پارت ۶
لوپین : چیشده پرنسس... پدرت اومده نمیخوای ببینیش؟
رین: اون پدر من نیست
لوپین : چرا ؟
نشستم کنارش و مثل خودش تکیه دادم به دیوار
رین : اون پدر خونده ی پاتره میتونه به اون محبت کنه نه من
لوپین : رین... زود داری تصمیم میگیری نمیدونی سیرویوس چقدر ذوق داشت و داره که قراره تورو ببینه
رین : عمو من میفهمم ... درسته بیشتر احساسات رو ندارم و تاحالا ی باز هم کسی بغلم نکرده ولی میفهمم... فرق ی بغل واقعی رو با بقیه
لوپین دست رین رو گرفت و بلندش کرد و بغلش کرد ی بغل واقعی و از ته دل رین هم متقابل بغلش کرد
لوپین : بیا بریم ... مطمئنم خودت هم میخوای از نزدیک ببینیش
سرمو تکون دادم عمو با چوبش ی وردی خوند که اشکامو پاک کرد و ما برگشتیم به سالن اصلی تو همون راه رو ... هری داشت ی چیزی برای اون تعریف میکرد
از پشت نگاهش کردم ... رنگ موهامون که تقریبا یکیه ... من نصف موهام یکم مشکی میزنه ولی نسفش مثل موهای خودشه لوپین بهم اشاره کرد
رین : پدر؟
سیرویوس یکم وایساد هری با ذوق نگاهم کرد اون برگشت
سیرویوس : رین ...
محکم و از ته دل بغلم کرد ... پس برای دختر بغل پدرش این حس رو داره... محکم بغلش کردم ... رو موهام ی بوسه زد و محکم بغلم کرد
سیرویوس: باورم نمیشه ... خیلی خوشگل شدی ... درست مثل مادرت
سیرویوس: دیگه هیچ وقت ولت نمیکنم و برای این همه ی تلاشم رو میکنم
لوپین : همه ی استاد ها به جز سیوروس میگن که شبیه توعه تا لارا
سیرویوس: پس چرا انقدر خوشگله
رین: ممنونم...
هری : خوشحالم که شما دوتا به هم رسیدین
واقعا ذوق داشت پدرم بغلم کرده بود دستمو باز کردم و دست هری رو گرفتم و اونو هم بغل کردم هری هم قرمز بود هم خوش حال از هم جدا شدیم
سیرویوس : خب باید همه چیز رو بهم توضیح بدی از علایقت شروع کن ...
که صدای دانبلدور اومد جمع شدیم هر گروه با خانواده های خود اون دانش آموزا
دانبلدور : تبغه هر چند سال یک بار الان میخوایم جنگ داشته باشیم بین تیم ها ... دوتا اسم گفت از هاپل پاف و ریونکلا جفتشون مرد بودن... و دریکو رو از سلورین ... منتظر بودم هری رو بگه ولی اسم منو خوند
سیرویوس : ینی دختر من قوی ترین جادوگر گریفیندوره ؟
همه تعجب داشتن ولی انگار خونه ی خودم خوشحال بودن ... رفتن بالای استیج وایسادم معلم مخصوص هر تیم تو سر زمین بود
دریکو: این منصفانه نیست اون ی دختره
اسنیپ : اون دختر بدون استفاده از چوب جادو قوی تر از هر ستای شماهاست
همه حمله کردن من علاقه نداشتم سریع حمله کنم ... اصولا و دفاع برنده میشه نه حمله هاپل پاف و سلورین درگیر بودن که اون پسره با ی تجسم اژدها اومد جلوم
پسره : اصلا میتونی اینکارو کنی یا هنوز یاد نگرفتی
یهو با دستام ی شیر با آتش درست کردم و اون شیر به اون حمله کرد و گردنش رو گرفت و من بردم از این
هری پاتر #
رین: اون پدر من نیست
لوپین : چرا ؟
نشستم کنارش و مثل خودش تکیه دادم به دیوار
رین : اون پدر خونده ی پاتره میتونه به اون محبت کنه نه من
لوپین : رین... زود داری تصمیم میگیری نمیدونی سیرویوس چقدر ذوق داشت و داره که قراره تورو ببینه
رین : عمو من میفهمم ... درسته بیشتر احساسات رو ندارم و تاحالا ی باز هم کسی بغلم نکرده ولی میفهمم... فرق ی بغل واقعی رو با بقیه
لوپین دست رین رو گرفت و بلندش کرد و بغلش کرد ی بغل واقعی و از ته دل رین هم متقابل بغلش کرد
لوپین : بیا بریم ... مطمئنم خودت هم میخوای از نزدیک ببینیش
سرمو تکون دادم عمو با چوبش ی وردی خوند که اشکامو پاک کرد و ما برگشتیم به سالن اصلی تو همون راه رو ... هری داشت ی چیزی برای اون تعریف میکرد
از پشت نگاهش کردم ... رنگ موهامون که تقریبا یکیه ... من نصف موهام یکم مشکی میزنه ولی نسفش مثل موهای خودشه لوپین بهم اشاره کرد
رین : پدر؟
سیرویوس یکم وایساد هری با ذوق نگاهم کرد اون برگشت
سیرویوس : رین ...
محکم و از ته دل بغلم کرد ... پس برای دختر بغل پدرش این حس رو داره... محکم بغلش کردم ... رو موهام ی بوسه زد و محکم بغلم کرد
سیرویوس: باورم نمیشه ... خیلی خوشگل شدی ... درست مثل مادرت
سیرویوس: دیگه هیچ وقت ولت نمیکنم و برای این همه ی تلاشم رو میکنم
لوپین : همه ی استاد ها به جز سیوروس میگن که شبیه توعه تا لارا
سیرویوس: پس چرا انقدر خوشگله
رین: ممنونم...
هری : خوشحالم که شما دوتا به هم رسیدین
واقعا ذوق داشت پدرم بغلم کرده بود دستمو باز کردم و دست هری رو گرفتم و اونو هم بغل کردم هری هم قرمز بود هم خوش حال از هم جدا شدیم
سیرویوس : خب باید همه چیز رو بهم توضیح بدی از علایقت شروع کن ...
که صدای دانبلدور اومد جمع شدیم هر گروه با خانواده های خود اون دانش آموزا
دانبلدور : تبغه هر چند سال یک بار الان میخوایم جنگ داشته باشیم بین تیم ها ... دوتا اسم گفت از هاپل پاف و ریونکلا جفتشون مرد بودن... و دریکو رو از سلورین ... منتظر بودم هری رو بگه ولی اسم منو خوند
سیرویوس : ینی دختر من قوی ترین جادوگر گریفیندوره ؟
همه تعجب داشتن ولی انگار خونه ی خودم خوشحال بودن ... رفتن بالای استیج وایسادم معلم مخصوص هر تیم تو سر زمین بود
دریکو: این منصفانه نیست اون ی دختره
اسنیپ : اون دختر بدون استفاده از چوب جادو قوی تر از هر ستای شماهاست
همه حمله کردن من علاقه نداشتم سریع حمله کنم ... اصولا و دفاع برنده میشه نه حمله هاپل پاف و سلورین درگیر بودن که اون پسره با ی تجسم اژدها اومد جلوم
پسره : اصلا میتونی اینکارو کنی یا هنوز یاد نگرفتی
یهو با دستام ی شیر با آتش درست کردم و اون شیر به اون حمله کرد و گردنش رو گرفت و من بردم از این
هری پاتر #
۳.۸k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.