پارت ۱۱
سانزو : تو اینجا چیکار میکنی
باران : اومدم سر ی قول بمونم
به بقیه نگاه کردم
مایکی : معرفی میکنم ملکه ی بونتن
کوکونوی: من کوکونوی هستم از آشنایی باهات خوشبختم
و با همه آشنا شدم
تاکئومی : همین الان این شوخی رو تمومش کن وقتی هنوز تتو رو نزدی
سانزو : چه بلایی سر موهات آوردی باران ؟
باران: باران مرد ... و برای تتو
آستین سویشرتم رو دادم پایین و از رو آستین حلقه ایم معلوم شد
ران : چرا اینکارو میکنی
باران : به تو چه
ران : یادت رفته که دوست...
باران: نه ران ... دقیقا یادمه ... تو هیچ چیه من نیستی ... خودت اون روز گفتی
کاکوچو: خوشحالم دوباره اینجا میبینمت
باران : همچنین
بعد همه پخش شدن
مایکی : باران فعلا میتونی رو ی ماشین ی بمب مخفی کنی
سر تکون دادم رفتم گاراژ سویشرتمو در آوردم و رفتم زیر ماشین بعد نیم ساعت
باران: آچار فرانسه کو الان اینجا بود
با تخت چرخ دار از زیر ماشین اومدم بیرون و ران رو دیدم که آچار دستشه
باران : آقای هایتانی میشه آچار رو بهم بدی
ران: اول حرف میزنیم بعد
بلند شدم
باران : ما هیچ حرفی بینمون نداریم
ران : من اینکارو کردم که ازت محافظت کنم ... ولی الان که تو خودت عضو بونتن شدی دیگه چه مانه ای بینمونه
باران : ران ... برو با همون دختر ... تو اون روز منو کشتی ران ... قیدمو بزن
ران : هیچ وقت ... من هیچ وقت این کارو نمیکنم
آچار رو گرفتم و کارم رو تموم کردم ران دستمو گرفت
ران : فکر نکن از سرت می گذرم
باران : و فکر نکن من تورو قبول میکنم
از کنارش رد شدم و رفتم خونه که سانزو دوباره تاکید کرد مواظب خودم باشم...
من : بلاخره به قولم عمل کردم
ران # ریندو # سانزو #
باران : اومدم سر ی قول بمونم
به بقیه نگاه کردم
مایکی : معرفی میکنم ملکه ی بونتن
کوکونوی: من کوکونوی هستم از آشنایی باهات خوشبختم
و با همه آشنا شدم
تاکئومی : همین الان این شوخی رو تمومش کن وقتی هنوز تتو رو نزدی
سانزو : چه بلایی سر موهات آوردی باران ؟
باران: باران مرد ... و برای تتو
آستین سویشرتم رو دادم پایین و از رو آستین حلقه ایم معلوم شد
ران : چرا اینکارو میکنی
باران : به تو چه
ران : یادت رفته که دوست...
باران: نه ران ... دقیقا یادمه ... تو هیچ چیه من نیستی ... خودت اون روز گفتی
کاکوچو: خوشحالم دوباره اینجا میبینمت
باران : همچنین
بعد همه پخش شدن
مایکی : باران فعلا میتونی رو ی ماشین ی بمب مخفی کنی
سر تکون دادم رفتم گاراژ سویشرتمو در آوردم و رفتم زیر ماشین بعد نیم ساعت
باران: آچار فرانسه کو الان اینجا بود
با تخت چرخ دار از زیر ماشین اومدم بیرون و ران رو دیدم که آچار دستشه
باران : آقای هایتانی میشه آچار رو بهم بدی
ران: اول حرف میزنیم بعد
بلند شدم
باران : ما هیچ حرفی بینمون نداریم
ران : من اینکارو کردم که ازت محافظت کنم ... ولی الان که تو خودت عضو بونتن شدی دیگه چه مانه ای بینمونه
باران : ران ... برو با همون دختر ... تو اون روز منو کشتی ران ... قیدمو بزن
ران : هیچ وقت ... من هیچ وقت این کارو نمیکنم
آچار رو گرفتم و کارم رو تموم کردم ران دستمو گرفت
ران : فکر نکن از سرت می گذرم
باران : و فکر نکن من تورو قبول میکنم
از کنارش رد شدم و رفتم خونه که سانزو دوباره تاکید کرد مواظب خودم باشم...
من : بلاخره به قولم عمل کردم
ران # ریندو # سانزو #
۵.۲k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.