𝗣𝗮𝗿⁹²
𝗣𝗮𝗿⁹²
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
پوفی کشید..
جونگ کوک: بریم ا/ت.
ا/ت:من نمیام.
انگار منتظر همین یه جمله بود تا خشمی که تا الان کنترلش کرده بیرون بریزه.
هر چی توی دستش اومد به اطراف پخش کرد و داد زد:
جونگ کوک:چرا نمیای؟ چرا نمیای؟ بمونی اینجا که اون دیوث بیاد دوباره دست بزنه بهت؟
نیمی از وسایل اتاقم رو با پاهاش و دستاش بهم ریخت...
تعجب کردم که چرا همونی اصلا مداخله نمیکنه.
سریع بلند شدم و دستاش رو گرفتم که سعی داشتن تمام وسایل اتاق رو از عصبانیت به هم بريزن.
دستش رو که گرفتم نگاهم کرد.
با بغض گفتم:
ا/ت: میام...میام باشه اما خوانوادت چی میشن؟اگه اونا بفهمن منو تو....
جونگ کوک: واسم مهم نیست، همین فردا یه مهمونی راه ميندازم به همه میگم زنمی.
آب دهنم رو قورت دادم.
ا/ت: میخوای بهشون بگی بهخاطر چی ازدواج کردی؟
سرش رو با مخالفت تکون داد:
جونگ کوک: به هيچوجه.
با تردید و آروم تر زمزمه کردم:
ا/ت: اگه سوهی خانم بفهمه،منو میکُشه.
دو طرف سرم رو با دستش گرفت و محکم و خشدار توی صورتم لب زد:
جونگ کوک: هیچ کس این جرات و نداره به چیزی که خودم خواستم اهانت کنه.
عصبانیتش کمتر شده بود، اما نه در حدی که بشه اسمش رو گذاشت آروم شدن.
هنوز نفس نفس میزد و من با بغضِ خفه ای، چشمام برای گريه کردن پر شدن.
ا/ت: اما نایون؛ اون دل نمیکنه از تهیونگ....بايد بفهمه تهیونگ به دردش نمیخوره، دیدی بهخاطر تهیونگ چی میگفت؟
جونگ کوک: واسه اونم یه فکرایی دارم.
فکر؟ سرم رو تکون دادم و گفتم:
ا/ت: وسایل مو جمع میکنم، بذار تا فردا هردومون که آروم شدیم...
جونگ کوک: الان....همین الان بریم.
گیج نگاهش کردم.
•پارت نود و دوم•
•یاس•
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
پوفی کشید..
جونگ کوک: بریم ا/ت.
ا/ت:من نمیام.
انگار منتظر همین یه جمله بود تا خشمی که تا الان کنترلش کرده بیرون بریزه.
هر چی توی دستش اومد به اطراف پخش کرد و داد زد:
جونگ کوک:چرا نمیای؟ چرا نمیای؟ بمونی اینجا که اون دیوث بیاد دوباره دست بزنه بهت؟
نیمی از وسایل اتاقم رو با پاهاش و دستاش بهم ریخت...
تعجب کردم که چرا همونی اصلا مداخله نمیکنه.
سریع بلند شدم و دستاش رو گرفتم که سعی داشتن تمام وسایل اتاق رو از عصبانیت به هم بريزن.
دستش رو که گرفتم نگاهم کرد.
با بغض گفتم:
ا/ت: میام...میام باشه اما خوانوادت چی میشن؟اگه اونا بفهمن منو تو....
جونگ کوک: واسم مهم نیست، همین فردا یه مهمونی راه ميندازم به همه میگم زنمی.
آب دهنم رو قورت دادم.
ا/ت: میخوای بهشون بگی بهخاطر چی ازدواج کردی؟
سرش رو با مخالفت تکون داد:
جونگ کوک: به هيچوجه.
با تردید و آروم تر زمزمه کردم:
ا/ت: اگه سوهی خانم بفهمه،منو میکُشه.
دو طرف سرم رو با دستش گرفت و محکم و خشدار توی صورتم لب زد:
جونگ کوک: هیچ کس این جرات و نداره به چیزی که خودم خواستم اهانت کنه.
عصبانیتش کمتر شده بود، اما نه در حدی که بشه اسمش رو گذاشت آروم شدن.
هنوز نفس نفس میزد و من با بغضِ خفه ای، چشمام برای گريه کردن پر شدن.
ا/ت: اما نایون؛ اون دل نمیکنه از تهیونگ....بايد بفهمه تهیونگ به دردش نمیخوره، دیدی بهخاطر تهیونگ چی میگفت؟
جونگ کوک: واسه اونم یه فکرایی دارم.
فکر؟ سرم رو تکون دادم و گفتم:
ا/ت: وسایل مو جمع میکنم، بذار تا فردا هردومون که آروم شدیم...
جونگ کوک: الان....همین الان بریم.
گیج نگاهش کردم.
•پارت نود و دوم•
•یاس•
۹.۹k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.