پارت ۴۳
پارت ۴۳
# گریه کردن کاری از پیش نمیبره.......این اتفاق افتاده.......تو هم نمی تونی کاری کنی.......پس فقط تنها کاری که الان باید بکنی اینه که با این وضعیت کنار بیای........
دیگه حرفی نزدم.......همه ی حرفاش عجیب و غیر قابل قبول بود......اما چاره نداشتم جز اینکه باور کنم........
# خب ببین.......همونطور که گفتم یه مدت به عنوان ندیمه اینجا کار میکنی.....اینکه کجا مشغول کار بشی رو آجوما تصمیم میگیره......آجوما سر خدمتکار و یه جورایی همه کاره ی اینجاست.........زن مهربون و دلسوزیه........ولی خشک و سرد به نظر میاد......بتونی باهاش صمیمی بشی و نظرشو جلب کنی......اون روی مهربونشو میبینی......در کل زن خیلی خوبیه.......این از این..........لباست هم همین لباسیه که تنته.......برای خواب هم یه لباس خواب بهت میدن........اینجا چون همه ی ندیمه ها مثل همن باید مدل موهات هم مثل بقیه ببندی.....گوجه ای.......خلاصه باید سر و تیپت مثل بقیه ی ندیمه ها باشه......برای خواب هم اینجا می خوابی........
شروع کرد به قدم زدن توی سالن......
# اینجا اتاق ندیمه هاست.......این درهایی که میبینی هر کدوم یه اتاقه.......اینجا ۴ تا اتاق ۸ تخته داره........اینکه توی کدوم اتاق باشی اونم به آجوما بستگی داره........
هیچ حرفی نمیزدم و فقط حرفاشو خوب گوش میکردم.......
# اینم از جای خوابت.......
رو کرد بهم و گفت:
# فقط میمونه اعضای خانواده این عمارت(آروم و یجورایی با لحن ترسناک)
+ا......ا......اعضای این خ....انوا....ده؟
# اوهوم......
# خب ببین......ارباب بزرگ این خونه پدر جونگ کوکه.......جئون جی هون..........که ما همون صداش می کنیم ارباب بزرگ.......
بعد از ارباب بزرگ.......اربابه اوله.......جئون یونگی.......یا همون مین یونگی.......
+خب چرا فامیلیش فرق داره؟
# این داستان داره......شنیدم با خانم فلورا خیلی صمیمی شدی.......
+خب.....فکر کنم.......یجورایی......
# خب دیگه.......هر وقت اون صلاح دونست برات همه ی داستان و توضیح میده........
هیچی نگفتم و ترجیح دادم بیشتر شنونده باشم......
# خب داشتم میگفتم......ارباب اول......جئون یونگیه......که ما همون ارباب اول صداش می کنیم...بزرگترین پسر خانوادس.....خیلی سرد و خشک و بی احساسه.......اصن خثنی کلا.......
ارباب دوم جونگ کوکه......که دیگه میشناسیش........البته اون جونگ کوکی که تو میشناسی نه.......این جونگ کوک
آهی کشیدم،پریدم وسط حرفش و گفتم
+خودم جونگکوک واقعی رو به چشمای خودم دیدم دیگه......لازم نیست توضیح بدی(ناراحتی و نا امیدی)
# خب........فقط باید بگم جونگ کوکم ارباب دوم صدا می کنیم......جونگکوک کوچیکترین پسر خانوادس.......
+خب......
# و اما.......ارباب سوم......پارک جیمین......
+پارک؟
# اینم داستانش دنباله ی داستان ارباب اوله......بعدا متوجه میشی......
# اونم ارباب سوم صدا می کنیم.......از جونگ کوک و یونگی خیلی بهتره........مهربون تره......خوش رو تره.......اما بیشتر وقتا مجبوره بخاطر اینکه مافیاعه......سرد و خشن باشه......جیمینم پسر وسط خانوادس......
