پارت ۶
پارت ۶
تو ماشین
هیونجین : هومم بیب مال خودم میکنمت بزار برسیم خونه
ات : هع تو همین خیال باش من مال جونگکوکم عوضی
هیونجین : چیییی یعنی تو با اون عوضیی رابطه داشتی
ات : آرهههه داشتممم به تو چه حرومزادهههه
حرف ات با زدن چکی که هیونجین بهش زد تموم شد
ات : چ.. ی چی تو..م منو زدی ؟ ( با بقض)
هیونجین: اوو بیب ببخشید حواسم نبود خوبی
ات : گمشوووو حالم از بهم میخوره کثافتتت
هیونجین: اهههه بسههههه
ات بدون هیچ حرفی روشو سمت شیشه ماشین برگشتوند و آروم اشک میریخت حتا فکرشم نمیکرد یه روز این عوضی بخواد برگرده به زندگیش هیونجین یه عوضی به تمام معنا بود یه آدم هول که دوست داشت همه ی دخترا زیرش باشن
پرش زمانی به خونه ی هیونجین
هیونجین : پیاده شو
ات :...
هیونجین : مگه نمیگم پیاده شوووو ( عربده )
ات : چته وحشی خواب بودم ( خوابالو )
هیونجین : اوو ساری بیب
ات : ایششش
ات پیاده شد و با هیونجین رفتن داخل
ات با دیدن اون خونه بغضش گرفت درسته اون خونه خونه ای بود که برای عروسی هیونجین بهش هدیه داده بود حتا هیچی از اون خونه تغییر نکرده بود
هیونجین: برو تو دیگعع
ات : باش
( علامت آجوما @)
@ سلام پسرم خوبی
هیونجین : مرسی
@ این دختره کیه
هیونجین : به تو ربطی نداره تو اتاق خدمتکارا براش یع جا آماده کن
ات : چ چی یعنی میخوای بگی تو خونه ای که خودم بهت هدیه دادم باید کلفتی کنم
هیونجین: همین که هس
@دخترم بیا اتاقو بهت نشون بدم
ات : باشه
هیونجین رفت بالا *
@ دخترم حتما تو هم مثل اون یکی دخترا با زور بهت تجاوز کرده و آورده اینجا
ات : چی یعنی اون یه دخترا تجاوز میکرده
@ آره دخترم
ات: عوضی
@ بیا دخترم این اتاقت
ات : مرسی
با رفتن آجوما ات روی تخت کوچیکی که کنار پنجره بود نشست سعی کرد به اتفاقی که افتاده فکر نکنه ولی نشد نمیتونست به جونگکوک فکر نکنه تو همین فکرا بود که در اتاق زده شد
( علامت هانا خدمتکاره خونه #)
ات: بیا
#اربا.. ات خودتییی ؟
ات : وایییی هاناااا
ات و هانا همو بغل کردن حتما با خودتون میگید هانا کیه هانا دختری بود که تو خونه ی ات کار میکرد اون دوتا آرامبخش هم بودن ات فکرشم نمیکرد هانا هنوز اینجا باشه
ات : چخبر اون عوضی اذیتت که نکرد
# : ن نه ( بغض)
ات : هعی راستشو بگو
#خب راستش اون.. به من تج..اوز ک..رد
ات : چییی حرومزادههههه
# ات تروخدا آروم باشش بهش نگو اون منو میکشه خواهش میکنمممم تروخداا
ات : وای خب باشه ولی بعدا پدرشو در میارم
#مرسی که نمیگی راستی ارباب گفت بری پیشش کارت داره ولی بعدش بیا پیشم بهم تعریف کنااا
ات : باش
حدس میزدم کجا باشه تو اتاق کارش
در زدم که
گفت: بیا تو
ات : خب کارم داشتی
هیونجین: بشین
ات : اوک
هیونجین: ببین از این به بعد حق نداری با اسم صدام بزنی باید بگی ارباب رو حرف من حرف نمیزنی هرچی گفتم باید بگی چشم صداتم بالا نمیبری
ات : باش بابا
هیونجین: چییی
ات : چ..شم
هیونجین: هوم خوبه
تو ماشین
هیونجین : هومم بیب مال خودم میکنمت بزار برسیم خونه
ات : هع تو همین خیال باش من مال جونگکوکم عوضی
هیونجین : چیییی یعنی تو با اون عوضیی رابطه داشتی
ات : آرهههه داشتممم به تو چه حرومزادهههه
حرف ات با زدن چکی که هیونجین بهش زد تموم شد
ات : چ.. ی چی تو..م منو زدی ؟ ( با بقض)
هیونجین: اوو بیب ببخشید حواسم نبود خوبی
ات : گمشوووو حالم از بهم میخوره کثافتتت
هیونجین: اهههه بسههههه
ات بدون هیچ حرفی روشو سمت شیشه ماشین برگشتوند و آروم اشک میریخت حتا فکرشم نمیکرد یه روز این عوضی بخواد برگرده به زندگیش هیونجین یه عوضی به تمام معنا بود یه آدم هول که دوست داشت همه ی دخترا زیرش باشن
پرش زمانی به خونه ی هیونجین
هیونجین : پیاده شو
ات :...
