*please stey well*PT32
*پرش زمانی چندسال بعد روز تولد ا/ت*
دور روز دیگه تولدمه.قرار بود که یه جشن خیلی بزرگ بگیرم امروز با جیمین بریم که یه سری چیز میز میخوام بخرم
رفتم توی اتاقم اماده شدم و منتظر جیمین موندم اونم اومد و سوار ماشین شدیم ورفتیم مرکز خرید موردعلاقم.ماشین رو دم در مرکز خرید پارک کردیم و رفتیم تو حدود دو سه ساعت داشتیم دنبال یه لباس مناسب میگشتیم.همینجوری داشتیم میگشتیم که یه لباس چشمم وگرفت
+جیمین؟
-اهوم چی دیدی؟
+این چطوره؟
-خوبه .میخوای تستش کنی؟
+اوهوم
رفتیم توی مغازه و از مغازه دار خواستیم که لباسه رو برام بیاره لباسو پرو کردم از اتاق پرو اومدم بیرون.
-واو خیلی بهت میاد.همینو بخر
+باشه
لباسو در اوردم و لباسای خودمو پوشیدم لباسو حساب کردیم و از مغازه خارج شدیم...یخورده دیگه خرید داشتیم انجام دادیمو بعدش رفتیم سوار ماشین شدیم و برگشتیم خونه....
*پرش زمانی روز تولد*(هیچی به ذهنم نیومد هیچی)
ساعت هفت همه ی مهمونا میرسیدن البته الان ساعت شیش بود شروع کردم اماده شدن موهام رو ویو دار کردم . میکاپم رو هم کردم و لباسمو عوض کردم گردن بند و گوشواره ی مورد علاقم رو هم انداختم کفشامو پوشیدمو از اتاقم اومدم بیرون.داشتم دنبال جیمین میگشتم که دیدم توی اتاقشه و داره با کرواتش ور میره
+کمک میخوای؟
-او...ا...اره
+چرا زبونت گرفت حالا.(خنده)
-از زیبایی بانویی که روبه رومه
+یاا(خنده)
رفتم سمتش و کرواتش رو درست کردم و گفتم
+بیا خوبه
خیلی سطح لبامو بوسیدو گفت
-فعلا بیشتر از این نمیشه باشه بعدا
+یااا
از اتاق اومدیم بیرونو رفتیم طبقه ی پایین همه چی اماده بود زنگ در خورد یکی از خدمتکارا درو باز کرد تهیونگ و جه یی
اومده بودن.باورم نمیشه خواهر من با اینکه از من کوچیک تره ازدواج کرد من هنوز ...ایششش
*سلامممم
^سلامممم
+سلاممممم.سلام
^تولدت مبارک
*مبارک باشه
+من سلام کردم
^حالا دیگه قبول کن
+باشه...
زنگ در خورد پسرا بودن.اومدن تو اون سالن ساکت پر از صدا شد لعنتی خیلی خوب بود
&سلاممممم.
$%=سلاممممممم
@سلاممممممممممم سلام صدتا سلام
+سلام
-سلامممم
@تولد مبارک کادوهامونو کجا بزاریم حالا
-اونجا کنار اون میزه(با دست به اونور سالن اشاره کرد)
+یه دیقه من الان میام
رفتم پیش یکی از خدمتکارا و گفتم که درو باز بزارن و برگشتم پیش پسرا چند مین که گذشت جیوون بدو بدو از پله ها اومد پایین همینطور که نفس نفس میزد گفت
×ببخشید دیر شد...زن داداش
+یااااششش جیووناااا(به همراه در اوردن کفش)
-بخدا هم ما تو خونه ایم هم تو جایی نمیریم
×(خنده)
کم کم همه ی مهمونا اومدن مامان بابام و تمام مهمونا یکم بزن و بکوب کردیم بعدش کیکو اوردن و کیکو بریدیمو عکس گرفتیم که نوبت به کادو ها رسید تموم کادو هارو باز کردم داشتم از همه تشکر میکردم که جیمین داد زد
-هنوز یکی دیگه موندهههه
+باشه
لبخندی زدم و منتظر موندم که لوم زانو زد و یه جعبه از جیبش بیرون اورد و گفت
-دلیل زندگیم.ا/ت کسی که باعث شد بتونم به زندگیم ادامه بدم.حاضر که از این به بعد توی تمام شادی ها غم ها سختی ها و اسونی های زندگی باهم باشیم.ایا میتونم انگشت چهارم دست چپت رو پر کنم؟
+معلوم که میتونی
نتونستم خودمو کنترل کنم ناخداگاه گریم گرفت بلند شد حلقه رو دستم کردو بغلم کرد و لباش و گذاشت رو لبام اما خیلی زود ازم جدا شد دستاشو دور صورتم قاب کردو اشکام رو پاک کردو گفت
-گریه نکن دیگه
+باشه
ازش جدا شدم دوباره همه بهم تبریک گفتن شام خوردیم و کم کم همه ی مهمونا رفتن من موندم و جیمین و جیوون...
×گایز من امشب باید برم خونه ی دوستم بعدا میبینمتون
+اوکی
-بای
جیوون رفت که جیمین رو به من گفت
-خب حالا که تنها شدیم نظرت چیه که؟
+امشب...
-اوهوم
+خستمههه
-در میره
+بزار یه شب دیگه
-نچ
+یااول....
حرفم تموم نشده بود که بران بغلم کرد و بردم تو اتاق و انداختم روی تخت و روم خیمه زد....(بقیشو میسپارم به ذهن منحرف خودتون)
.
.
.
