فیک چرا تو
#فیک: چرا تو؟
پارت چِهِلو هفت☆
لِئو: اوفف چرا دقیقا وقتی تو اینجایی!*با صدای آروم*
یونا: بـ... برو تا شک نکردن منم دوباره قایم میشم....*آروم*
لِئو: باشهـ.... توهم لباستو بپوش سریع و بدو تو کمد
مامان یونا: لِئو درو وا کن دیه.... خوابیدی!
لِئو: او.... اومدمم وایسا خاله
<یونا جنگی لباسشو میپوشه ومیپره تو کمد>
^لِئو درووا میکنه^
لِئو: بـ... بـ له*رنگ پریده*
مامان یونا: چرا رنگت پرده عزیزم؟ خوبی؟ اتفاقی افتاده؟
لِئو: نه هیچی نیست خوبم خوبم
مامان یونا: خو پس چرا رنگت پریده؟ تب داری؟
لِئو: ر... نگ! چیزی نیست... فک کنم یه لحظه جا خوردم الان نفس عمیق بکشم خوب میشم
مامان یونا: خو بکش
لِئو: چی بکشم!*ترسیده*
مامان یونا: عجیب شدیاا درو باز کن میخوام بیام تو
لِئو: وا... <مامان یونا وارد اتاق میشه>
مامان یونا: داشتی چیکار میکردی؟
لِئو:*آب دهنشو قورت میده*گیم بازی میکردم
مامان یونا: پس چرا کنترلو چیزی نمیبینم اینجا
لِئو: خ... خب چیزه خواستم ازتون قایم کنم راستش... میخواستم فک کنین بیخیال گیم شدم
مامان یونا: همین؟ خبریه؟
لِئو: چطور*خودشو میزنه به اون راه*
مامان یونا: میدونم اون شب باهم تند برخورد کردیم و خب چیز عجیب ترش این بود که دخترمو تو کمدت دیدم.... ازت نپرسیدم چرا چون خب به هرحا جز درست طبیعتا واسه چیز دیگه اینیومده بود مگه نه؟
لِئو: اوهوم اره ولی خودم بیخیالش شدم.... به نظرم پرس خوندن مسخرس....راستش من...
مامان یونا: تو چی؟ بگو راحت باش بامن
لِئو: فقط به بابا نگیا... کلا میخوام بدونی... و خیلی دوست دارم که اونم بدونه که چقد برام ارزش داره
مامان یونا: "اون؟ " اووو چه باحال خب بگو بینم کی هس حالا؟
لِئو: یه بنده خداییـ.....
مامان یونا: ببین تو هرکاری بکنی منو بابات پشتتیم هوم باشه؟
لِئو: حتی اگه دوست داشتن اون آدم اشتباه باشه؟
مامان یونا: دوست داشتن که جرم نیست یعنی دوست داشنتنش اشتباهه؟
مرسیی که حمایتم میکنین ☘️
پارت چِهِلو هفت☆
لِئو: اوفف چرا دقیقا وقتی تو اینجایی!*با صدای آروم*
یونا: بـ... برو تا شک نکردن منم دوباره قایم میشم....*آروم*
لِئو: باشهـ.... توهم لباستو بپوش سریع و بدو تو کمد
مامان یونا: لِئو درو وا کن دیه.... خوابیدی!
لِئو: او.... اومدمم وایسا خاله
<یونا جنگی لباسشو میپوشه ومیپره تو کمد>
^لِئو درووا میکنه^
لِئو: بـ... بـ له*رنگ پریده*
مامان یونا: چرا رنگت پرده عزیزم؟ خوبی؟ اتفاقی افتاده؟
لِئو: نه هیچی نیست خوبم خوبم
مامان یونا: خو پس چرا رنگت پریده؟ تب داری؟
لِئو: ر... نگ! چیزی نیست... فک کنم یه لحظه جا خوردم الان نفس عمیق بکشم خوب میشم
مامان یونا: خو بکش
لِئو: چی بکشم!*ترسیده*
مامان یونا: عجیب شدیاا درو باز کن میخوام بیام تو
لِئو: وا... <مامان یونا وارد اتاق میشه>
مامان یونا: داشتی چیکار میکردی؟
لِئو:*آب دهنشو قورت میده*گیم بازی میکردم
مامان یونا: پس چرا کنترلو چیزی نمیبینم اینجا
لِئو: خ... خب چیزه خواستم ازتون قایم کنم راستش... میخواستم فک کنین بیخیال گیم شدم
مامان یونا: همین؟ خبریه؟
لِئو: چطور*خودشو میزنه به اون راه*
مامان یونا: میدونم اون شب باهم تند برخورد کردیم و خب چیز عجیب ترش این بود که دخترمو تو کمدت دیدم.... ازت نپرسیدم چرا چون خب به هرحا جز درست طبیعتا واسه چیز دیگه اینیومده بود مگه نه؟
لِئو: اوهوم اره ولی خودم بیخیالش شدم.... به نظرم پرس خوندن مسخرس....راستش من...
مامان یونا: تو چی؟ بگو راحت باش بامن
لِئو: فقط به بابا نگیا... کلا میخوام بدونی... و خیلی دوست دارم که اونم بدونه که چقد برام ارزش داره
مامان یونا: "اون؟ " اووو چه باحال خب بگو بینم کی هس حالا؟
لِئو: یه بنده خداییـ.....
مامان یونا: ببین تو هرکاری بکنی منو بابات پشتتیم هوم باشه؟
لِئو: حتی اگه دوست داشتن اون آدم اشتباه باشه؟
مامان یونا: دوست داشتن که جرم نیست یعنی دوست داشنتنش اشتباهه؟
مرسیی که حمایتم میکنین ☘️
- ۳.۸k
- ۰۴ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط