس پاشو یه لباس خوشگل بپوش بیا
ا/ت: باشه
۲۷.۹k
۲۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.