سرنوشت متصل

سرنوشت متصل 2
Part18
_اون لیانا بود اسلحه رو سرش بود
بهش بگو بیارنش پایین وگرنه این اخرین باریه که نفس میکشی نایون
♕به همین راحتیا نیس کوک
#نایون عوضی بهتره همین الان خواهرمو ول کنی این بحث بین منو تو بود نه خواهرم
♕(قهقه زد) پسر جون هنوز نفهمیدی قضیه از چه قراره؟ من همتون رو نابود میکنم همتون رو
+نایون... خواهش میکنم بس کن (گریه) همه چیو ازم گرفتی دیگه چی میخای ها؟ چی میخای دیگه نمیتونم
(رونا همه ی اینا رو با گریه میگفت که باعث میشد قلب کوک از وسط نصف شه)
_یه دیقه فرصت داری لیانا رو پایین بیاری...
(دستور داد لیانا رو پایین بیارند)
_لیانا رو اوردن پایین بچم معلوم بود ترسیده سریع رفتم بغلش کردم و دهنشو باز کردم اونم محکم بغلم کرد و گریه کرد...
٪هیق... بابا..
_وقتی کلمه بابا رو گفت انگار دنیا رو بهم داده بودن... نگران نباش دخترم الان پیشتم
+کوک رفت لیانا رو بغل کرد واقعن بر خودم لعنت که بچه ها رو از باباشون جدا کرده بودم خاستم برم جلو که نایون اسلحه رو از جیبش در اورد و به سمت کوک گرفت...... همه چی صدای کشیدن ماشه بود؟ همه چی تموم میشه؟
کوک...(داد)
......
خماریییی

نویسنده
https://wisgoon.com/xxvvc

#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
ممنون از حمایتتون🤍🌹
دیدگاه ها (۱۷)

سرنوشت متصل 2 Part 19ویو روناهمه چی مثل یه چشم به هم زدن میگ...

سرنوشت متصل 2Part20_سریع رونا رو بردیم بیمارستان رونا رو بر...

سرنوشت متصل 2Part 17ویو رونا با صدایی که شنیدم برق از سرم پر...

بنفش من Part1تا حالا شده از زیبایی های جهان محروم باشی؟ شده ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط