پارت هشتم
پارت هشتم
ا.ت توی اتاقش نشسته بود
لباس راحتی پوشیده بود و به نقطه ی نامعلومی خیره شده بود
-ا.ت....می تونم بیام داخل؟
-آره میتونی
جیمین داخل شد
-اینو برای کبودیات گرفتم تی شرتتو دربیار...باید روی کبودیات اینو بزنم
ا.ت با خجالت تی شرتو از تنش درآورد
جیمین با دیدن کبودی های بزرگ روی بدن ا.ت چشماشو بست
پدرش چطور می تونست بدن سفید و ظریف اون رو این شکلی کنه؟
جیمین توجهی به افکارش نکرد و پمادو روی کبودی های ا.ت کشید
ا.ت از درد زیادی که داشت دستشو جلوی دهنش گذاشت و اشک از چشماش می ریخت
جیمین بعد از اینکه کارش تموم شد قوطی قرصی رو پیش ا.ت گذاشت
-این برای موهاته...روزی دوتا بخور!
بعدم از اتاق بیرون رفت
.....
ا.ت گرسنه بود
به آشپزخونه اومد بلکه چیزی پیدا کنه
-ا.ت....بیا اینجا کارت دارم
ا.ت پیش جیمین رفت
-قراره از امروز باهات الفبا و ریاضی کار کنم تو که دیگه پیش پدرت زندگی نمی کنی پس باید سواد داشته باشی!
ا.ت پیشش نشست
دفتری رو جلوش گذاشت و چیزی روی اون نوشت
-این آ هست...متوجه ای؟ حرف آ
چند ساعتی جیمین با ا.ت الفبا کار کرد و خوشبختانه ا.ت گیرایی خوبی داشت و تا نصف حروف رو یاد گرفته بود
-خب بقیش باشه برای فردا
جیمین روی همون مبل دراز کشید و از شدت خستگی زیاد خوابش برد
ا.ت در حالی که از گرسنگی زیاد به کیک داخل یخچال حمله کرده بود به جیمین که غرق خواب بود نگاه کرد
-اون خیلی بامزس...همین طور خیلیم مهربونه
.......
جیمین بعد از خوردن صبحونه به سرکار رفت
ا.ت دوباره بیکار داخل پذیرایی نشسته بود
به سرش زد بره توی اتاق جیمینو بگرده!
می خواست ببینه اتاقش چه شکلیه!
جیمین اتاق کوچیک و ساده ای داشت
برعکس ا.ت که کلی وسیله داشت و دو برابر اتاق جیمین بود
یه تخت دو نفره نقلی گوشه ی اتاق بود و روبروی تخت میز و قفسه و کشو های شیری رنگ قرار داشتند
با صندلی چرخ دار سفید
پنجره ی بزرگ اتاق هم با پرده ی حریر سفید و پرده های ضخیم سرمه ای رنگ پوشیده شده بود
ا.ت روی صندلی چرخ داد نشست
چرخی دور خودش زد
-این چه باحاله!
ا.ت با کنجکاوی در یه کشو رو باز کرد
عکس یه زن که لباس عروس پوشیده بود و کنار مردی با کت شلوار دامادی وایساده بود به چشمش خورد
زیرش نوشته بود:
مبارک باشه مینهوی عزیزم!
اسلاید دوم لباس ا.ت تو پارت ۶
اسلاید سوم اتاق جیمین
ا.ت توی اتاقش نشسته بود
لباس راحتی پوشیده بود و به نقطه ی نامعلومی خیره شده بود
-ا.ت....می تونم بیام داخل؟
-آره میتونی
جیمین داخل شد
-اینو برای کبودیات گرفتم تی شرتتو دربیار...باید روی کبودیات اینو بزنم
ا.ت با خجالت تی شرتو از تنش درآورد
جیمین با دیدن کبودی های بزرگ روی بدن ا.ت چشماشو بست
پدرش چطور می تونست بدن سفید و ظریف اون رو این شکلی کنه؟
جیمین توجهی به افکارش نکرد و پمادو روی کبودی های ا.ت کشید
ا.ت از درد زیادی که داشت دستشو جلوی دهنش گذاشت و اشک از چشماش می ریخت
جیمین بعد از اینکه کارش تموم شد قوطی قرصی رو پیش ا.ت گذاشت
-این برای موهاته...روزی دوتا بخور!
بعدم از اتاق بیرون رفت
.....
ا.ت گرسنه بود
به آشپزخونه اومد بلکه چیزی پیدا کنه
-ا.ت....بیا اینجا کارت دارم
ا.ت پیش جیمین رفت
-قراره از امروز باهات الفبا و ریاضی کار کنم تو که دیگه پیش پدرت زندگی نمی کنی پس باید سواد داشته باشی!
ا.ت پیشش نشست
دفتری رو جلوش گذاشت و چیزی روی اون نوشت
-این آ هست...متوجه ای؟ حرف آ
چند ساعتی جیمین با ا.ت الفبا کار کرد و خوشبختانه ا.ت گیرایی خوبی داشت و تا نصف حروف رو یاد گرفته بود
-خب بقیش باشه برای فردا
جیمین روی همون مبل دراز کشید و از شدت خستگی زیاد خوابش برد
ا.ت در حالی که از گرسنگی زیاد به کیک داخل یخچال حمله کرده بود به جیمین که غرق خواب بود نگاه کرد
-اون خیلی بامزس...همین طور خیلیم مهربونه
.......
جیمین بعد از خوردن صبحونه به سرکار رفت
ا.ت دوباره بیکار داخل پذیرایی نشسته بود
به سرش زد بره توی اتاق جیمینو بگرده!
می خواست ببینه اتاقش چه شکلیه!
جیمین اتاق کوچیک و ساده ای داشت
برعکس ا.ت که کلی وسیله داشت و دو برابر اتاق جیمین بود
یه تخت دو نفره نقلی گوشه ی اتاق بود و روبروی تخت میز و قفسه و کشو های شیری رنگ قرار داشتند
با صندلی چرخ دار سفید
پنجره ی بزرگ اتاق هم با پرده ی حریر سفید و پرده های ضخیم سرمه ای رنگ پوشیده شده بود
ا.ت روی صندلی چرخ داد نشست
چرخی دور خودش زد
-این چه باحاله!
ا.ت با کنجکاوی در یه کشو رو باز کرد
عکس یه زن که لباس عروس پوشیده بود و کنار مردی با کت شلوار دامادی وایساده بود به چشمش خورد
زیرش نوشته بود:
مبارک باشه مینهوی عزیزم!
اسلاید دوم لباس ا.ت تو پارت ۶
اسلاید سوم اتاق جیمین
۸۴.۲k
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.