فیک:"بزار نجاتت بدم"۲۲
همهی دخترا با دیدن ا.ت به قدری ترسیدن که بی معطلی فقط دوییدن !
ازونور یکی از پسرا داد زد:
کیم ا.ت برگشتهههههه
و در صدم ثانیه همشون متفرق شدن
جونگ کوک: ا.ت من...
ا.ت تا جونگ کوک خواست بهش نزدیک بشه چاقوی جیبیشو که همیشه پیشش بودو زیر شکم جونگ کوک فشار کوچیکی داد که تیزیشو حس کنه:
این کارو واسه خودم کردم نه تو ! نبینم دیگه دور و ورم بپلکی...عوضی نکبت...
ا.ت رفت و تو کلاس نشست
بچه ها از حالت معمول بیشتر ازش فاصله گرفته بودن و دورش خالی خالی بود
یونگی وارد کلاس شد و با دیدن این صحنه اینجوری بود که *ودفاک؟* خیلی آورم رفت پیشا.ت نشست:
ا.ت اینجا چه خب...
ا.ت یونگی رو گرفت و به خودش نزدیک کرد...
*خیلی نزدیک*
آروم سمت گوش یونگی خم شد وزمزمه کرد:
تا کلاس تموم نشده ازینجا جم نمیخوری...توی همین فاصله بمونه !
جونگ کوک ردیف آخر نشسته بود و نظاره گر همه چیز بود
عصبانیت رو میشد از تو چشماش دید:
امشب میبینمت کیم ا.ت...میبینمت !
.
.
.
خب خب خب...
مثل اینکه خیلی از شاهکار قبلی سایه گذشته بود و سئول زیادی تو آرامش بود!
ولی باید از همهی مردم کره معذرت بخوام...
چون سایهی قاتل..دوباره برگشته !
مثل همیشه شنلشو پوشیده بود و با قدم هاش بوی مرگ رو به تک تک موجودات اون حوالی یاد آوری میکرد
بعد زمان زیادی دوباره به اون زیر زمین تاریک که بوی خون میداد برگشت:
منو ببخشید رئیس...یکمی دیر اومدم...
رئیس خندهای کرد و پوکی عمیق به سیگارش زد:
اشکال نداره..مهم اینه که اومدی ! یه ماموریت جدید برات دارم دختر...
حرف از ماموریت که اومد چشماش برق زد دستی روی خنجرش کشید:
من همیشه برای ماموریت حاضرم...ولی قبلش باید بهم قول بدید...که بعد این ماموریت اجازه بدید چند نفرو هم با دستای خودم به سیخ بکشم...
رئیس: هرچی دخترم بخواد !
.
.
.
ا.ت:گفتم
از عمارت من
برو
بیرون!
جونگ کوک: امکان نداره!
ا.ت ایندفعه خیلی بلند داد زد:
گفتم برو بیرون عوضی !
جونگ کوک نزدیک ا.ت رفت:
من هنوز چیزی روکه بخاطرش اینجامو نگرفتم که برم !
جونگ کوک ا.ت رو به دیوار کوبید و لباشو به لبای بی روح ا.ت چسبوند و بعد چند ثانیه جدا شد:
بخاطر نزدیک شدن به اون عوضی باید تاوان پس بدی !
ا.ت نیشخندی زد و خنجرشو توی ران پای جونگ کوک فشرد و خیلی سریع اونو بیرون کشید:
چی فک کردی جئون جونگ کوک!؟ من کیم ا.تم !
کسی که زیر خواب هیچ مردی نمیشه..!
.
.
.
계속
ازونور یکی از پسرا داد زد:
کیم ا.ت برگشتهههههه
و در صدم ثانیه همشون متفرق شدن
جونگ کوک: ا.ت من...
ا.ت تا جونگ کوک خواست بهش نزدیک بشه چاقوی جیبیشو که همیشه پیشش بودو زیر شکم جونگ کوک فشار کوچیکی داد که تیزیشو حس کنه:
این کارو واسه خودم کردم نه تو ! نبینم دیگه دور و ورم بپلکی...عوضی نکبت...
ا.ت رفت و تو کلاس نشست
بچه ها از حالت معمول بیشتر ازش فاصله گرفته بودن و دورش خالی خالی بود
یونگی وارد کلاس شد و با دیدن این صحنه اینجوری بود که *ودفاک؟* خیلی آورم رفت پیشا.ت نشست:
ا.ت اینجا چه خب...
ا.ت یونگی رو گرفت و به خودش نزدیک کرد...
*خیلی نزدیک*
آروم سمت گوش یونگی خم شد وزمزمه کرد:
تا کلاس تموم نشده ازینجا جم نمیخوری...توی همین فاصله بمونه !
جونگ کوک ردیف آخر نشسته بود و نظاره گر همه چیز بود
عصبانیت رو میشد از تو چشماش دید:
امشب میبینمت کیم ا.ت...میبینمت !
.
.
.
خب خب خب...
مثل اینکه خیلی از شاهکار قبلی سایه گذشته بود و سئول زیادی تو آرامش بود!
ولی باید از همهی مردم کره معذرت بخوام...
چون سایهی قاتل..دوباره برگشته !
مثل همیشه شنلشو پوشیده بود و با قدم هاش بوی مرگ رو به تک تک موجودات اون حوالی یاد آوری میکرد
بعد زمان زیادی دوباره به اون زیر زمین تاریک که بوی خون میداد برگشت:
منو ببخشید رئیس...یکمی دیر اومدم...
رئیس خندهای کرد و پوکی عمیق به سیگارش زد:
اشکال نداره..مهم اینه که اومدی ! یه ماموریت جدید برات دارم دختر...
حرف از ماموریت که اومد چشماش برق زد دستی روی خنجرش کشید:
من همیشه برای ماموریت حاضرم...ولی قبلش باید بهم قول بدید...که بعد این ماموریت اجازه بدید چند نفرو هم با دستای خودم به سیخ بکشم...
رئیس: هرچی دخترم بخواد !
.
.
.
ا.ت:گفتم
از عمارت من
برو
بیرون!
جونگ کوک: امکان نداره!
ا.ت ایندفعه خیلی بلند داد زد:
گفتم برو بیرون عوضی !
جونگ کوک نزدیک ا.ت رفت:
من هنوز چیزی روکه بخاطرش اینجامو نگرفتم که برم !
جونگ کوک ا.ت رو به دیوار کوبید و لباشو به لبای بی روح ا.ت چسبوند و بعد چند ثانیه جدا شد:
بخاطر نزدیک شدن به اون عوضی باید تاوان پس بدی !
ا.ت نیشخندی زد و خنجرشو توی ران پای جونگ کوک فشرد و خیلی سریع اونو بیرون کشید:
چی فک کردی جئون جونگ کوک!؟ من کیم ا.تم !
کسی که زیر خواب هیچ مردی نمیشه..!
.
.
.
계속
۴۹.۴k
۰۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.