حس های زخم خورده
حس های زخم خورده
part 11
من متاسفم ولی من نمیتونم الان بفهمم چی میخوام چی نمیخوام
فقط اینو میدونم نمیخوام از دستت بدم چون اولین کسی هستی که بهم گفتی دوسم داری تو هیچ شرایطی به دور اطرافم نگاه نکردم که بخواد یکی نزدیکم بشه که بهم بگه دوسم داره تو اولین مردی بعد پدرم هستی که بهم نزدیک شدی که نزدیک شدن پدرمو هم خیلی وقته دیگه یادم نمیاد یادم رفته کی با پدرم نشستم یه جا باهم حرف زدیم
من خیلی زخم خوردم میخوام این بار زخم نخورم نمیخوام درد بکشم
پاشدم جیمین هم پاشد از دستم گرفت گفت من نمیخوام بهت زخم بزنم اجازه بده مرهم زخم های چندین سال که بهت زدم رو ندونسته بزنم
چشمام رو بستم سرم رو انداختم پایین
بعد چند لحظه بالا آوردم سرمو
گفتم میشه امشب تنهام نزاری دلم نمیخواد تنها برم خونه تنها بخوابم میشه باهام بیای
جیمین لبخند زد بهم گفت معلومه میام باهات که منم لبخند زدم و هر کس سوار ماشین خودش شد
پرش زمان به خونه ا.ت
رسیدم خونه جیمین اومد تو گفتم میرم بالا لباس هامو عوض کنم بیام
که جیمین گفت باشه
جیمین نشسته بودم روی مبل
بعد چند مین پاشدم روی میز فقط عکس بچگیش بود عکس خودش بود
به نظر بچه شادی میرسید ولی نمیفهمم چرا انقدر به خودش آسیب زده با این فکرا یعنی چطور تونستم به یه آدم انقدر دور از خودم همچین آسیب بدی برسونم
آخرین جملم رو آهسته با صدا گفتم که گفت تو آسیب نزدی فکرای خودم این کارو باهام کرد رویا های خودم اینکار رو کرد که فقط تو ،تو اون رویا ها بودی
جیمین .برگشتم سمتش و گفتم بازم واسه همه چی معذرت میخوام
ا.ت . معذرت تو هیچی رو درس نمیکنه تقصیر تو هم نبود من زیادی وابستت شدم چون هیچ کس دورم نبود پناه آوردم به گوشی و آدمای توش که تو رو دیدم من اولاش قرار نبود بهت وابسته بشم فقط کنجکاو شدم که چی کار میکنین چطوری این همه طرف دار دارین یه روز به خودم گفتم ببین هیچی نمیشه مثل آدمای دیگه فراموشش میکنی نه که وابستش بشی ولی اشتباه کردم
من عاشقت شدم خواستم فراموشت کنم ولی نشد خیلی تلاش کردم ولی بازم به خونه اول برگشتم ولی هیچی دیگع مهم نیس
دلم میخواست بقلش کنم رفتم سمتش و بقلش کردم و گفتم مهم نیس
وقتی بقلش کردم احساس آرامش و احساس درد رو یه جا حس کردم ولی بی تفاوت به همه چی تو بقلش موندم چون اونقدر خسته بودم که توان کار دیگه ای رو نداشتم
بعد چندمین ازش جدا شدم گفتم اعضا راس میگن بهترین بقل ها رو میدی 🙃
لبخند زد بهم و چیزی نگفت
ا.ت. بشین چیزی میخوای
جیمین. نه مگه نگفتی نمیخوای تنها بخوابی هوم مگه نگفتی نمیخوای تنها بمونی
ا.ت . آره ولی پشیمون شدم مجبورت کردم بیای اینجا
جیمین . مجبورم نکردی با خواست خودم اومدم
لایک ۲۰ کامنت ۲۰
part 11
من متاسفم ولی من نمیتونم الان بفهمم چی میخوام چی نمیخوام
فقط اینو میدونم نمیخوام از دستت بدم چون اولین کسی هستی که بهم گفتی دوسم داری تو هیچ شرایطی به دور اطرافم نگاه نکردم که بخواد یکی نزدیکم بشه که بهم بگه دوسم داره تو اولین مردی بعد پدرم هستی که بهم نزدیک شدی که نزدیک شدن پدرمو هم خیلی وقته دیگه یادم نمیاد یادم رفته کی با پدرم نشستم یه جا باهم حرف زدیم
من خیلی زخم خوردم میخوام این بار زخم نخورم نمیخوام درد بکشم
پاشدم جیمین هم پاشد از دستم گرفت گفت من نمیخوام بهت زخم بزنم اجازه بده مرهم زخم های چندین سال که بهت زدم رو ندونسته بزنم
چشمام رو بستم سرم رو انداختم پایین
بعد چند لحظه بالا آوردم سرمو
گفتم میشه امشب تنهام نزاری دلم نمیخواد تنها برم خونه تنها بخوابم میشه باهام بیای
جیمین لبخند زد بهم گفت معلومه میام باهات که منم لبخند زدم و هر کس سوار ماشین خودش شد
پرش زمان به خونه ا.ت
رسیدم خونه جیمین اومد تو گفتم میرم بالا لباس هامو عوض کنم بیام
که جیمین گفت باشه
جیمین نشسته بودم روی مبل
بعد چند مین پاشدم روی میز فقط عکس بچگیش بود عکس خودش بود
به نظر بچه شادی میرسید ولی نمیفهمم چرا انقدر به خودش آسیب زده با این فکرا یعنی چطور تونستم به یه آدم انقدر دور از خودم همچین آسیب بدی برسونم
آخرین جملم رو آهسته با صدا گفتم که گفت تو آسیب نزدی فکرای خودم این کارو باهام کرد رویا های خودم اینکار رو کرد که فقط تو ،تو اون رویا ها بودی
جیمین .برگشتم سمتش و گفتم بازم واسه همه چی معذرت میخوام
ا.ت . معذرت تو هیچی رو درس نمیکنه تقصیر تو هم نبود من زیادی وابستت شدم چون هیچ کس دورم نبود پناه آوردم به گوشی و آدمای توش که تو رو دیدم من اولاش قرار نبود بهت وابسته بشم فقط کنجکاو شدم که چی کار میکنین چطوری این همه طرف دار دارین یه روز به خودم گفتم ببین هیچی نمیشه مثل آدمای دیگه فراموشش میکنی نه که وابستش بشی ولی اشتباه کردم
من عاشقت شدم خواستم فراموشت کنم ولی نشد خیلی تلاش کردم ولی بازم به خونه اول برگشتم ولی هیچی دیگع مهم نیس
دلم میخواست بقلش کنم رفتم سمتش و بقلش کردم و گفتم مهم نیس
وقتی بقلش کردم احساس آرامش و احساس درد رو یه جا حس کردم ولی بی تفاوت به همه چی تو بقلش موندم چون اونقدر خسته بودم که توان کار دیگه ای رو نداشتم
بعد چندمین ازش جدا شدم گفتم اعضا راس میگن بهترین بقل ها رو میدی 🙃
لبخند زد بهم و چیزی نگفت
ا.ت. بشین چیزی میخوای
جیمین. نه مگه نگفتی نمیخوای تنها بخوابی هوم مگه نگفتی نمیخوای تنها بمونی
ا.ت . آره ولی پشیمون شدم مجبورت کردم بیای اینجا
جیمین . مجبورم نکردی با خواست خودم اومدم
لایک ۲۰ کامنت ۲۰
۱۸.۳k
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.