دلبر کوچولو
دلبر کوچولو
• #پارت_77
میتونم با قاطعیت بگم چرتترین فیلمی بود که دیدم، ولی جرعت اینو که با صدای بلند بگم و نداشتم.
در تمام مدت با هیجان خیره فیلم و پشت هم تخمه میشکست و بیتوجه میریخت تو خونه...
بله دیگه نریزه که من بیکار میشم.
پوفی کشیدم و نگاهم رو از اون فیلم کسلکننده گرفتم، از اول تا آخرش داشتن همدیگه با هفت روش سامورایی میکشتند
هیچ فکر نمیکردم از همچین فیلمهایی خوشش بیاد.
اینا به کنار...
یعنی در طول روز بعد از ساعات کاری میاد ور دل من میشینه؟
خدایا بدبختتر از من ندیدی؟
من چطوری این غول بی شاخ و دم رو از ظهر تا شب تحمل کنم؟
بلاخره تحملم تموم شد با غرغر گفتم:
_فکر نمیکردم انقدر سلیقهات گند باشه ها.
دست از تخمه شکستن برداشت و با چشمهای ریز شده بهم خیره شد که خوف کردم.
مرموز گفت:
_در چه مورد؟
بیتوجه به صدای عقلم که میگفت «دیانا دهنت و ببند» شونهای بالا انداختم و همراه با اشاره به تیوی، گفتم
_این چه فیلمیه آخه؟ همش کشت و کشتار خون و خونریزی، همچین با هیجان ازش گفتی گفتم حالا چه فیلمیه...
دندون قروچهای کرد و اومد چیزی بگه که...
حرف تو دهنش موند و با مرموزی تمام گفت:
_ببینم نکنه تو فیلم ترسناک دوست داری؟
طبق معمول اولین چیزی که زبونم اومد رو بدون فکر کردن زر زدم:
_آره بابا، خوراکمه فیلم ترسناک.
ابرویی بالا انداخت و در سکوت رفت سمت میز تلویزیون، از تو کشو جلوش یه چیزی برداشت و به سمتم اومد.
مشتش و گرفت جلوم و گفت:
_میدونی این چیه؟
متعجب به فلش قرمز تو دستش نگاهی انداختم و گفتم:
_دسته بیله، خب فلشه دیگه.
لبخند شروری که رو لبش بود استرس رو بهم القا میکرد.
_فلش بودنش که فلشه، مهم اینه که توی این فلش چی هست مگه نه؟!
کنجکاو منتظر ادامه حرفش بودم، که با حرفی زد احساس کردم روح از تنم رفت...
_توش کلی فیلم ترسناک آمریکایی توپه، حالا که خیلی اصرار میکنی فیلم ترسناک تو رو میبینیم چطوره؟
• #پارت_77
میتونم با قاطعیت بگم چرتترین فیلمی بود که دیدم، ولی جرعت اینو که با صدای بلند بگم و نداشتم.
در تمام مدت با هیجان خیره فیلم و پشت هم تخمه میشکست و بیتوجه میریخت تو خونه...
بله دیگه نریزه که من بیکار میشم.
پوفی کشیدم و نگاهم رو از اون فیلم کسلکننده گرفتم، از اول تا آخرش داشتن همدیگه با هفت روش سامورایی میکشتند
هیچ فکر نمیکردم از همچین فیلمهایی خوشش بیاد.
اینا به کنار...
یعنی در طول روز بعد از ساعات کاری میاد ور دل من میشینه؟
خدایا بدبختتر از من ندیدی؟
من چطوری این غول بی شاخ و دم رو از ظهر تا شب تحمل کنم؟
بلاخره تحملم تموم شد با غرغر گفتم:
_فکر نمیکردم انقدر سلیقهات گند باشه ها.
دست از تخمه شکستن برداشت و با چشمهای ریز شده بهم خیره شد که خوف کردم.
مرموز گفت:
_در چه مورد؟
بیتوجه به صدای عقلم که میگفت «دیانا دهنت و ببند» شونهای بالا انداختم و همراه با اشاره به تیوی، گفتم
_این چه فیلمیه آخه؟ همش کشت و کشتار خون و خونریزی، همچین با هیجان ازش گفتی گفتم حالا چه فیلمیه...
دندون قروچهای کرد و اومد چیزی بگه که...
حرف تو دهنش موند و با مرموزی تمام گفت:
_ببینم نکنه تو فیلم ترسناک دوست داری؟
طبق معمول اولین چیزی که زبونم اومد رو بدون فکر کردن زر زدم:
_آره بابا، خوراکمه فیلم ترسناک.
ابرویی بالا انداخت و در سکوت رفت سمت میز تلویزیون، از تو کشو جلوش یه چیزی برداشت و به سمتم اومد.
مشتش و گرفت جلوم و گفت:
_میدونی این چیه؟
متعجب به فلش قرمز تو دستش نگاهی انداختم و گفتم:
_دسته بیله، خب فلشه دیگه.
لبخند شروری که رو لبش بود استرس رو بهم القا میکرد.
_فلش بودنش که فلشه، مهم اینه که توی این فلش چی هست مگه نه؟!
کنجکاو منتظر ادامه حرفش بودم، که با حرفی زد احساس کردم روح از تنم رفت...
_توش کلی فیلم ترسناک آمریکایی توپه، حالا که خیلی اصرار میکنی فیلم ترسناک تو رو میبینیم چطوره؟
۶.۸k
۰۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.