فرشتگان مرگ part:19

Part:19
بعدش تصادف کردن و تیونگ جونشو از دست داد
"ویو یونگی"
یااا جیمینا دوتا دوست قدیمی دعوتمون کردن خونشون
جیمین. من نمیام
یونگی. خب به کتفم ولی چرا؟
جیمین. حتما یه نقشه ای دارن که دعوتمون کردن
یونگی. بس کن بیا بریم یکمم خوش میگذرونیم
جیمین. باشه بابا
__________________________________________
کوک. زنگ عمارت به صدا رو اومد نیشخندی زدم
تهیونگ. دخترا لباسایی که بهشون داده بودیم رو پوشیده بودن و به زور اسلحه کنارمون وایساده بودن
اکوما. الان دقیقا چرا ما باید...
یونگی. عاا پس گفتی بیایم با دوس دختراتون آشنا بشیم؟*تمسخر
جیمین. خب آشنا شدیم خدافز
کوک. عاعا کجا؟هنوز با دوس دخترم ات آشنا نشدی*نیشخند
"ویو ات"
نمیدونستم داره چه اتفاقی میوفته اون پسره با شنیدن اسمم وایساد و سریع برگشت سمتمون از اعصبانیت قرمز شده بود
یونگی. خوشبختم من یونگیم
ات. دستشو به سمتم دراز کرده بود نگاهی به دستش کردم وسرمو تکون دادم
منم اتم *باهم دست دادن
یهو دستمو پیچوند و به تتوی روی دستم خیره شد
.آخ دستم*اروم
جیمین. الان داری میگی تو اتی؟شوخی مزخرفی بود کوک*چشم غره
تهیونگ. نکنه خواهرای گمشدتونن؟*نیشخند
اکوما‌. چه زری داری میزنی عوضی*آروم
یونگی.چرا نمیخواین بفهمین نه جیمین هه سو رو کشته نه من تیونگو *بلند
کوک.مشکلی نیست من اینو میکشم
ات....

گیلیگیلی بنظرتون اتو میکشه؟

#تهیونگ#جونگکوک#جیمین#یونگی#نامجون#جیهوپ#جین#bts
#نفربعدی_در_کار_نیست