فیک چرا تو
#فیک: چرا تو؟
پارت چِهِلو هشت☆
لِئو: نه.... منظورم از اشتباه... اوممم یه زمان مناسب میگمم... ولیی لطفا به بابا نگو
مامان یونا: باشه گل پسر... بدو بخواب شبت بخیر
<مامان یونا میره بیرون و لِئو درو قفل میکنه>
لِئو: یونا.... نمیخوای بیای بیرون؟
^یونا از کمد میاد بیرون^
یونا: ایـ...ن چیزایی که گفتی چـ... هوففف چرا جلو مامانم همچین حرفی زدی؟
+چیز بدی گفتم؟*لبخند شیطانی*
_حالا هرچی اصن..... من خوابم میاد
+اوهوم باشهـ.... چراغو خاموش کنم؟
_اره خاموش کن، شب بخیر
+وایسا تو رو تخت بخواب نه رو زمین
_من با زمین مشکلی ندار.....
+گوش بده
_باشه پس شب خوش
+یونا چراغو خاموش کردماا
_باشهـ باشههـ
<لِئو چراغو خاموش میکنه>
یونا: این چیهـ.... چرا اومدی روتخت
+هیسسس صداتو میشنوه هاا خب فک کنم وقتی پیش یکی باشم سریع تر خوابم میبره
_الان باید خیلی خسته باشی پس هرجایی بخوابی خوابت میبره استاد.... برو بخواب پایین ببینم
+یااا میخوایی منو بندازی پایین این بی عدالتی نیست؟
_بی عدالتی! چرا هندیش میکنی*اروم خندیدن*
+پس بیا همینجوری بخوابیم^_^
_آیشششش حالا هرچی به هرحال فقط بخواب باشه؟
+اوهوم باشه
<لِئو دستاشو حلقه میکنه دور کمر یونا و چشماشو میبنده>
_خوبه گفتم فقط بخوابیاا یااا...
+من میترسمم پس بزار بهت تکیه کنم
_یاااا....... باشه ولی دیگه بگیر بخوابا
+قسم میخورم دیگه بخوابم
_از دست تو
<صبح میشه>
°صدای جیغ و گریه بچه میاد°
لِئو: اوففف.... نمیزاره بخوابمم*چشمای نیمه باز*
°صدای جیغ بچه بیشتر میشه°
مامان یونا: لِئو...... پاشو بیا این بچه رو ساکت کن من باید برم جایی... لِئو.... لِئو *باصدای بلند*
یونا: آیششش این کیه اینقد صدا میده*خمیازه*
لِئو: موهاممم..... موهامو داریی میکشییی*چشماشو وا میکنه*
یونا: عیوایی ببخشید خوبی*خمیازه*
لِئو: آه سرمـ....
"لِئو بدو بیا بچه رو آروم کن"
لِئو: اومدم خاله اومدم..... یونا یه کم اینجا بمون خاله که رفت بیا بیرون
یونا: هومم باشه..... وایسا.... وایسا وایساااااا
مرسیی که حمایتم میکنین ☘️🐣
پارت چِهِلو هشت☆
لِئو: نه.... منظورم از اشتباه... اوممم یه زمان مناسب میگمم... ولیی لطفا به بابا نگو
مامان یونا: باشه گل پسر... بدو بخواب شبت بخیر
<مامان یونا میره بیرون و لِئو درو قفل میکنه>
لِئو: یونا.... نمیخوای بیای بیرون؟
^یونا از کمد میاد بیرون^
یونا: ایـ...ن چیزایی که گفتی چـ... هوففف چرا جلو مامانم همچین حرفی زدی؟
+چیز بدی گفتم؟*لبخند شیطانی*
_حالا هرچی اصن..... من خوابم میاد
+اوهوم باشهـ.... چراغو خاموش کنم؟
_اره خاموش کن، شب بخیر
+وایسا تو رو تخت بخواب نه رو زمین
_من با زمین مشکلی ندار.....
+گوش بده
_باشه پس شب خوش
+یونا چراغو خاموش کردماا
_باشهـ باشههـ
<لِئو چراغو خاموش میکنه>
یونا: این چیهـ.... چرا اومدی روتخت
+هیسسس صداتو میشنوه هاا خب فک کنم وقتی پیش یکی باشم سریع تر خوابم میبره
_الان باید خیلی خسته باشی پس هرجایی بخوابی خوابت میبره استاد.... برو بخواب پایین ببینم
+یااا میخوایی منو بندازی پایین این بی عدالتی نیست؟
_بی عدالتی! چرا هندیش میکنی*اروم خندیدن*
+پس بیا همینجوری بخوابیم^_^
_آیشششش حالا هرچی به هرحال فقط بخواب باشه؟
+اوهوم باشه
<لِئو دستاشو حلقه میکنه دور کمر یونا و چشماشو میبنده>
_خوبه گفتم فقط بخوابیاا یااا...
+من میترسمم پس بزار بهت تکیه کنم
_یاااا....... باشه ولی دیگه بگیر بخوابا
+قسم میخورم دیگه بخوابم
_از دست تو
<صبح میشه>
°صدای جیغ و گریه بچه میاد°
لِئو: اوففف.... نمیزاره بخوابمم*چشمای نیمه باز*
°صدای جیغ بچه بیشتر میشه°
مامان یونا: لِئو...... پاشو بیا این بچه رو ساکت کن من باید برم جایی... لِئو.... لِئو *باصدای بلند*
یونا: آیششش این کیه اینقد صدا میده*خمیازه*
لِئو: موهاممم..... موهامو داریی میکشییی*چشماشو وا میکنه*
یونا: عیوایی ببخشید خوبی*خمیازه*
لِئو: آه سرمـ....
"لِئو بدو بیا بچه رو آروم کن"
لِئو: اومدم خاله اومدم..... یونا یه کم اینجا بمون خاله که رفت بیا بیرون
یونا: هومم باشه..... وایسا.... وایسا وایساااااا
مرسیی که حمایتم میکنین ☘️🐣
- ۳.۴k
- ۰۴ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط