ادامه پارت قبل

ادامه پارت قبل ؛
سری تکون دادم و از اتاق خارج شدم، به محض خروج از اتاق دکتر رو دیدم، سریع رفتم سمتش و گفتم :
طاها- ببخشید همسر من کی مرخص می‌شه؟
دکتر- می‌تونید ببریدشون ولی حتمن هواستون بهشون باشه قرصای که نوشتم رو حتما تهیه کنید و سرساعت بدید بخورن و اینکه هفته دیگه برای یسری آزمایشات تشریف بیارید مطب بنده.
کمی‌نگاهش کردم و گفتم :
طاها- مشکلی وجود داره؟
دکتر- راستش یکم شک دارم، شما هفته دیگه تشریف بیارید من یه آزمایش کلی از ایشون بگیرم و بعد که جواب آزمایش‌شون اومد خبرش رو بهتون می‌دم.
طاها- چشم فقط من آدرس مطب‌ شمارو ندارم.
کارتی از جیبش خارج کرد و گرفت سمتم و گفت :
دکتر- شماره مطب و شماره خودم و آدرس مطب روی این کارت هست.
کارت رو ازش گرفتم و گذاشتم داخل جیبم و گفتم :
طاها- ممنون.
لبخندی زد و رفت، سریع برگشتن داخل اتاق و رو به رها گفتم :
طاها- من می‌رم کارای ترخیص‌ت رو انجام بدم.
رها- اوکی.
از اتاق خارج شدم و رفتم سمت پذیرش، کارا ترخیص رو انجام دادم و داروهاش رو گرفتم و رفتم سمت اتاقش، در و باز کردم و وارد شدم، همونطور که مشغول چک کردن قرصاش بودم گفتم :
طاها- خب تموم شد آماد...
سرمو بلند کردم و با دیدن وضعیت اتاق شکه شدم، تمام وسیله‌ها پخش شده بود وسط زمین، وای نه، خواستم برم که نگاهم افتاد به برگه‌ای که روی تخت بود برداشتم خوندمش.
{اگر این دختر رو سالم می‌خوای ساعت هشت به این آدرس میای و چیزی که خواستیم رو می‌دی وگرنه این آخرین دیدارت با این دختر می‌شه...
#عشق_پر_دردسر
خب دیگه خیلی پارت گذاشتم امروز خدافظ تا چند ماه دیگه 🗿😂
دیدگاه ها (۳)

#part32#طاهانازی اول از همه به خودش اومد و متعجب و عصبی گفت ...

#part33#رهاطاها- رها مطمئن باشم خوبی؟ بی‌جون گفتم :رها- طاها...

#part31#طاهاعینک‌دودیم رو از روی چشمام برداشتم و وارد اتاقم ...

#part30#رها<دو ماه بعد>همونطور که پوست لبم رو می‌کندم با چشم...

#پارت۳ رمان اگه طُ نباشی یکی دیگه منم لباسا رو پوشیدم و یه آ...

شوهر دو روزه پارت۸۳

فرار من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط