《 رومان دریای آبی 》
《 رومان دریای آبی 》
پارت 72
ات : نه چیزی نیست فقد دلم برات تنگ شده
جیمین : همین دیشب با هم بودیم تو باز انقدر زود دلت برام تنگ شده
ات از جیمین جدا شد و مشته آرومی به سی*نش زد
ات : منحرف من منظورم اون نبود
جیمین خنده بلندی کرد که ات از روی تخت بلند شد و گفت
ات : بلند شو دیرت میشه
ات......
با کلی بد بختی جیمین رو مجبور کردم از روی تخت بلند شه
هم رفتیم پایین و به سالون غذا خوری رفتیم
نگاه های عصبی مادر جیمین و نیشخند اون دوختر کیونگ بد جوری عصبانیم میکرد که جیمین دستم رو گرفت و نشستیم
بعد از خوردن صبحانه جیمین رفتم و منم طبق معمول مشغول تمیز کردن
خونه شدم مادر جیمین دقیقا مثل خدمتکار رفتار میکنه
بعضی وقتا غيره قابل تحمل میشه اما بخاطر جیمین تحمل میکنم
وقتی داشتم پله ها رو تميز میکردم کیونگ بلای پلهها وایستاده بود و با نیشخند نگاهم میکرد وقتی کارم تموم شد داشتم به اتاقم برمیگشتم که جلوم وایستاده
کیونگ : لیاقتت همین تو یه خدمتکار پیشتر نیستی بزودی جیمینم
متوجه این موضوع میشه اون وقته که به جايي که ازش اومدی برمیگردی
ات : به همین خیال باش من هیچ وقت از جیمین جدا نمیشم
تو و اون هم دستت جی یون هر کاری از دست تون برمیاد انجام بدین
ات خواست بره که با حرف کیونگ وایستاد و به سمتش برگشت
کیونگ : جی یون گفت اگه فقد یه بار ببینش و به حرفاش گوش بدی
دیگه دست از سرت برمیداره
ات بدون اینکه حرفی بزنه به اوتاقش رفت
ذهنش خیلی درگیر حرف کیونگ شد اگه یه کاری نمیکرد اونا حتما زندگیش خراب میکردن
روی تختش دراز کشید و آه عمیقی از خستگی کشید تمیز کردن خونه به اون بزرگی قتعن خیلی سخت بود هنوز چشماش بسته نشده بود که خانم لی وارد اوتاق شد
خانم لی : خانم پارک گفتن که برای شام غذا درست کنید
از روی تخت بلند شد
ات : باشه الان میام
خانم لی زن خیلی مهربونی و دل سوزی بود برای همین گفت
خانم لی : چرا به جیمین نمیگی که خانم پارک اينجوری باهاتون رفتار میکنه
ات لبخندی زد و دستش رو شونه خانم لی گذاشت
ات : اگه من بهش بگن هیچی عوض نمیشه فقد رابطه ما رو خراب میکنه
بعد از کنار خانم لی رد شد و به آشپز خونه رفت
ساعت ها مشغول آشپز بود به گفته مادر جیمین هیچ کس حق نداشت توی هیچ کاری کمکش کنه بعد از چیدن میز با صدای در یه سمت در رفت
میدونست که کی میتونه این موقع بیاد برای همين یا خوشحالی در رو باز کرد که جیمین با دیدن ات لبخندی زد و وارد خونه شد
ادامه دارد؟؟؟؟
پارت 72
ات : نه چیزی نیست فقد دلم برات تنگ شده
جیمین : همین دیشب با هم بودیم تو باز انقدر زود دلت برام تنگ شده
ات از جیمین جدا شد و مشته آرومی به سی*نش زد
ات : منحرف من منظورم اون نبود
جیمین خنده بلندی کرد که ات از روی تخت بلند شد و گفت
ات : بلند شو دیرت میشه
ات......
با کلی بد بختی جیمین رو مجبور کردم از روی تخت بلند شه
هم رفتیم پایین و به سالون غذا خوری رفتیم
نگاه های عصبی مادر جیمین و نیشخند اون دوختر کیونگ بد جوری عصبانیم میکرد که جیمین دستم رو گرفت و نشستیم
بعد از خوردن صبحانه جیمین رفتم و منم طبق معمول مشغول تمیز کردن
خونه شدم مادر جیمین دقیقا مثل خدمتکار رفتار میکنه
بعضی وقتا غيره قابل تحمل میشه اما بخاطر جیمین تحمل میکنم
وقتی داشتم پله ها رو تميز میکردم کیونگ بلای پلهها وایستاده بود و با نیشخند نگاهم میکرد وقتی کارم تموم شد داشتم به اتاقم برمیگشتم که جلوم وایستاده
کیونگ : لیاقتت همین تو یه خدمتکار پیشتر نیستی بزودی جیمینم
متوجه این موضوع میشه اون وقته که به جايي که ازش اومدی برمیگردی
ات : به همین خیال باش من هیچ وقت از جیمین جدا نمیشم
تو و اون هم دستت جی یون هر کاری از دست تون برمیاد انجام بدین
ات خواست بره که با حرف کیونگ وایستاد و به سمتش برگشت
کیونگ : جی یون گفت اگه فقد یه بار ببینش و به حرفاش گوش بدی
دیگه دست از سرت برمیداره
ات بدون اینکه حرفی بزنه به اوتاقش رفت
ذهنش خیلی درگیر حرف کیونگ شد اگه یه کاری نمیکرد اونا حتما زندگیش خراب میکردن
روی تختش دراز کشید و آه عمیقی از خستگی کشید تمیز کردن خونه به اون بزرگی قتعن خیلی سخت بود هنوز چشماش بسته نشده بود که خانم لی وارد اوتاق شد
خانم لی : خانم پارک گفتن که برای شام غذا درست کنید
از روی تخت بلند شد
ات : باشه الان میام
خانم لی زن خیلی مهربونی و دل سوزی بود برای همین گفت
خانم لی : چرا به جیمین نمیگی که خانم پارک اينجوری باهاتون رفتار میکنه
ات لبخندی زد و دستش رو شونه خانم لی گذاشت
ات : اگه من بهش بگن هیچی عوض نمیشه فقد رابطه ما رو خراب میکنه
بعد از کنار خانم لی رد شد و به آشپز خونه رفت
ساعت ها مشغول آشپز بود به گفته مادر جیمین هیچ کس حق نداشت توی هیچ کاری کمکش کنه بعد از چیدن میز با صدای در یه سمت در رفت
میدونست که کی میتونه این موقع بیاد برای همين یا خوشحالی در رو باز کرد که جیمین با دیدن ات لبخندی زد و وارد خونه شد
ادامه دارد؟؟؟؟
۸۶۸
۰۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.