هیونجین : مگه نمیگم پیاده شوووو ( عربده )
ات : چته وحشی خواب بودم ( خوابالو )
هیونجین : اوو ساری بیب
ات : ایششش
ات پیاده شد و با هیونجین رفتن داخل
ات با دیدن اون خونه بغضش گرفت درسته اون خونه خونه ای بود که برای عروسی هیونجین بهش هدیه داده بود حتا هیچی از اون خونه تغییر نکرده بود
هیونجین: برو تو دیگعع
ات : باش
( علامت آجوما @)
@ سلام پسرم خوبی
هیونجین : مرسی
@ این دختره کیه
هیونجین : به تو ربطی نداره تو اتاق خدمتکارا براش یع جا آماده کن
ات : چ چی یعنی میخوای بگی تو خونه ای که خودم بهت هدیه دادم باید کلفتی کنم
هیونجین: همین که هس
@دخترم بیا اتاقو بهت نشون بدم
ات : باشه
هیونجین رفت بالا *
@ دخترم حتما تو هم مثل اون یکی دخترا با زور بهت تجاوز کرده و آورده اینجا
ات : چی یعنی اون یه دخترا تجاوز میکرده
@ آره دخترم
ات: عوضی
@ بیا دخترم این اتاقت
ات : مرسی
با رفتن آجوما ات روی تخت کوچیکی که کنار پنجره بود نشست سعی کرد به اتفاقی که افتاده فکر نکنه ولی نشد نمیتونست به جونگکوک فکر نکنه تو همین فکرا بود که در اتاق زده شد
( علامت هانا خدمتکاره خونه #)
ات: بیا
#اربا.. ات خودتییی ؟
ات : وایییی هاناااا
ات و هانا همو بغل کردن حتما با خودتون میگید هانا کیه هانا دختری بود که تو خونه ی ات کار میکرد اون دوتا آرامبخش هم بودن ات فکرشم نمیکرد هانا هنوز اینجا باشه
ات : چخبر اون عوضی اذیتت که نکرد
# : ن نه ( بغض)
ات : هعی راستشو بگو
#خب راستش اون.. به من تج..اوز ک..رد
ات : چییی حرومزادههههه
# ات تروخدا آروم باشش بهش نگو اون منو میکشه خواهش میکنمممم تروخداا
ات : وای خب باشه ولی بعدا پدرشو در میارم
#مرسی که نمیگی راستی ارباب گفت بری پیشش کارت داره ولی بعدش بیا پیشم بهم تعریف کنااا
ات : باش
حدس میزدم کجا باشه تو اتاق کارش
در زدم که
گفت: بیا تو
ات : خب کارم داشتی
هیونجین: بشین
ات : اوک
هیونجین: ببین از این به بعد حق نداری با اسم صدام بزنی باید بگی ارباب رو حرف من حرف نمیزنی هرچی گفتم باید بگی چشم صداتم بالا نمیبری
ات : باش بابا
هیونجین: چییی
ات : چ..شم
هیونجین: هوم خوبه
۱۵.۴k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.