حس های زخم خورده
حس های زخم خورده
part 9
پرش زمان به دو ماه بعد
تو این دو ماه زیاد از خونه نرفتم بیرون
فقط تو خونه بودم امشب خسته شدم انقدر تو خونه موندم گفتم برم ساحل چون ساحل شبا ساکته ساحل رو دوس دارم حالم رو خوب میکنه
پرش زمان به ساعت ۷ شب
حاضر شده بودم میخواستم اول یه کمی دور بزنم تو خیابونا با ماشین
که هنوز از خونه بیرون نزده بابام زنگ زد اول هنگ کردم چرا زنگ زده خیلی وقته حرف نزدم باهاش از وقتی که به کره اومدم نمیدونم آفتاب از کدوم طرف در اومده افکارم رو زدم کنار گوشی رو گرفتم دستم و تماس رو برقرار کردم
ا.ت الو بابا
(بابای ا.ت رو اینجوری مینویسم ب ا.ت )
ب ا.ت- سلام دختر چطوری
ا.ت . خوبم چی شده بابا تو که زنگ نمیزنی بهم
ب ا.ت . وقت ندارم دخترم واقعا سرم خیلی شلوغه
ا.ت.یه لبخند از روی ناراحتی زدم و گفتم بابا چیزی
ب ا.ت . آره راستش شرکتمون داره یه مراسم برگزار میکنه و ازت میخوام اونجا باشی قراره آدمای خیلی مهمی اونجا باشن و تو به جای من اونجا باید باشی قراره تو هم یه جایزه بگیری
( بابای ا.ت صاحب برند filaهستش )
ا.ت. باش بابا میرم زمان مکان رو برام بفرس فقط
ب ا.ت . باش مرسی
قبل قطع کردن گفتم کاش برای پرسیدن حالم زنگ زده بودی کاش میگفتی کره بهت خوش میگذره یا نه ولی اینا به هیچ دردتون نمیخوره نه
اصلا ولش کن پدر خداحافظ و قطع کردم
از خونه زدم بیرون
رفتم تو خیابونا با ماشین گشتم
بعد ساعت ۹ بود رفتم تو ساحل هیچ کس نبود خیلی خسته بودم پیاده شدم کفشام رو تو ماشین در آوردم از پاهام گذاشتم اونجا موندن
کلی سوال داشتم چرا تو این زندگی تو زندگی کسی واسش مهم نشدم
چرا نشدم جواب بدین (با داد میگه )
افتادم زمین دستام رو گذاشتم رو ماسه ها سرم رو انداختم پایین گریه میکردم دلم میخواست کلی داد بزنم تا خالی شم چرا های زندگیم اون قدر زیادن که نمیتونم به جواب هاشون برسم
چون هاشون همیشه وجود نداشت چون کسی واسه جوابگو شدنشون نه جرات داشت نه جواب واسه چرام
یهو یه دست رو شونه راستم حس کردم سرم رو برگردوندم جیمین بود پاشدم گفتم تو اینجا چی کار میکنی
ویو جیمین
تو خونه حوصلم سر رفت داشتم تو ماشینم خیابونا رو تنهایی میگشتم که از کنار ساحل رد میشدم گفتم برم ساحل انگار یه چیزی منو به خودش میکشید
رفتم دیدم ا.ت اول گفتم نه اون نیس بعدش رفتم و دیتم رو به شونش گذاشتم
برگشت دیدم
ا.ت. اینجا چیکار میکنی
جیمین. همینجور اومدم چرا گریه میکنه
ا.ت. میشه نپرسی
ا.ت میشه بقلت کنم
جیمین بدون اینکه جواب بدم زود بقلش کردم که اونم بقلم کرد حس میکردم که تیشرتم خیس میشد ولی گذاشتم گریه کنه
چیزی نمیگفت وقتی از بقلم بیرون اومد نگاهش پایین بود
جیمین .چرا منو نگا نمیکنی
کامنت۲۰ لایک۲۰
شرطا رو برسونین امشب یه پارت دیگه میزارم
part 9
