❤ ❤ ❤ ❤
❤ ❤ ❤ ❤
عشـــــق.... #پارت 47
مهرداد :
فربد : چیه بابا منظورم کتاب بیشعوریه
- زشته فربد
فربد : واااا ببین خیلی بی ادبید شما
علی : ولش کن اینو چه اجب اومدی این ورا
فربد : وییییی یادم رفت دایی شدنت مبارک چشم قشنگ
متعجب فربد رونگاه کردم بعد علی رو
علی داشت فربد روونگاه می کرد
- قشنگ حرف بزن ببینم چی میگی فربد
فربد : خودمو که نمیگم ..
علی : نگاش کن تو رو خدا ـهم خندم گرفته بود هم نمیدونستم چی بگم به این فربد
فربد : چیه خوب میگم ماکه هنوز کاری نکردیم یه وقت فکر نکنی ....
- فربد خجالت بکش خیلی پر رویی هان
فربد : خیلی خوب بابا دهنمو بستم
علی : مونا دوماهه بارداره یکم صبح حالش بد شد رفتیم آزمایش داد
- خیلی خوشحال شدم علی
فربد : میگم ...منم بابا بشم بهم ...
یه خیاربرداشتم پرت کردم طرفش تو هوا گرفتش وگفت : عزیزم می دونی که من آدم کم طاقتی هستم
علی : فربد خجالت بکش
فربد : چی میگم مگه منفی باف
- امشب باید شام بدی علی
علی : اتفاقا زنگ زدم عموداینا هم بیان محسنم گفت شب میاد
- خیلی خوشحال شدم علی یه نی نی کوچلو به جمع خانوادمون اضافه میشه
فربد که داشت خیاره رو می خورد گفت : ما که نی نی داریم
- کی ؟
فربد با شصتش اشاره به پشت سرش کردوگفت : نیلوفر دیگه کوچلوی خانوادتونه
با این حرفش جا خوردم ویه خوشه انگور برداشتم
علی : نیلوفر فکر کنم یه هفده سالی سن داشته باشه
- آره
فربد : تو چرا پکر شدی چشم قشنگ
- فربد یه باز دیگه این حرف رو زدی خودت می دونی
فربد : من زیاددحرف می زنم کدومش ؟
- همین چشم قشنگ گفتنات یاد فیلم کوچه اقاقیا میفتم
فربد زد زیر خنده وگفت: آها آقا فریدون چشم قشنگ
- کوفت
- سلام داداشی
مونا ودخترا اومدن تو سالن بلند شدم وگفتم : سلام مامان کوچلو
نیلوفر با ذوق گفت : وای من خیلی نی نی کوچلو دوست دارم مونا چه خوب زود مامان شدی
با لبخند نگاهش کردم واقعا فربدم بد نمی گفت خیلی نی نی بود نیلوفر من
عشـــــق.... #پارت 47
مهرداد :
فربد : چیه بابا منظورم کتاب بیشعوریه
- زشته فربد
فربد : واااا ببین خیلی بی ادبید شما
علی : ولش کن اینو چه اجب اومدی این ورا
فربد : وییییی یادم رفت دایی شدنت مبارک چشم قشنگ
متعجب فربد رونگاه کردم بعد علی رو
علی داشت فربد روونگاه می کرد
- قشنگ حرف بزن ببینم چی میگی فربد
فربد : خودمو که نمیگم ..
علی : نگاش کن تو رو خدا ـهم خندم گرفته بود هم نمیدونستم چی بگم به این فربد
فربد : چیه خوب میگم ماکه هنوز کاری نکردیم یه وقت فکر نکنی ....
- فربد خجالت بکش خیلی پر رویی هان
فربد : خیلی خوب بابا دهنمو بستم
علی : مونا دوماهه بارداره یکم صبح حالش بد شد رفتیم آزمایش داد
- خیلی خوشحال شدم علی
فربد : میگم ...منم بابا بشم بهم ...
یه خیاربرداشتم پرت کردم طرفش تو هوا گرفتش وگفت : عزیزم می دونی که من آدم کم طاقتی هستم
علی : فربد خجالت بکش
فربد : چی میگم مگه منفی باف
- امشب باید شام بدی علی
علی : اتفاقا زنگ زدم عموداینا هم بیان محسنم گفت شب میاد
- خیلی خوشحال شدم علی یه نی نی کوچلو به جمع خانوادمون اضافه میشه
فربد که داشت خیاره رو می خورد گفت : ما که نی نی داریم
- کی ؟
فربد با شصتش اشاره به پشت سرش کردوگفت : نیلوفر دیگه کوچلوی خانوادتونه
با این حرفش جا خوردم ویه خوشه انگور برداشتم
علی : نیلوفر فکر کنم یه هفده سالی سن داشته باشه
- آره
فربد : تو چرا پکر شدی چشم قشنگ
- فربد یه باز دیگه این حرف رو زدی خودت می دونی
فربد : من زیاددحرف می زنم کدومش ؟
- همین چشم قشنگ گفتنات یاد فیلم کوچه اقاقیا میفتم
فربد زد زیر خنده وگفت: آها آقا فریدون چشم قشنگ
- کوفت
- سلام داداشی
مونا ودخترا اومدن تو سالن بلند شدم وگفتم : سلام مامان کوچلو
نیلوفر با ذوق گفت : وای من خیلی نی نی کوچلو دوست دارم مونا چه خوب زود مامان شدی
با لبخند نگاهش کردم واقعا فربدم بد نمی گفت خیلی نی نی بود نیلوفر من
۷۵.۸k
۳۰ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.