# گریه کردن کاری از پیش نمیبره.......این اتفاق افتاده.......تو هم نمی تونی کاری کنی.......پس فقط تنها کاری که الان باید بکنی اینه که با این وضعیت کنار بیای........
دیگه حرفی نزدم.......همه ی حرفاش عجیب و غیر قابل قبول بود......اما چاره نداشتم جز اینکه باور کنم........
# خب ببین.......همونطور که گفتم یه مدت به عنوان ندیمه اینجا کار میکنی.....اینکه کجا مشغول کار بشی رو آجوما تصمیم میگیره......آجوما سر خدمتکار و یه جورایی همه کاره ی اینجاست.........زن مهربون و دلسوزیه........ولی خشک و سرد به نظر میاد......بتونی باهاش صمیمی بشی و نظرشو جلب کنی......اون روی مهربونشو میبینی......در کل زن خیلی خوبیه.......این از این..........لباست هم همین لباسیه که تنته.......برای خواب هم یه لباس خواب بهت میدن........اینجا چون همه ی ندیمه ها مثل همن باید مدل موهات هم مثل بقیه ببندی.....گوجه ای.......خلاصه باید سر و تیپت مثل بقیه ی ندیمه ها باشه......برای خواب هم اینجا می خوابی........
شروع کرد به قدم زدن توی سالن......
# اینجا اتاق ندیمه هاست.......این درهایی که میبینی هر کدوم یه اتاقه.......اینجا ۴ تا اتاق ۸ تخته داره........اینکه توی کدوم اتاق باشی اونم به آجوما بستگی داره........
هیچ حرفی نمیزدم و فقط حرفاشو خوب گوش میکردم.......
# اینم از جای خوابت.......
رو کرد بهم و گفت:
# فقط میمونه اعضای خانواده این عمارت(آروم و یجورایی با لحن ترسناک)
+ا......ا......اعضای این خ....انوا....ده؟
# اوهوم......
# خب ببین......ارباب بزرگ این خونه پدر جونگ کوکه.......جئون جی هون..........که ما همون صداش می کنیم ارباب بزرگ.......
بعد از ارباب بزرگ.......اربابه اوله.......جئون یونگی.......یا همون مین یونگی.......
+خب چرا فامیلیش فرق داره؟
# این داستان داره......شنیدم با خانم فلورا خیلی صمیمی شدی.......
+خب.....فکر کنم.......یجورایی......
# خب دیگه.......هر وقت اون صلاح دونست برات همه ی داستان و توضیح میده........
هیچی نگفتم و ترجیح دادم بیشتر شنونده باشم......
# خب داشتم میگفتم......ارباب اول......جئون یونگیه......که ما همون ارباب اول صداش می کنیم...بزرگترین پسر خانوادس.....خیلی سرد و خشک و بی احساسه.......اصن خثنی کلا.......
ارباب دوم جونگ کوکه......که دیگه میشناسیش........البته اون جونگ کوکی که تو میشناسی نه.......این جونگ کوک
آهی کشیدم،پریدم وسط حرفش و گفتم
+خودم جونگکوک واقعی رو به چشمای خودم دیدم دیگه......لازم نیست توضیح بدی(ناراحتی و نا امیدی)
# خب........فقط باید بگم جونگ کوکم ارباب دوم صدا می کنیم......جونگکوک کوچیکترین پسر خانوادس.......
+خب......
# و اما.......ارباب سوم......پارک جیمین......
+پارک؟
# اینم داستانش دنباله ی داستان ارباب اوله......بعدا متوجه میشی......
# اونم ارباب سوم صدا می کنیم.......از جونگ کوک و یونگی خیلی بهتره........مهربون تره......خوش رو تره.......اما بیشتر وقتا مجبوره بخاطر اینکه مافیاعه......سرد و خشن باشه......جیمینم پسر وسط خانوادس......
۴۶.۲k
۰۷ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.