پارت⁴
پارت⁴
رز:چ..چی گفتی؟
جین:بهش اتهام الکی زدن
رز:یعنی چی؟
جین:*تمام جاجرارو تعریف کرد*
رز بلند شد:نمیزارم بچم اونجا بمونه
جین:نمیتونی کاری کنی بیا بشین
رز:نمیتونم اجازه بدم بچم شبشو تو ی جای سرد و ترسناک میگرزونه*گریه*
جین:گفتم بشین نمیزارن بیاد بیرون*داد*
رز:بریم پیش دختره
جین:الان؟
رز:نیای خودم میرم
جین:باشه پاشو بریم
...بیمارستان...
جین رفت سمت پذیرش:ببخشید خانم؟
پ:بله بفرمایید؟
جین:خانم لی میا رو اینجا اوردن؟
پ:لطفا صبر کنین .. بله
جین:کجاست؟
پ:طبقه بالا رو به روی اسانسور مراقبت های ویژه اتاق ۲۰
جین:ممنونم ؛ بریم
...
رز:ایناها اینجاست
وقتی رسیدیم جلوی در اتاق دو نفر نشسته بودن و داشتن گریه میکردن ، فک کنم مادر پدر میا بودن
جین:خانم؟
(م.م:مامان، لیا پ.م:پدر لیا)
م.م:بله؟
جین:شما مادر میا هستید؟
م.م:بله، شما منو از کجا میشناسید؟
جین:م..من پدر لیام هستم
پدر میا وقتی فهمید سریع بلند شد و از یقه جین گرفت و با چشمای اشکی گفت:پسر تو دختر منو نابود کرد، الان اومدی چیکار کنی ها؟
رز:اقا لطفا اروم باشید*بغض*
م.م:چی چی و اروم باشیم اگه بچه خودتونم رو تخت بیمارستان بود اروم میبودین ها؟*داد*
پرستار که صدای داد و بیداد شنید اومد:اقا اینجا بیمارستانه لطفا ارامش خودتونو حفظ کنین بیمار اینجا هست
جین:بله ببخشید
پ.م:ببخشید
پ(پرستار):میتونین بیرون با هم حرف بزنین اینجا صر و صدا ایجاد نکنین
جین:چشم
پ:ممنون*رفت*
جین:میتونم باهاتون حرف بزنم؟
پ.م:دیگه چه حرفی مونده ها؟
جین:وضعیت دختر شما کار پسر من نبوده
م.م:شما از کجا مطمئنید ها؟ تمام شواهد علیه پسر شماست و اینو نمیتونید انکار کنین
رز:ولی پسر من ادمی نیست که بخواد ی دختر و اونم اینطوری کتک بزنه*بغض*
م.م:حالا که زده ، الانم پاشین برین و درد مارو از این بیشتر نکنین باقی حرفا بمونه برای دادگاه ، ف..فقط دعا کنین دخترم از اینجا زنده بیاد بیرون وگرنه..وگرنه پسروتو تا اعدام نکنیم ول نمیکنم
جین:ببین خانم ...
رز:ولش کن بیا بریم
جین:وایسا..
رز:گفتم بلند شو
جین و رز از بیمارستان اومدن بیرون که رز زد زیر گریه:
حالا چیکار کنیم؟
جین:اروم باش، خودم حلش میکنم
رز:چطوری ها؟بگو دیگه چطوری؟بچم اونجا داره از دست میره بعد تو میگی درستش میکنم؟تو اصلا چطور پدری هستی که نگران بچش نیست ها؟
جین هم دست کمی از رز نداشت و شاید حالش از اون بد تر بود ولی بروز نمیداد اون باید رز و اروم میکرد و خودشو قوی نشون میداد تا رز احساس کنه یکی هست که بچشو نجات بده
رفتن خونه(جلوی در):/
جین:برو خونه من کار دارم
رز:کجا میری؟
جین:تو برو خونه بعدا بهت میگم
رز بدون هیچ حرفی رفت خونه، جین هم بی درنگ رفت دنبال...
...
