پارتنهم

#پارت‌نهم‌🎶🧷





شاهان: اینو زدم تا یادت بمونه دیگ هیچو هیچ وخت جلو من اشک نریزی!

چشامو محکم بستم!

اشکام تمومی نداشت! کمرم بدجووور درد میکرد!

شاهان: از این ب بعد اینجا اتاق بازیه توعع کوچولو! مواظب رفتارات باش تا کتک نخوری!

اومد طرفمو و دستبندو باز کرد و محکم خوردم زمین!

چشام داشت سیاهی میرف!

اومد جلوم ایستاد!

شاهان: بگو غلط کردم دیگ نمیرم جلو اون اتاق!

توان حرف زدن نداشتم!!



"شاهان" :

جوابی ازش نیومد!
اعصابم خراب شد! بخاطر گذشته ای ک داشتم قلبی نداشتم!

سنگ درون قفسه سینم وجود داشت!.

میخواستم از موهاش بلندش کنم ک دیدم تنش دیگ توان ضربه خوردن نداشت!

وختی مقابلم پررو وایمیساد دیوونه میشدم!

سِزای گوش ندادن ب حرف من همین بود!

همونجا ولو ولش کردم و از اتاق بیرون اومدم!

رفتم بالا و ی دوش گرفتم!

با تماس گوشیم ک کالا های قاچاقم رسیده لباس پوشیدم و بیرون رفتم از امارت!

بعد تحویل کالا ها برگشتم امارت!

من: کبری خانوم دخترع کجاست؟؟؟

کبری: بردمش اتاقش!

رفتم و دم در اتاقش ایستادم!

در اتاقش باز بود!

بیرهنشو در آورده بود و فقط سوتین ب تن داشت!

داشت کمرشو پماد میزد!

دستش ب جاب زخمای عمیق نمیرسید!

ب طرفش رفتم و پمادو از دستش گاپیدم!

وحشت زده نگام کرد!
@Ekip_kera_sh
دیدگاه ها (۰)

#پارت‌دهم‌🎶🧷از ترس توی نگاهش لذت میبردم!تمنا: فقط داشتم پماد...

#پارت‌یازدهم‌🎶🧷کسی نبود!امارت رو تاریکی تو آغوش گرفتع بود!آر...

#پارت‌هشتم‌ 🎶🧷با هرقدم صدای ناله ها بیشتر میشد!ب دری سیاه رن...

#پارت‌هفتم‌🎶🧷با ترس نگاهش کردم! هم میترسیدم از حرفش و هم مشت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط