پارت173
#پارت173
کنارم وایستادن با یاشار دست دادم نگاهی به دختره انداختم خوشگل بود لبخندی زد و دستشو جلو آورد
باهاش دست دادم رو به یاشار گفتم: معرفی نمیکنی؟!
یاشار: چرا...
به دختره اشاره کرد: ایشون ملیکا جان هستن
و رو کرد سمت من:ایشون حسام پسرخالم هستند...
دختره نگاهی به سرتا پام انداخت با لوند گفت: خوشبختم
حسام: همچنین!
یاشار به ملیکا اشاره کرد سوار ماشین شه دست منو گرفت باهم یکم از ماشین دور شدیم...
یاشار:خوب گوش کن حسام این از اون دختراست راحت پا میده منو تو هم که خیلی وقته رابطه نداشتیم بهتره یکم باهاش حال کنیم!
نگاهی بهش انداختم که تو ماشین نشسته بود و داشت رژ میزد.
حسام: اینو از کجا اوردی؟!
یاشار: تو اتوبوس باهم بودیم... اینجا دانشجوعه
هوفی کشیدم راست میگفت خیلی وقت بود که با کسی نبودیم متفکر گفتم:
حله فقط مکان نداریم!
پوکر نگاهم کرد: دوست چیزی نداری بریم اونجا؟
سرمو به نشونه نه تکون دادم که یهو یاد شاهین افتادم...
حسام: دارم... دارم
گوشی رو از تو جیبم در آوردم شماره شاهین رو گرفتم دو بوق نخورده جواب داد:
جانم...
حسام: شاهین داداش امشب خونه تو به منو پسر خالم قرض میدی؟!
شیطون گفت: آآآ اگه بحث سر دختره سهم منم بدید...
نگاهی به یاشار انداختم که اشاره چی میگه...
حسام: یک دقیقه گوشی...
رو به یاشار گفتم: میگه سهم منم بدید!
یاشار زد رو شونم : صبر کن
از کنارم رد شد رفت سمت ماشین به دختره اشاره کرد که شیشه رو بده پایین
خم شد یه چیزی بهش گفت دختره یه نگاه به من انداخت تند تند سرشو تکون داد یاشار سری تکون داد و راه افتاد سمت من
لبخندی زد: بگو حله به هر سه تامون میده...!
متعجب نگاهش کردم ولی رو به شاهین گفتم:
داداش هستی؟!
شاهین: آره آره خب چی شد؟!
حسام: حله!
شاهین: اوکی متتظرتونم فعلا...
حسام: فعلا...
گوشی رو قطع کردم رو به یاشار گفتم: خیلی عجببه این دختر خیلی!
خندید: نه عجیب نیست به قول خودش یه جور بیماری داره که فقط با رابطه آروم میشه همین...!
سری تکون دادم و باهم رفتیم سمت ماشین و سوار ماشین شدیم!
کنارم وایستادن با یاشار دست دادم نگاهی به دختره انداختم خوشگل بود لبخندی زد و دستشو جلو آورد
باهاش دست دادم رو به یاشار گفتم: معرفی نمیکنی؟!
یاشار: چرا...
به دختره اشاره کرد: ایشون ملیکا جان هستن
و رو کرد سمت من:ایشون حسام پسرخالم هستند...
دختره نگاهی به سرتا پام انداخت با لوند گفت: خوشبختم
حسام: همچنین!
یاشار به ملیکا اشاره کرد سوار ماشین شه دست منو گرفت باهم یکم از ماشین دور شدیم...
یاشار:خوب گوش کن حسام این از اون دختراست راحت پا میده منو تو هم که خیلی وقته رابطه نداشتیم بهتره یکم باهاش حال کنیم!
نگاهی بهش انداختم که تو ماشین نشسته بود و داشت رژ میزد.
حسام: اینو از کجا اوردی؟!
یاشار: تو اتوبوس باهم بودیم... اینجا دانشجوعه
هوفی کشیدم راست میگفت خیلی وقت بود که با کسی نبودیم متفکر گفتم:
حله فقط مکان نداریم!
پوکر نگاهم کرد: دوست چیزی نداری بریم اونجا؟
سرمو به نشونه نه تکون دادم که یهو یاد شاهین افتادم...
حسام: دارم... دارم
گوشی رو از تو جیبم در آوردم شماره شاهین رو گرفتم دو بوق نخورده جواب داد:
جانم...
حسام: شاهین داداش امشب خونه تو به منو پسر خالم قرض میدی؟!
شیطون گفت: آآآ اگه بحث سر دختره سهم منم بدید...
نگاهی به یاشار انداختم که اشاره چی میگه...
حسام: یک دقیقه گوشی...
رو به یاشار گفتم: میگه سهم منم بدید!
یاشار زد رو شونم : صبر کن
از کنارم رد شد رفت سمت ماشین به دختره اشاره کرد که شیشه رو بده پایین
خم شد یه چیزی بهش گفت دختره یه نگاه به من انداخت تند تند سرشو تکون داد یاشار سری تکون داد و راه افتاد سمت من
لبخندی زد: بگو حله به هر سه تامون میده...!
متعجب نگاهش کردم ولی رو به شاهین گفتم:
داداش هستی؟!
شاهین: آره آره خب چی شد؟!
حسام: حله!
شاهین: اوکی متتظرتونم فعلا...
حسام: فعلا...
گوشی رو قطع کردم رو به یاشار گفتم: خیلی عجببه این دختر خیلی!
خندید: نه عجیب نیست به قول خودش یه جور بیماری داره که فقط با رابطه آروم میشه همین...!
سری تکون دادم و باهم رفتیم سمت ماشین و سوار ماشین شدیم!
۱۲.۸k
۰۳ اردیبهشت ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.