پارت174
#پارت174
جلو خونه زدم رو ترمز ماشین پارک کردم و هر سه از ماشین پیدا شدیم، راه افتادیم سمت خونه...
از آسانسور بیرون اومدیم جلو وایستادیم زنگ در رو به صدا درآوردم و بعد از چند دقیقه در باز شد
و شاهین تو چار چوب نمایان، نگاهی به ما انداخت با دیدن ملیکا چشماش برق زد
شاهین: سلام بیاین تو
از جلو در کنار رفت و اشاره کرد بریم داخل اول من بعد اون وارد شدن یکی زدم رو شونه شاهین یک راست رفتم سمت
پذیرایی، شاهین با یاشار و ملیکا شروع کرد به خوش و بش کردن...
رو مبل نشستم، بعد از چند دقیقه وار، پذیرایی شدن رو مبل نشستن!
حدود چند ساعتی میشد که نشسته بودیم حرفای عادی بینمون رد و بدل میشد که شاهین گفت:
رابطه تون با مشروب چطوره؟!
همونن گفتیم: عالی!
سری تکون داد و بلند شد و رفت تو آشپزخونه حدود چند دقیقه بعد با یه سینی پر از مزه و لیوان و چند تا شیشه مشروب وارد سالن شد همشو گذاشت رو زمین...
بلند شدیم و دور سینی حلقه زدیم شروع کردیم به خوردن، تقریبا همونن گرم شده بودیم که شاهین از جاش بلند شد یه موزیک خارجی رو پلی کرد به ملیکا اشاره کرد بلند شه برقصه!
ملیکا بدون هیچ حرفی با لبخند قبول کرد و...
(مهسا)
پوکر به کیوان نگاه کردم که با صدای بلندی زد زیر خنده...
حرصی نگاهش کردم: خیلی مسخره ایی!
خندش قطع شد یه چشمک زد: یعنی از تو مسخرت ترم؟
بدون اینکه جوابشو بدم بلند شدم رفتم سمت آسانسور ولی صداشو از پشت شنیدم...
کیوان: اووه قهر نکن خانوم شوخی کردم باشه اصلا من مسخره، ولی قهر نکن!
مسخره رو با لحن عجیبی گفت که دلم براش سوخت برگشتم سمتش با خنده گفتم:
اوخی گریه نکن عمویی... باشه ببخشیدمت
پشت رو شدم برگردم که....
جلو خونه زدم رو ترمز ماشین پارک کردم و هر سه از ماشین پیدا شدیم، راه افتادیم سمت خونه...
از آسانسور بیرون اومدیم جلو وایستادیم زنگ در رو به صدا درآوردم و بعد از چند دقیقه در باز شد
و شاهین تو چار چوب نمایان، نگاهی به ما انداخت با دیدن ملیکا چشماش برق زد
شاهین: سلام بیاین تو
از جلو در کنار رفت و اشاره کرد بریم داخل اول من بعد اون وارد شدن یکی زدم رو شونه شاهین یک راست رفتم سمت
پذیرایی، شاهین با یاشار و ملیکا شروع کرد به خوش و بش کردن...
رو مبل نشستم، بعد از چند دقیقه وار، پذیرایی شدن رو مبل نشستن!
حدود چند ساعتی میشد که نشسته بودیم حرفای عادی بینمون رد و بدل میشد که شاهین گفت:
رابطه تون با مشروب چطوره؟!
همونن گفتیم: عالی!
سری تکون داد و بلند شد و رفت تو آشپزخونه حدود چند دقیقه بعد با یه سینی پر از مزه و لیوان و چند تا شیشه مشروب وارد سالن شد همشو گذاشت رو زمین...
بلند شدیم و دور سینی حلقه زدیم شروع کردیم به خوردن، تقریبا همونن گرم شده بودیم که شاهین از جاش بلند شد یه موزیک خارجی رو پلی کرد به ملیکا اشاره کرد بلند شه برقصه!
ملیکا بدون هیچ حرفی با لبخند قبول کرد و...
(مهسا)
پوکر به کیوان نگاه کردم که با صدای بلندی زد زیر خنده...
حرصی نگاهش کردم: خیلی مسخره ایی!
خندش قطع شد یه چشمک زد: یعنی از تو مسخرت ترم؟
بدون اینکه جوابشو بدم بلند شدم رفتم سمت آسانسور ولی صداشو از پشت شنیدم...
کیوان: اووه قهر نکن خانوم شوخی کردم باشه اصلا من مسخره، ولی قهر نکن!
مسخره رو با لحن عجیبی گفت که دلم براش سوخت برگشتم سمتش با خنده گفتم:
اوخی گریه نکن عمویی... باشه ببخشیدمت
پشت رو شدم برگردم که....
۶.۱k
۰۳ اردیبهشت ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.