سرنوشت متصل

سرنوشت متصل 2
Part 19
ویو رونا
همه چی مثل یه چشم به هم زدن میگذره و تو باید تمام تلاشت و کنی که درست پیش بره صدمه ای به کسی نرسه
زندگیم... زندگیم به من یاد داد عاقل باشم مهربون باشم صبور باشم بخشنده باشم دلسوز باشم و مهم تر از اون اینه که فداکار باشم
دست خودم نبود... من هیچ کنترلی نداشتم مغز دستور میداد
قلب اجرا میکرد
تا به خودم اومدم سوزشی سمت راست کمرم حس کردم و اخرین جمله... :)
+کوککککک
_ برگشت*
بعد از تیر خوردن هنوز بغل کوک بود *
+ دیدی سر قولم موندم (اروم، لبخند)
فلش بک نوزده سال پیش قبل از عروسی*
_ رونا (محکم جدی)
+ جانم؟ (تعجب)
_ دوست دارم ( لبخند)
+ تا اخرین زمانِ (مکث)..ازت محافظ میکنم و کنارتم( لبخند بغض )
_خوبی رونا؟(نگران)
+ هیچوقت به این خوبی نبودم ممنونم ازت
شروع میکنن بوسه فرانسوی*
فلش بک به زمان حال *
ویو کوک
داشتم لیانا رو بغل میکردم که با صدای رونا برگشتم که صدای ماشه کُلت ( یه نوع تفنگه) و بغل پر از عشق رو به رو شدم... اون.. رونا... چیکار کردی؟(بغض)
_روناااا (داد بغض)
نههه رونا این اخرش نیستت
خواهش میکنم چشمات و باز کن خواهش میکنمممم (عربده گریه)
زنگ بزنید امبولانس (داد)

......
نویسنده
https://wisgoon.com/helena157


#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
ممنون از حمایتتون🤍🌹
دیدگاه ها (۳)

سرنوشت متصل 2Part20_سریع رونا رو بردیم بیمارستان رونا رو بر...

سرنوشت متصل 2 Part21دکتر:... عمل موفقیت آمیز بود... و حالشون...

سرنوشت متصل 2 Part18_اون لیانا بود اسلحه رو سرش بود بهش بگو ...

سرنوشت متصل 2Part 17ویو رونا با صدایی که شنیدم برق از سرم پر...

چند پارتی نامجون {درخواستی}دیگه واقعا خسته شده بودم.....این ...

me: My many years of lovPart:⑥⑦ویو میونگبعد چند مین دکتر اوم...

زندگی نامعلوم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط