قهوشو اماده کردم داشتم از پله ها میرفتم بالا که از در قصر
قهوشو اماده کردم داشتم از پله ها میرفتم بالا که از در قصر یکی بدو بدو داشت می رفت طرف اتاق جین
جیمین؟ ینی چیشده که انقد عجله داره؟
با قدمای سریع و با چهره فضولانه رفتم تو اتاق در زدم قهوه رو گذاشتم رو میز و وایستادم که جین کوفت کنه همینطور منتظر بودو این همه اشترسه گیمین برای ویه
جین: وی شده جیمین
نفس نفس میزدم نمتونست حرف بزنه توی لیوانی که رو میز کنار تخت جین بود اب ریختم
ا.ت: بفرما
جیمین:م.ممنون
یکم ازش خورد
جین: چی شده هوم؟
جیمین: محموله...(نفسش بند میاد)
کوک: محموله چی
جیمین: وست راه ایست بازرسی گذاشتن نمیتونیم محموله رو رد کنیم مثه اینکه یکی لو داده محموله قراره بیاد
جین:چی؟کاره کی بوده؟
جیمین:نمی دونم ولی نزاشتم محموله حرکت کنه جین غرق میشی اگه اون محموله نرسه یه دستمون
همون موقع یه فکری به ذهنم رسید
جین: فعلا دستور حمل محموله رو لغو کن
ا.ت: نه
جیمین:چی؟
ا.ت: می.میتونسن محموله رو با کشتی رد کنین
نمیدونم چرا خواستم کمک کنم هرچی که بود به جیمین کمک میکرد
جیم:کشتی؟
جیمین:ایول ا.ت چرا به فکر خودم نرسید
جیمین:از طریق دریاچه میشه کوک
جیمین:اونا سرگرم ایست بازرسین نمیفمن از دریاچه میشه
خوشحال بودم که جیمین خوشحاله لبخند رو لبش خیلی قشنگ بود
جین: خیله خب همینکارو میکنیم
جیمین: ممنونم ا.ت تو یه نابغه ای
با همو شور و هیجانی که داشت بدو بدو رفت تا دستورشو صادر کنه
حالا من تنها بودم با یه کله شق
نشسته بود رو صندلی پشت میزش
جین:کارت خوب بود
ا.ت: هر چند که بخاطره تو نبود خواستم کار جیمینو جبران کنم اما با کمک کردن بهش یعنی به تو هم کمک کردم
ا.ت: البته انتظار ندارم قدردانی کنی یا چیز دیگه ای فقط اینکه قهوتو بخوری تا من...هیچی فقط نوش جان *لبخند
قهوشو خورد سینیو برداشتمو بردم پایین اروم رفتم تو اتاقم گوشیمو برداشتم
یک هفته بود دست نزدم بهش
روشنش کردم لیم یه عالمه زنگ زده بود خوب بود گوشی خاموش بوده
ا.ت: سلام لیم
لیم :سلام ا.ت
لیم:خیلی بهت زنگ زدم چرا جواب ندادی
ا.ت:نتونستم ببخشید
ا.ت:چه خبر از جنی؟
لیم:بهم جواب بله داد
ا.ت:تبریک میگم برات خوشحالم💖💖
لیم:ممنون 💚
ا.ت:به مامان جون گفتی؟
لیم :اوهوم امروز قراره با مامانم اشناش کنم
داشتم با لیم چت میکردم...
ویو کوک:
ا.ت ذهن باز و متفکری داره مطمعنم برام سود داره
بلند شدم از اتاق زدم بیرون
به سمت اتاق ا.ت حرکت کردم
تا درو باز کردم
یه چیزی پشتش قایم کرد
ویو ا.ت
جین اینحا چیکار داره
از ترس قلبم انقد تند تند میزد
ا.ت:چ.چی شده
جین:چی پشتت قایم کردی
جیمین؟ ینی چیشده که انقد عجله داره؟
با قدمای سریع و با چهره فضولانه رفتم تو اتاق در زدم قهوه رو گذاشتم رو میز و وایستادم که جین کوفت کنه همینطور منتظر بودو این همه اشترسه گیمین برای ویه
جین: وی شده جیمین
نفس نفس میزدم نمتونست حرف بزنه توی لیوانی که رو میز کنار تخت جین بود اب ریختم
ا.ت: بفرما
جیمین:م.ممنون
یکم ازش خورد
جین: چی شده هوم؟
جیمین: محموله...(نفسش بند میاد)
کوک: محموله چی
جیمین: وست راه ایست بازرسی گذاشتن نمیتونیم محموله رو رد کنیم مثه اینکه یکی لو داده محموله قراره بیاد
جین:چی؟کاره کی بوده؟
جیمین:نمی دونم ولی نزاشتم محموله حرکت کنه جین غرق میشی اگه اون محموله نرسه یه دستمون
همون موقع یه فکری به ذهنم رسید
جین: فعلا دستور حمل محموله رو لغو کن
ا.ت: نه
جیمین:چی؟
ا.ت: می.میتونسن محموله رو با کشتی رد کنین
نمیدونم چرا خواستم کمک کنم هرچی که بود به جیمین کمک میکرد
جیم:کشتی؟
جیمین:ایول ا.ت چرا به فکر خودم نرسید
جیمین:از طریق دریاچه میشه کوک
جیمین:اونا سرگرم ایست بازرسین نمیفمن از دریاچه میشه
خوشحال بودم که جیمین خوشحاله لبخند رو لبش خیلی قشنگ بود
جین: خیله خب همینکارو میکنیم
جیمین: ممنونم ا.ت تو یه نابغه ای
با همو شور و هیجانی که داشت بدو بدو رفت تا دستورشو صادر کنه
حالا من تنها بودم با یه کله شق
نشسته بود رو صندلی پشت میزش
جین:کارت خوب بود
ا.ت: هر چند که بخاطره تو نبود خواستم کار جیمینو جبران کنم اما با کمک کردن بهش یعنی به تو هم کمک کردم
ا.ت: البته انتظار ندارم قدردانی کنی یا چیز دیگه ای فقط اینکه قهوتو بخوری تا من...هیچی فقط نوش جان *لبخند
قهوشو خورد سینیو برداشتمو بردم پایین اروم رفتم تو اتاقم گوشیمو برداشتم
یک هفته بود دست نزدم بهش
روشنش کردم لیم یه عالمه زنگ زده بود خوب بود گوشی خاموش بوده
ا.ت: سلام لیم
لیم :سلام ا.ت
لیم:خیلی بهت زنگ زدم چرا جواب ندادی
ا.ت:نتونستم ببخشید
ا.ت:چه خبر از جنی؟
لیم:بهم جواب بله داد
ا.ت:تبریک میگم برات خوشحالم💖💖
لیم:ممنون 💚
ا.ت:به مامان جون گفتی؟
لیم :اوهوم امروز قراره با مامانم اشناش کنم
داشتم با لیم چت میکردم...
ویو کوک:
ا.ت ذهن باز و متفکری داره مطمعنم برام سود داره
بلند شدم از اتاق زدم بیرون
به سمت اتاق ا.ت حرکت کردم
تا درو باز کردم
یه چیزی پشتش قایم کرد
ویو ا.ت
جین اینحا چیکار داره
از ترس قلبم انقد تند تند میزد
ا.ت:چ.چی شده
جین:چی پشتت قایم کردی
۵.۹k
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.