فیک دو پارتی جونگ کوک

فیک دو پارتی جونگ کوک
پیشی کوچولوی من پارت ۲ و آخرین پارت

از زبان نویسنده
و دوباره ات و جونگ کوک شروع کردن به بحث کردن

جونگ کوک: معلومه که من همه چی شو گرفتم که چیزی کم و کسر نداشته باشه

ات: یاااا جونگ کوک این چند روزه خیلی داری به خودت فشار میاری یه وقت سکته نکنی انقدر حرص میخوری اون وقت من بدون بانی میشماا

جونگ کوک افتاد دنبال ات و همه جای خونه رو دنبالش می‌رفت و ات هی از دستش فرار می کرد که بالاخره ات خسته شد و به نفس نفس افتاد

ات: کوک خیلی بدی خسته شدم

جونگ کوک: تقصیر خودت بود می خواستی حرص منو در نیاری

ات: خیلی خب باشه حالا بیا بریم به تافی غذا بمیر یه وقت از گرسنگی نمیره

از زبان جونگ کوک

با ات رفتیم آشپزخونه تا به تافی غذا بدیم همش ات داشت قربون صدقش می‌رفت تافی هم هی می اومد پیش ات و خودشو بهش می‌مالید تا نوازشش کنه

هیچ وقت فکر نمی کردم به یه سگ حسودیم بشه ولی شد منم رفتم از پشت ات رو بغل کردم

ات: کوک دادی چیکار می‌کنی؟

گفتم: می دونستی تو هزار برابر بیشتر از تافی کیوت و دوست داشتنی ترس طوری که آدم دلش برات ضعف میره

ات: تو هم یه بانیه کیوتی که نمیشه گفت هاتی یا کیوت همش در حال تغییری آخرش من نمی‌فهمم که تو کیوتی یا هات

با حرفش خندم گرفت

گفتم: بستگی داره برای تو کیوتم برای بقیه هات

ات با وجود حرفام باز داشت به تافی محبت میکرد و هی نواززش می کرد و بوسش می کرد منم دیگه داشتم از حسودی منفجر می‌شدم

گفتم: ات دیگه کم کم دارم از حسودی می میرماااا یکمم به من توجه کن

ات: یاااا جونگ کوک این فقط یه توله سگه

گفتم: خوب که چی؟ منم آدمم نیاز به محبت دارم یه ساعتم نیست که تافی وارد زندگیمون شده تو از همین الان منو ول کردی و چسبیدی بهش

ات: واااای از دست تو بیا بغلم که انقدر حسودی تو

عین بچه ها که انگار رفتن تو بغل مامانشون بغلش کردم

از زبان نویسنده
و ات و جونگ کوک تا آخر عمر به خوبی خوشی درکنار هم زندگی کردن و صاحب یه دختر کیوت و نانازی به اسم نلا شدن که خیلی بابایی و تی تیش مامانیه و به شدت لوس و به اندازه ی کوک حسوده⁦ ⁦ಡ⁠ ͜⁠ ⁠ʖ⁠ ⁠ಡ⁩
دیدگاه ها (۵)

فیک چند پارتی جونگ کوکخیانت پارت ۱از زبان جونگ کوکساعتای ۱۱ ...

فیک چند پارتی جونگ کوکخیانت پارت ۲از زبان اتمنو برد تو پارتی...

فیک دو پارتی جونگ کوکپیشی کوچولوی من پارت ۱از زبان جونگ کوکا...

فیک جداناپذیر پارت ۱۳از زبان اتاز اتاق خارج شدم که دیدم چونگ...

رمان عشق و نفرت پارت ۲جونگ کوک آت رو بغل کرد و گذاشتش توی ما...

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭𝟏𝟔مینا بعد از اینکه گفت «بای»،...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط