❤ ❤ ❤ ❤
❤ ❤ ❤ ❤
عشــــــــق.... #پارت 46
مهرداد:
مثله بچه های کوچلو با ذوق یکی از شکلاتهاش رو باز کرد وگرفت طرف من یه تیکه ازش جدا کردم وگفتم : خیلی شکلات دوست داری
نیلوفر: خیلی
بهم لبخند زد ومشغول خوردن شد نمی دونم چرا از این دختر کوچلو خوشم میومد نمی دونم چرا انقدر بهم آرامش می داد اسمش عشق بود یادهر چیز دیگه ولی اجیب بود اجیب آرامبخش بود متوجه نگاهم که شد لبخندنمکی زد کششی بهش داشتم که تا حالا به هیچ زنی نداشتم حواسمودبه رانندگیم دادم چونوبدجور حواسمو پرت کرده بود تا رسیدیم خونه ای مونا زنگ زدم ومنتظر موندم
- مشترک مورد نظر در خانه نمی باشن
خندیدم وبرگشتم نیلوفر رو نگاه کردم که با چشای متعجب آیفون رو نگاه می کرد بعدم صدای خنده ای فربد اومد
نیلوفرنگاهم کردوگفت : کی بود ؟
- یه آدم بی مزه
نیلوفر سوالی نگاهم کرد
- فربده باز کن فربد تودچرا همیشه درها رو باز می کنی
با صدای تقه ای در رفتیم تو خونه فربد به استقبالمون اومد
فربد با اشاره ای به هر دوی ماگفت : شما دوتا چرا همیشه باهم هستید
محیا از پشتش اومد وبا آرنجش زدبه پهلوی فربد وگفت : به توچه فضول
فربد : میگم نکنه شما رو به نکاح هم درآوردن من خبر ندارم
- گمشو فربد نیلوفر حساسه ناراحت میشه
نیلوفر خندش گرفت ورفت کنار محیاوباهم رفتن فربد دستاشو زیر بڠلش گذاشت وگفت : یالا زود بگودمهرداد اعتراف کن
- فربد
فربد : بخدا من نه گوش دارم نه دم دارم نه ش...
- خیلی خوب بابا فهمیدیم حیون نیستی
فربد : از نظر ژن...
علی باخنده اومد کنارمون وگفت : می خوای همینجا نگه اش داری حرف بزنی
فربد : داشتم حرف می زدم نپر تو حرفم بچه
علی : بیا مهرداد جان بیا بشین
فربد : نشینی هان اینجا پونز گذاشتن روومبل هاشون
علی خندید وگفت : بابا داشتم پوستر می چسبوندم فربد کشتی ما رو
فربد پشت کرد بهم وگفت : ببین جاش مونده
خندیدم وعلی هم باخنده گفت : تفلی خیلی جیز شد
فربد : ب...ی..ش...ع...و...ر...ی
علی : بی ادب
عشــــــــق.... #پارت 46
مهرداد:
مثله بچه های کوچلو با ذوق یکی از شکلاتهاش رو باز کرد وگرفت طرف من یه تیکه ازش جدا کردم وگفتم : خیلی شکلات دوست داری
نیلوفر: خیلی
بهم لبخند زد ومشغول خوردن شد نمی دونم چرا از این دختر کوچلو خوشم میومد نمی دونم چرا انقدر بهم آرامش می داد اسمش عشق بود یادهر چیز دیگه ولی اجیب بود اجیب آرامبخش بود متوجه نگاهم که شد لبخندنمکی زد کششی بهش داشتم که تا حالا به هیچ زنی نداشتم حواسمودبه رانندگیم دادم چونوبدجور حواسمو پرت کرده بود تا رسیدیم خونه ای مونا زنگ زدم ومنتظر موندم
- مشترک مورد نظر در خانه نمی باشن
خندیدم وبرگشتم نیلوفر رو نگاه کردم که با چشای متعجب آیفون رو نگاه می کرد بعدم صدای خنده ای فربد اومد
نیلوفرنگاهم کردوگفت : کی بود ؟
- یه آدم بی مزه
نیلوفر سوالی نگاهم کرد
- فربده باز کن فربد تودچرا همیشه درها رو باز می کنی
با صدای تقه ای در رفتیم تو خونه فربد به استقبالمون اومد
فربد با اشاره ای به هر دوی ماگفت : شما دوتا چرا همیشه باهم هستید
محیا از پشتش اومد وبا آرنجش زدبه پهلوی فربد وگفت : به توچه فضول
فربد : میگم نکنه شما رو به نکاح هم درآوردن من خبر ندارم
- گمشو فربد نیلوفر حساسه ناراحت میشه
نیلوفر خندش گرفت ورفت کنار محیاوباهم رفتن فربد دستاشو زیر بڠلش گذاشت وگفت : یالا زود بگودمهرداد اعتراف کن
- فربد
فربد : بخدا من نه گوش دارم نه دم دارم نه ش...
- خیلی خوب بابا فهمیدیم حیون نیستی
فربد : از نظر ژن...
علی باخنده اومد کنارمون وگفت : می خوای همینجا نگه اش داری حرف بزنی
فربد : داشتم حرف می زدم نپر تو حرفم بچه
علی : بیا مهرداد جان بیا بشین
فربد : نشینی هان اینجا پونز گذاشتن روومبل هاشون
علی خندید وگفت : بابا داشتم پوستر می چسبوندم فربد کشتی ما رو
فربد پشت کرد بهم وگفت : ببین جاش مونده
خندیدم وعلی هم باخنده گفت : تفلی خیلی جیز شد
فربد : ب...ی..ش...ع...و...ر...ی
علی : بی ادب
۹۲.۹k
۳۰ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.