رز:چ..چی گفتی؟
جین:بهش اتهام الکی زدن
رز:یعنی چی؟
جین:*تمام جاجرارو تعریف کرد*
رز بلند شد:نمیزارم بچم اونجا بمونه
جین:نمیتونی کاری کنی بیا بشین
رز:نمیتونم اجازه بدم بچم شبشو تو ی جای سرد و ترسناک میگرزونه*گریه*
جین:گفتم بشین نمیزارن بیاد بیرون*داد*
رز:بریم پیش دختره
جین:الان؟
رز:نیای خودم میرم
جین:باشه پاشو بریم
...بیمارستان...
جین رفت سمت پذیرش:ببخشید خانم؟
پ:بله بفرمایید؟
جین:خانم لی میا رو اینجا اوردن؟
پ:لطفا صبر کنین .. بله
جین:کجاست؟
پ:طبقه بالا رو به روی اسانسور مراقبت های ویژه اتاق ۲۰
جین:ممنونم ؛ بریم
...
رز:ایناها اینجاست
وقتی رسیدیم جلوی در اتاق دو نفر نشسته بودن و داشتن گریه میکردن ، فک کنم مادر پدر میا بودن
جین:خانم؟
(م.م:مامان، لیا پ.م:پدر لیا)
م.م:بله؟
جین:شما مادر میا هستید؟
م.م:بله، شما منو از کجا میشناسید؟
جین:م..من پدر لیام هستم
پدر میا وقتی فهمید سریع بلند شد و از یقه جین گرفت و با چشمای اشکی گفت:پسر تو دختر منو نابود کرد، الان اومدی چیکار کنی ها؟
رز:اقا لطفا اروم باشید*بغض*
م.م:چی چی و اروم باشیم اگه بچه خودتونم رو تخت بیمارستان بود اروم میبودین ها؟*داد*
پرستار که صدای داد و بیداد شنید اومد:اقا اینجا بیمارستانه لطفا ارامش خودتونو حفظ کنین بیمار اینجا هست
جین:بله ببخشید
پ.م:ببخشید
پ(پرستار):میتونین بیرون با هم حرف بزنین اینجا صر و صدا ایجاد نکنین
جین:چشم
پ:ممنون*رفت*
جین:میتونم باهاتون حرف بزنم؟
پ.م:دیگه چه حرفی مونده ها؟
جین:وضعیت دختر شما کار پسر من نبوده
م.م:شما از کجا مطمئنید ها؟ تمام شواهد علیه پسر شماست و اینو نمیتونید انکار کنین
رز:ولی پسر من ادمی نیست که بخواد ی دختر و اونم اینطوری کتک بزنه*بغض*
م.م:حالا که زده ، الانم پاشین برین و درد مارو از این بیشتر نکنین باقی حرفا بمونه برای دادگاه ، ف..فقط دعا کنین دخترم از اینجا زنده بیاد بیرون وگرنه..وگرنه پسروتو تا اعدام نکنیم ول نمیکنم
جین:ببین خانم ...
رز:ولش کن بیا بریم
جین:وایسا..
رز:گفتم بلند شو
جین و رز از بیمارستان اومدن بیرون که رز زد زیر گریه:
حالا چیکار کنیم؟
جین:اروم باش، خودم حلش میکنم
رز:چطوری ها؟بگو دیگه چطوری؟بچم اونجا داره از دست میره بعد تو میگی درستش میکنم؟تو اصلا چطور پدری هستی که نگران بچش نیست ها؟
جین هم دست کمی از رز نداشت و شاید حالش از اون بد تر بود ولی بروز نمیداد اون باید رز و اروم میکرد و خودشو قوی نشون میداد تا رز احساس کنه یکی هست که بچشو نجات بده
رفتن خونه(جلوی در):/
جین:برو خونه من کار دارم
رز:کجا میری؟
جین:تو برو خونه بعدا بهت میگم
رز بدون هیچ حرفی رفت خونه، جین هم بی درنگ رفت دنبال...
...
۴۳.۹k
۱۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.