پارت 20
پارت 20
ویو تهیونگ *
از خستگی اومدم خونه پروژه های سنگینی بهم داده بودن ولی وقتی رسیدم خونه مینا نبود هیچکس نبود خالی بود خونه حدث زده ام که باهم رفتن بیرون ولی چرا ب من نگفت این دختره ساعت ۱۲:۵۶ دقیقه شده ولی خبری ازشون نیس من بهش هشداد دادم که انقدر دور و وره پسرا نپلکه ولی نمیتونه انگار از هرزه بازیش دست بکشه بزا بیاد دارم براشش..
ویو مینا *
با جیهوپ رفتیم بیرون شهر بازی و خرید و کافه خلاصه خیلی خوش گذشت بهمون تا دیر وقت بیرون بودیم از خستگی زیاد سرمو به شیشه ماشین تکیه دادم و نفهمیدم کی توماشین جیهوپ خابم برد ...
ویو تعیونگ*
بعد از چن دقیقه کلید در به صدا در اومد و امدن تو با دیدن اون صحنه ی لحظه خون تو رگام یخ بست مینا تو بغل جیهوپ بود نزلیکشون شدم و دیدم خابیده ..
تهیونگ: اصلاا معلوم هست شما کجا بودین تا این موقعهه
جیهوپ: نگران نباش رفتیم ی دور دوری زدیم .. یونا میشه بری از تو ماشین وسایل هارو بیاریی
یونا: باش
تحمل نداشتم کسی بغییر از من بهش دست بسه خوشم نمیومد برا همین از بغل جیهوپ محکم برداشتمو تو بغل خودم گذاشتم بع چهره غرق در خاب مینا نگاه کرد جیهوپ تعجب داشت تو صورتش ..
تهیونگ: هر کجا که میرید قبلش باید خبر میدادین .. ( به سمت پله ها رفتم تا برم بالا که با حرف جیهوپ میخ سر جام واستادم ..
جیهوپ: فکر کردی نمیدونم که چه بالایی سر این دختر بیچاره میاری و تنشو کبود میکنی
تهیونگ: (مغزم هنگ کرده بود اون از کجا فهمیده بود که تن مینا کبود نکنه بدنشو دیده بود ..) چی میگی مردک درس بحرف ببینم چی زر میزنی ؟!
جیهوپ: هه فک کردی نمدونم که عشق اولته..
ویو تهیونگ *
از خستگی اومدم خونه پروژه های سنگینی بهم داده بودن ولی وقتی رسیدم خونه مینا نبود هیچکس نبود خالی بود خونه حدث زده ام که باهم رفتن بیرون ولی چرا ب من نگفت این دختره ساعت ۱۲:۵۶ دقیقه شده ولی خبری ازشون نیس من بهش هشداد دادم که انقدر دور و وره پسرا نپلکه ولی نمیتونه انگار از هرزه بازیش دست بکشه بزا بیاد دارم براشش..
ویو مینا *
با جیهوپ رفتیم بیرون شهر بازی و خرید و کافه خلاصه خیلی خوش گذشت بهمون تا دیر وقت بیرون بودیم از خستگی زیاد سرمو به شیشه ماشین تکیه دادم و نفهمیدم کی توماشین جیهوپ خابم برد ...
ویو تعیونگ*
بعد از چن دقیقه کلید در به صدا در اومد و امدن تو با دیدن اون صحنه ی لحظه خون تو رگام یخ بست مینا تو بغل جیهوپ بود نزلیکشون شدم و دیدم خابیده ..
تهیونگ: اصلاا معلوم هست شما کجا بودین تا این موقعهه
جیهوپ: نگران نباش رفتیم ی دور دوری زدیم .. یونا میشه بری از تو ماشین وسایل هارو بیاریی
یونا: باش
تحمل نداشتم کسی بغییر از من بهش دست بسه خوشم نمیومد برا همین از بغل جیهوپ محکم برداشتمو تو بغل خودم گذاشتم بع چهره غرق در خاب مینا نگاه کرد جیهوپ تعجب داشت تو صورتش ..
تهیونگ: هر کجا که میرید قبلش باید خبر میدادین .. ( به سمت پله ها رفتم تا برم بالا که با حرف جیهوپ میخ سر جام واستادم ..
جیهوپ: فکر کردی نمیدونم که چه بالایی سر این دختر بیچاره میاری و تنشو کبود میکنی
تهیونگ: (مغزم هنگ کرده بود اون از کجا فهمیده بود که تن مینا کبود نکنه بدنشو دیده بود ..) چی میگی مردک درس بحرف ببینم چی زر میزنی ؟!
جیهوپ: هه فک کردی نمدونم که عشق اولته..
۱۰.۵k
۱۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.