پارت ۲۶
پارت ۲۶
ددی_فاکر
ساناکو:: تویه صگ بودی حرومزادههه
ساناکو افتاده بود به جون یکی از کارکناشون و کتکش میزد...
& ساناکو دیگه بسه یه اشتباه کرده
ساناکو رفت عقب و رو به روی همشون وایساد...
ساناکو:: از این ببعد کسی حق گند زدن نداره،حق اشتباه کردن نداره،حق سرپیچی از دستورای منو نداره...برای بار آخر میگم دیگه یه اشتباه فقط یه اشتباه برابره با گرفته شدن جونتون اوووکییی؟؟؟!!!!😠
همه اطاعت کردن و ساناکو هم چیزی نگفت...
کوک:: همه خاک شیر کردی باز😏😂
@ عه رئیس
& ببینید ساناکو باز اول صبح پاشد و افتادن ب جونمون🗿😂
کوک:: برید سر کاراتون
یکی یکی رفتن و ساناکو هم داشت میرفت ک کوک دستشو گرفت...
ساناکو سری به نشانه چته تکون داد...
کوک دستاشو دور کمر ساناکو حلقه کرد و بهش نزدیک شد
کوک:: چخبرا😈
ساناکو:: چ..چته هیچ خبری نیست
کوک:: چشمات یچیز دیگه ای رو میگه😏درست میگم؟!
ساناکو:: منظورت چیه؟!
کوک:: عاام...ولش،ببینم تو ب لیا حسادت میکنی؟!
ساناکو:: کی ب یه تیکه اشغال حسادت میکنه؟؟
کوک:: تو...لیا اشغاله؟! خب ساناکویی ک عاشق رئیسشه ب اینکه رئیسش ب اشغال محل بده و دلبریاشو بخاد حسادت نمیکه هوم؟!
کوک لباشو روی لبای ساناکو گذاشت و آروم زبون روشون میکشید و میبوسید...
کارای کوک برای ساناکو عادی بود چون کوک یه پسر هیز بود ک میخواست هرچی دختر خوشگل و خوش اندامه رو امتحان کنه...اما نمیدونست چرا همیشه لباشو میخورد و بعد میرفت...
کوک از ساناکو جدا شد...
کوک:: عمممم،اینا خیلی شیرینه...
بعدش کوک رفت
ساناکو:: این اگه ازدواج کنه روزی صدتای دیگه رو زیر میکنه😐
سوبین:: نوناااا
ساناکو:: چته
سوبین:: م..میشه بهم پول بدی🥺
ساناکو:: دیروزیارو چیکار کردی؟!
سوبین:: خب خرج کردم
ساناکو صورتشو نزدیک صورت سوبین برد و اخمی کرد...
ساناکو:: رل،،،هوم؟!
سوبین:: ر..رل ک..کجا بود
ساناکو:: بیا کارتمو بعدا من با تو یکی کار دارم😒
سوبین:: ممنون نونااااخدافظ
ساناکو رفت بیرون تو حیاط...
هودیشو پرت کرد رو صندلی،،،کسی نبود
پاهاشو گذاشت رو میز
با سوتین و شلبار بود...
بدن سفیدش تو دید بود
ولی بیتوجه خابش برد...
.............................................
یوری:: وا😳 ساناکو..هوووی ساناکو... پاشو ساعت ۲ بعدظهرههه
یوری هرکاری کرد نتونست بیدارش کنه...
یوری:: وای رئیس جئون اومد منم رفتم...
یوری دووید رفت...
کوک اومد داشت میرفت داخل ک چشش افتاد رو ساناکو...
سینه های درشت و خوش فرمش ک تو سوتینم دیده میشدن با بدن سفیدش کوک رو متعجب کرد...
کوک:: هه😏😏جون میده امتحان کردن بدن این بشر...ولی نمیکنم اینکارو
کوک جلو رفت و دستشو رو سینه هاش کشوند...
ک بیدار شد...
ساناکو دید ک کوک داره سینه هاشو لمس میکنه
ساناکو:: حییی😳پسره هیز😑
کوک:: گمشو داخل😂😂😂
بعدش کوک رفت...
ساناکو:: بتوچه من چطور لباس میپوشمو بیرون تو حیاط میمونم...
بعد ساناکو هم رفته داخل...