پرش زمان به دو ماه بعد
تو این دو ماه زیاد از خونه نرفتم بیرون
فقط تو خونه بودم امشب خسته شدم انقدر تو خونه موندم گفتم برم ساحل چون ساحل شبا ساکته ساحل رو دوس دارم حالم رو خوب میکنه
پرش زمان به ساعت ۷ شب
حاضر شده بودم میخواستم اول یه کمی دور بزنم تو خیابونا با ماشین
که هنوز از خونه بیرون نزده بابام زنگ زد اول هنگ کردم چرا زنگ زده خیلی وقته حرف نزدم باهاش از وقتی که به کره اومدم نمیدونم آفتاب از کدوم طرف در اومده افکارم رو زدم کنار گوشی رو گرفتم دستم و تماس رو برقرار کردم
ا.ت الو بابا
(بابای ا.ت رو اینجوری مینویسم ب ا.ت )
ب ا.ت- سلام دختر چطوری
ا.ت . خوبم چی شده بابا تو که زنگ نمیزنی بهم
ب ا.ت . وقت ندارم دخترم واقعا سرم خیلی شلوغه
ا.ت.یه لبخند از روی ناراحتی زدم و گفتم بابا چیزی
ب ا.ت . آره راستش شرکتمون داره یه مراسم برگزار میکنه و ازت میخوام اونجا باشی قراره آدمای خیلی مهمی اونجا باشن و تو به جای من اونجا باید باشی قراره تو هم یه جایزه بگیری
( بابای ا.ت صاحب برند filaهستش )
ا.ت. باش بابا میرم زمان مکان رو برام بفرس فقط
ب ا.ت . باش مرسی
قبل قطع کردن گفتم کاش برای پرسیدن حالم زنگ زده بودی کاش میگفتی کره بهت خوش میگذره یا نه ولی اینا به هیچ دردتون نمیخوره نه
اصلا ولش کن پدر خداحافظ و قطع کردم
از خونه زدم بیرون
رفتم تو خیابونا با ماشین گشتم
بعد ساعت ۹ بود رفتم تو ساحل هیچ کس نبود خیلی خسته بودم پیاده شدم کفشام رو تو ماشین در آوردم از پاهام گذاشتم اونجا موندن
کلی سوال داشتم چرا تو این زندگی تو زندگی کسی واسش مهم نشدم
چرا نشدم جواب بدین (با داد میگه )
افتادم زمین دستام رو گذاشتم رو ماسه ها سرم رو انداختم پایین گریه میکردم دلم میخواست کلی داد بزنم تا خالی شم چرا های زندگیم اون قدر زیادن که نمیتونم به جواب هاشون برسم
چون هاشون همیشه وجود نداشت چون کسی واسه جوابگو شدنشون نه جرات داشت نه جواب واسه چرام
یهو یه دست رو شونه راستم حس کردم سرم رو برگردوندم جیمین بود پاشدم گفتم تو اینجا چی کار میکنی
ویو جیمین
تو خونه حوصلم سر رفت داشتم تو ماشینم خیابونا رو تنهایی میگشتم که از کنار ساحل رد میشدم گفتم برم ساحل انگار یه چیزی منو به خودش میکشید
رفتم دیدم ا.ت اول گفتم نه اون نیس بعدش رفتم و دیتم رو به شونش گذاشتم
برگشت دیدم
ا.ت. اینجا چیکار میکنی
جیمین. همینجور اومدم چرا گریه میکنه
ا.ت. میشه نپرسی
ا.ت میشه بقلت کنم
جیمین بدون اینکه جواب بدم زود بقلش کردم که اونم بقلم کرد حس میکردم که تیشرتم خیس میشد ولی گذاشتم گریه کنه
چیزی نمیگفت وقتی از بقلم بیرون اومد نگاهش پایین بود
جیمین .چرا منو نگا نمیکنی
کامنت۲۰ لایک۲۰
شرطا رو برسونین امشب یه پارت دیگه میزارم
۱۸.۸k
۱۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.