𝗣𝗮𝗿⁹⁴
𝗣𝗮𝗿⁹⁴
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
میدونستم کیه، چند قدمی از آپارتمان فاصله گرفتم و بهش جواب دادم.
صداش با تردید و عصبانیت خاصی توی گوشم نشست.
شوگا: برگرد، این کار اشتباهه.
ا/ت: چرا؟
شوگا: همین که گفتم برگرد، نمیتونم اجازه بدم این کارو بکنی.
نگاهم رو به ماشینش دوختم که با فاصله از آپارتمانِ خونه ی تهیونگ منتظرم ایستاده بود.
گوشی رو پایین اوردم و آروم به طرفِ آپارتمان برگشتم و بهش نگاه کردم.
همون لحظه پیامی از جونگ کوک روی گوشیم نشست.
پیامش رو باز نکردم.
فقط میتونستم محتواش رو از روی صفحه بخونم.
"کجایی ا/ت"
نیشخند تلخی زدم و گوشی رو به سمت جیب پالتوم بردم، که دوباره پیام دیگه ای برام اومد.
فکر کردم بازم جونگ کوک باشه، اما وقتی به صفحه اش نگاه کردم، با دیدنِ نوشته ی تهیونگ جا خوردم.
" چرا برگشتی؟ بیا بالا کارت دارم. "
هر بار که میام اینجا و تردید میکنم برای بالا رفتن اون متوجه میشه.
نمیدونم چطوری؟
بی اراده به پنجره نگاه کردم و دیدمش اونجا ایستاده بود.
آب دهنم رو قورت دادم و قبل از اینکه پشیمون بشم دوباره برگشتم به طرف آپارتمان.
گوشیم زنگ خورد.
توجهی نکردم، میدونستم شوگا عه و دوباره سعی داره منو از کارم منصرف کنه.
ديشب بلاخره با جونگ کوک رفتم خونه اش...
هردومون به قدری آشفته و خسته بودیم که فقط کنجی رو برای پناه بردن انتخاب کردیم و بهش پناه بردیم.
من توی یه اتاق و اونم توی اتاقِ دیگه...
نه حرفی زدیم و نه واکنشی نشون دادیم.
•پارت نود و چهارم•
•یاس•
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
میدونستم کیه، چند قدمی از آپارتمان فاصله گرفتم و بهش جواب دادم.
صداش با تردید و عصبانیت خاصی توی گوشم نشست.
شوگا: برگرد، این کار اشتباهه.
ا/ت: چرا؟
شوگا: همین که گفتم برگرد، نمیتونم اجازه بدم این کارو بکنی.
نگاهم رو به ماشینش دوختم که با فاصله از آپارتمانِ خونه ی تهیونگ منتظرم ایستاده بود.
گوشی رو پایین اوردم و آروم به طرفِ آپارتمان برگشتم و بهش نگاه کردم.
همون لحظه پیامی از جونگ کوک روی گوشیم نشست.
پیامش رو باز نکردم.
فقط میتونستم محتواش رو از روی صفحه بخونم.
"کجایی ا/ت"
نیشخند تلخی زدم و گوشی رو به سمت جیب پالتوم بردم، که دوباره پیام دیگه ای برام اومد.
فکر کردم بازم جونگ کوک باشه، اما وقتی به صفحه اش نگاه کردم، با دیدنِ نوشته ی تهیونگ جا خوردم.
" چرا برگشتی؟ بیا بالا کارت دارم. "
هر بار که میام اینجا و تردید میکنم برای بالا رفتن اون متوجه میشه.
نمیدونم چطوری؟
بی اراده به پنجره نگاه کردم و دیدمش اونجا ایستاده بود.
آب دهنم رو قورت دادم و قبل از اینکه پشیمون بشم دوباره برگشتم به طرف آپارتمان.
گوشیم زنگ خورد.
توجهی نکردم، میدونستم شوگا عه و دوباره سعی داره منو از کارم منصرف کنه.
ديشب بلاخره با جونگ کوک رفتم خونه اش...
هردومون به قدری آشفته و خسته بودیم که فقط کنجی رو برای پناه بردن انتخاب کردیم و بهش پناه بردیم.
من توی یه اتاق و اونم توی اتاقِ دیگه...
نه حرفی زدیم و نه واکنشی نشون دادیم.
•پارت نود و چهارم•
•یاس•
۱۰.۲k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.