★هایبرید شیطون من★
★هایبرید شیطون من★
پارت ۳۴...
باورش نمیشد چطور میتونست هنوزم خونسرد باشه؟!!!
_آروم جونگکوک مرگ من از درجه یک شروع کن!
( ادمین: خدانکنهههه)
×بااشه!
دوباره پشت جونگکوک ایستاد و دستشو روی دستش گذاشت و اول یه دور با همزن خاموش مواد رو هم زد و بعد دکمه یک رو زد و دست جونگکوکو نگه داشت و دور ظرف میچرخوند.
_کم کم باید درجشو ببری بالا متوجه شدی؟!
×واووه تهیونگی خیلی میدونه هااا !
سرشو خم کرد و با لبخند نگاه تهیونگ کرد. تهیونگ آروم درجشو بالا برد و چونش بین موهای جونگکوک جا داد.
_انقدر چاپلوسی نکن بچه، دارم خودمو نجات میدم!
بدون اینکه چونش برداره آروم دستای جونگکوکو رها کرد و اجازه داد خودش از همزن استفاده کنه. بی اراده دستاشو دور شکم جونگکوک حلقه کرد و به خودش چسبوندش و توی همون حالت موند.
( ادمین: این فرد به دلیل هیجان زیاد جان باخت)
×یاا.. اینم توی دستورالعمل کیک بود؟!
بدون توجه به لحن آروم و دلفریب جونگکوک بینیشو بین موهای لخت و قهوه ای رنگ پسر روبروش برد نفس عمیقی با چشمای بسته کشید و لای موهای هایبرید روبروش زمزمه کرد:
_بهش اضافه میکنیم..
جونگکوک تکخنده ای کرد و درجه همزنو روی آخر برد و بدون توجه به اینکه مواد به لباسشون و اپن پرتاب میکنه زمزمه کرد:
×تهیونگی از من خوشش میاد؟!
تهیونگ بی اراده دستاشو دور کمر جونگکوک محکمتر کرد و ساکت پیشونیشو روی شونه جونگکوک جا داد.
نمیخواست جوابی بهش بده که بعدا نتونه از پسش بر بیاد..
جونگکوک بی توجه به تهیونگ به کارش ادامه داد و همزنو خاموش کرد و کنار گذاشت.
دستایی که کمی چسبناک شده بود رو آروم روی دستای تهیونگ جا داد و نفس عمیقی کشید.
ادامه دارد...
لایک و حمایت فراموش نشه کوچولوعا 🤏🏻👶🏻❤️
پارت ۳۴...
باورش نمیشد چطور میتونست هنوزم خونسرد باشه؟!!!
_آروم جونگکوک مرگ من از درجه یک شروع کن!
( ادمین: خدانکنهههه)
×بااشه!
دوباره پشت جونگکوک ایستاد و دستشو روی دستش گذاشت و اول یه دور با همزن خاموش مواد رو هم زد و بعد دکمه یک رو زد و دست جونگکوکو نگه داشت و دور ظرف میچرخوند.
_کم کم باید درجشو ببری بالا متوجه شدی؟!
×واووه تهیونگی خیلی میدونه هااا !
سرشو خم کرد و با لبخند نگاه تهیونگ کرد. تهیونگ آروم درجشو بالا برد و چونش بین موهای جونگکوک جا داد.
_انقدر چاپلوسی نکن بچه، دارم خودمو نجات میدم!
بدون اینکه چونش برداره آروم دستای جونگکوکو رها کرد و اجازه داد خودش از همزن استفاده کنه. بی اراده دستاشو دور شکم جونگکوک حلقه کرد و به خودش چسبوندش و توی همون حالت موند.
( ادمین: این فرد به دلیل هیجان زیاد جان باخت)
×یاا.. اینم توی دستورالعمل کیک بود؟!
بدون توجه به لحن آروم و دلفریب جونگکوک بینیشو بین موهای لخت و قهوه ای رنگ پسر روبروش برد نفس عمیقی با چشمای بسته کشید و لای موهای هایبرید روبروش زمزمه کرد:
_بهش اضافه میکنیم..
جونگکوک تکخنده ای کرد و درجه همزنو روی آخر برد و بدون توجه به اینکه مواد به لباسشون و اپن پرتاب میکنه زمزمه کرد:
×تهیونگی از من خوشش میاد؟!
تهیونگ بی اراده دستاشو دور کمر جونگکوک محکمتر کرد و ساکت پیشونیشو روی شونه جونگکوک جا داد.
نمیخواست جوابی بهش بده که بعدا نتونه از پسش بر بیاد..
جونگکوک بی توجه به تهیونگ به کارش ادامه داد و همزنو خاموش کرد و کنار گذاشت.
دستایی که کمی چسبناک شده بود رو آروم روی دستای تهیونگ جا داد و نفس عمیقی کشید.
ادامه دارد...
لایک و حمایت فراموش نشه کوچولوعا 🤏🏻👶🏻❤️
۵.۴k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.