ددی_فاکر
ساناکو:: تویه صگ بودی حرومزادههه
ساناکو افتاده بود به جون یکی از کارکناشون و کتکش میزد...
& ساناکو دیگه بسه یه اشتباه کرده
ساناکو رفت عقب و رو به روی همشون وایساد...
ساناکو:: از این ببعد کسی حق گند زدن نداره،حق اشتباه کردن نداره،حق سرپیچی از دستورای منو نداره...برای بار آخر میگم دیگه یه اشتباه فقط یه اشتباه برابره با گرفته شدن جونتون اوووکییی؟؟؟!!!!😠
همه اطاعت کردن و ساناکو هم چیزی نگفت...
کوک:: همه خاک شیر کردی باز😏😂
@ عه رئیس
& ببینید ساناکو باز اول صبح پاشد و افتادن ب جونمون🗿😂
کوک:: برید سر کاراتون
یکی یکی رفتن و ساناکو هم داشت میرفت ک کوک دستشو گرفت...
ساناکو سری به نشانه چته تکون داد...
کوک دستاشو دور کمر ساناکو حلقه کرد و بهش نزدیک شد
کوک:: چخبرا😈
ساناکو:: چ..چته هیچ خبری نیست
کوک:: چشمات یچیز دیگه ای رو میگه😏درست میگم؟!
ساناکو:: منظورت چیه؟!
کوک:: عاام...ولش،ببینم تو ب لیا حسادت میکنی؟!
ساناکو:: کی ب یه تیکه اشغال حسادت میکنه؟؟
کوک:: تو...لیا اشغاله؟! خب ساناکویی ک عاشق رئیسشه ب اینکه رئیسش ب اشغال محل بده و دلبریاشو بخاد حسادت نمیکه هوم؟!
کوک لباشو روی لبای ساناکو گذاشت و آروم زبون روشون میکشید و میبوسید...
کارای کوک برای ساناکو عادی بود چون کوک یه پسر هیز بود ک میخواست هرچی دختر خوشگل و خوش اندامه رو امتحان کنه...اما نمیدونست چرا همیشه لباشو میخورد و بعد میرفت...
کوک از ساناکو جدا شد...
کوک:: عمممم،اینا خیلی شیرینه...
بعدش کوک رفت
ساناکو:: این اگه ازدواج کنه روزی صدتای دیگه رو زیر میکنه😐
سوبین:: نوناااا
ساناکو:: چته
سوبین:: م..میشه بهم پول بدی🥺
ساناکو:: دیروزیارو چیکار کردی؟!
سوبین:: خب خرج کردم
ساناکو صورتشو نزدیک صورت سوبین برد و اخمی کرد...
ساناکو:: رل،،،هوم؟!
سوبین:: ر..رل ک..کجا بود
ساناکو:: بیا کارتمو بعدا من با تو یکی کار دارم😒
سوبین:: ممنون نونااااخدافظ
ساناکو رفت بیرون تو حیاط...
هودیشو پرت کرد رو صندلی،،،کسی نبود
پاهاشو گذاشت رو میز
با سوتین و شلبار بود...
بدن سفیدش تو دید بود
ولی بیتوجه خابش برد...
.............................................
یوری:: وا😳 ساناکو..هوووی ساناکو... پاشو ساعت ۲ بعدظهرههه
یوری هرکاری کرد نتونست بیدارش کنه...
یوری:: وای رئیس جئون اومد منم رفتم...
یوری دووید رفت...
کوک اومد داشت میرفت داخل ک چشش افتاد رو ساناکو...
سینه های درشت و خوش فرمش ک تو سوتینم دیده میشدن با بدن سفیدش کوک رو متعجب کرد...
کوک:: هه😏😏جون میده امتحان کردن بدن این بشر...ولی نمیکنم اینکارو
کوک جلو رفت و دستشو رو سینه هاش کشوند...
ک بیدار شد...
ساناکو دید ک کوک داره سینه هاشو لمس میکنه
ساناکو:: حییی😳پسره هیز😑
کوک:: گمشو داخل😂😂😂
بعدش کوک رفت...
ساناکو:: بتوچه من چطور لباس میپوشمو بیرون تو حیاط میمونم...
بعد ساناکو هم رفته داخل...
۳۷.۳k
۰۹ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.