اسلاید دوم(استایل ا/ت برای تولد)
اسلاید سوم(کفش ا/ت)
اسلاید چهارم(گوشواره ی ا/ت)
اسلاید پنجم(گردنبند ا/ت)
دور روز دیگه تولدمه.قرار بود که یه جشن خیلی بزرگ بگیرم امروز با جیمین بریم که یه سری چیز میز میخوام بخرم
رفتم توی اتاقم اماده شدم و منتظر جیمین موندم اونم اومد و سوار ماشین شدیم ورفتیم مرکز خرید موردعلاقم.ماشین رو دم در مرکز خرید پارک کردیم و رفتیم تو حدود دو سه ساعت داشتیم دنبال یه لباس مناسب میگشتیم.همینجوری داشتیم میگشتیم که یه لباس چشمم وگرفت
+جیمین؟
-اهوم چی دیدی؟
+این چطوره؟
-خوبه .میخوای تستش کنی؟
+اوهوم
رفتیم توی مغازه و از مغازه دار خواستیم که لباسه رو برام بیاره لباسو پرو کردم از اتاق پرو اومدم بیرون.
-واو خیلی بهت میاد.همینو بخر
+باشه
لباسو در اوردم و لباسای خودمو پوشیدم لباسو حساب کردیم و از مغازه خارج شدیم...یخورده دیگه خرید داشتیم انجام دادیمو بعدش رفتیم سوار ماشین شدیم و برگشتیم خونه....
*پرش زمانی روز تولد*(هیچی به ذهنم نیومد هیچی)
ساعت هفت همه ی مهمونا میرسیدن البته الان ساعت شیش بود شروع کردم اماده شدن موهام رو ویو دار کردم . میکاپم رو هم کردم و لباسمو عوض کردم گردن بند و گوشواره ی مورد علاقم رو هم انداختم کفشامو پوشیدمو از اتاقم اومدم بیرون.داشتم دنبال جیمین میگشتم که دیدم توی اتاقشه و داره با کرواتش ور میره
+کمک میخوای؟
-او...ا...اره
+چرا زبونت گرفت حالا.(خنده)
-از زیبایی بانویی که روبه رومه
+یاا(خنده)
رفتم سمتش و کرواتش رو درست کردم و گفتم
+بیا خوبه
خیلی سطح لبامو بوسیدو گفت
-فعلا بیشتر از این نمیشه باشه بعدا
+یااا
از اتاق اومدیم بیرونو رفتیم طبقه ی پایین همه چی اماده بود زنگ در خورد یکی از خدمتکارا درو باز کرد تهیونگ و جه یی
اومده بودن.باورم نمیشه خواهر من با اینکه از من کوچیک تره ازدواج کرد من هنوز ...ایششش
*سلامممم
^سلامممم
+سلاممممم.سلام
^تولدت مبارک
*مبارک باشه
+من سلام کردم
^حالا دیگه قبول کن
+باشه...
زنگ در خورد پسرا بودن.اومدن تو اون سالن ساکت پر از صدا شد لعنتی خیلی خوب بود
&سلاممممم.
$%=سلاممممممم
@سلاممممممممممم سلام صدتا سلام
+سلام
-سلامممم
@تولد مبارک کادوهامونو کجا بزاریم حالا
-اونجا کنار اون میزه(با دست به اونور سالن اشاره کرد)
+یه دیقه من الان میام
رفتم پیش یکی از خدمتکارا و گفتم که درو باز بزارن و برگشتم پیش پسرا چند مین که گذشت جیوون بدو بدو از پله ها اومد پایین همینطور که نفس نفس میزد گفت
×ببخشید دیر شد...زن داداش
+یااااششش جیووناااا(به همراه در اوردن کفش)
-بخدا هم ما تو خونه ایم هم تو جایی نمیریم
×(خنده)
کم کم همه ی مهمونا اومدن مامان بابام و تمام مهمونا یکم بزن و بکوب کردیم بعدش کیکو اوردن و کیکو بریدیمو عکس گرفتیم که نوبت به کادو ها رسید تموم کادو هارو باز کردم داشتم از همه تشکر میکردم که جیمین داد زد
-هنوز یکی دیگه موندهههه
+باشه
لبخندی زدم و منتظر موندم که لوم زانو زد و یه جعبه از جیبش بیرون اورد و گفت
-دلیل زندگیم.ا/ت کسی که باعث شد بتونم به زندگیم ادامه بدم.حاضر که از این به بعد توی تمام شادی ها غم ها سختی ها و اسونی های زندگی باهم باشیم.ایا میتونم انگشت چهارم دست چپت رو پر کنم؟
+معلوم که میتونی
نتونستم خودمو کنترل کنم ناخداگاه گریم گرفت بلند شد حلقه رو دستم کردو بغلم کرد و لباش و گذاشت رو لبام اما خیلی زود ازم جدا شد دستاشو دور صورتم قاب کردو اشکام رو پاک کردو گفت
-گریه نکن دیگه
+باشه
ازش جدا شدم دوباره همه بهم تبریک گفتن شام خوردیم و کم کم همه ی مهمونا رفتن من موندم و جیمین و جیوون...
×گایز من امشب باید برم خونه ی دوستم بعدا میبینمتون
+اوکی
-بای
جیوون رفت که جیمین رو به من گفت
-خب حالا که تنها شدیم نظرت چیه که؟
+امشب...
-اوهوم
+خستمههه
-در میره
+بزار یه شب دیگه
-نچ
+یااول....
حرفم تموم نشده بود که بران بغلم کرد و بردم تو اتاق و انداختم روی تخت و روم خیمه زد....(بقیشو میسپارم به ذهن منحرف خودتون)
.
.
.
اسلاید دوم(استایل ا/ت برای تولد)
اسلاید سوم(کفش ا/ت)
اسلاید چهارم(گوشواره ی ا/ت)
اسلاید پنجم(گردنبند ا/ت)
۸.۵k
۱۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.