"دوپارتی"
"دوپارتی"
وقتی عضو هشتم بودی و....🦢☁️پارت اول:////
جیهو{کلافه رو زمین نشستمو نفس عمیقی کشیدم... وای دیگه نمیکشم.
تهیونگ{منم دیگه تمرین نمی کنم... جونم در رفت.
نامجون{بلند شین ببینم الان جیهوپ میاد دعواتون میکنه.
جیهو{پوفی کشیدم و بلند شدم و شروع کردیم به تمرین کردن... حدود 2 ساعت بعد جیهوپ اوپا دلش به حالمون سوخت و بقیه تمرین رو گذاشت برای عصر...همونطور که موهام رو بالا جمع می کردم از جام بلند شدم و به سمت کولم رفتم.
جین{کجا میری جیهو؟
جیهو{اوپا خیلی خستم میرم خونه یکم استراحت کنم.
نامجون{باشه مواظب خودت باش... عصر میبینمت*لبخند
جیهو{لبخندی زدم و از همه خداحافظی کردم و به سمت خونه رفتم... کارامو که انجام دادم یه دوش 30 دقیقه آب سرد گرفتم و خسته رو تخت خوابیدم... بعد از چند دقیقه چشمام سنگین شد.
*3 ساعت بعد*
جیهو{با بدن درد شدید چشمام رو باز کردم و رو تخت نشستم... با دیدن ساعت ترسیده از جام بلند شدم و لباسام رو پوشیدم، اومدم از اتاق برم بیرون که با دیدن خودم تو آینه شوکه شدم... دماغم قرمز شده بود و چشمام هم پف کرده بود دستم رو روی صورتم کشیدم... که با یادآوری اینکه بعد از حموم همونطوری خوابم برده بود محکم زدم تو پیشونیم... بعد از خوردن مسکن از خونه خارج شدم و به سمت کمپانی رفتم.
جین{از وقتی جیهو اومده بود متوجه حال بدش شده بودم... زودتر از همیشه خسته می شد و بی حوصله بود...کنار یونگی نشستم بودم و داشتم باهاش حرف میزدم که با صدای داد جونگ کوک همه ترسیده به طرفش رفتیم که.....
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
وقتی عضو هشتم بودی و....🦢☁️پارت اول:////
جیهو{کلافه رو زمین نشستمو نفس عمیقی کشیدم... وای دیگه نمیکشم.
تهیونگ{منم دیگه تمرین نمی کنم... جونم در رفت.
نامجون{بلند شین ببینم الان جیهوپ میاد دعواتون میکنه.
جیهو{پوفی کشیدم و بلند شدم و شروع کردیم به تمرین کردن... حدود 2 ساعت بعد جیهوپ اوپا دلش به حالمون سوخت و بقیه تمرین رو گذاشت برای عصر...همونطور که موهام رو بالا جمع می کردم از جام بلند شدم و به سمت کولم رفتم.
جین{کجا میری جیهو؟
جیهو{اوپا خیلی خستم میرم خونه یکم استراحت کنم.
نامجون{باشه مواظب خودت باش... عصر میبینمت*لبخند
جیهو{لبخندی زدم و از همه خداحافظی کردم و به سمت خونه رفتم... کارامو که انجام دادم یه دوش 30 دقیقه آب سرد گرفتم و خسته رو تخت خوابیدم... بعد از چند دقیقه چشمام سنگین شد.
*3 ساعت بعد*
جیهو{با بدن درد شدید چشمام رو باز کردم و رو تخت نشستم... با دیدن ساعت ترسیده از جام بلند شدم و لباسام رو پوشیدم، اومدم از اتاق برم بیرون که با دیدن خودم تو آینه شوکه شدم... دماغم قرمز شده بود و چشمام هم پف کرده بود دستم رو روی صورتم کشیدم... که با یادآوری اینکه بعد از حموم همونطوری خوابم برده بود محکم زدم تو پیشونیم... بعد از خوردن مسکن از خونه خارج شدم و به سمت کمپانی رفتم.
جین{از وقتی جیهو اومده بود متوجه حال بدش شده بودم... زودتر از همیشه خسته می شد و بی حوصله بود...کنار یونگی نشستم بودم و داشتم باهاش حرف میزدم که با صدای داد جونگ کوک همه ترسیده به طرفش رفتیم که.....
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
۴۲.۷k
۲۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.