فیک دو پارتی جونگ کوک
فیک دو پارتی جونگ کوک
پیشی کوچولوی من پارت ۱
از زبان جونگ کوک
امروز صبح بچه گربه ی ات کیتی مرده از چند روز قبل همش مریض بود و بیتابی می کرد نه چیزی می خورد نه زیاد تو دست و پا می اومد
از امروز صبح ات داره بخاطر گربش هی گریه میکنه تا خودشو خالی کنه و همش خودشو مقصر مرگ گربش میدونه چون بیشتر مراقبش نبوده که مریض شده و مرده
منم که تحمل اشک ریختنا و دیدن ات رو تو این حال و وضعیتش رو ندارم رفتم براش یه بچه توله سگ پامر فنجونیه سفید عروسکی گرفتم (من عاشق سگ فنجونینم کوک برا منم بخر خب)
وقتی اومدم خونه بهش گفتم چشماشو ببنده تا سورپرایزش کنم اونم چشمای پف کرده و قرمزش رو که بیشتر کیوتش کرده بود و بست بهش گفتم که دستاشو بیاره جلو
ات: کوکی چیکار می خوای بکنی؟ من اصلا حال و حوصله رو ندارم
گفتم: دستاتو بیار جلو اون وقت دیگه غم و غصه هات کمتر میشن چون برات یه سورپرایز خوب دارم
می تونستم هیجانش رو حس کنم ولی شور و شوقی از خودش نشون نمیداد تا اینکه توله پامر رو دادم دستش
از زبان ات
اولش گفتم شاید یه گردنبندی یا چیزی تو این مایه ها باشه اما حس کردم یه چیز نسبتاً سنگین تری داد دستم که کوچولو با پشمای نرم و لطیفی بود سریع چشمامو باز کردم تا دیدمش از ذوق گریم گرفت چشمام دیگه داشتن می سوختن از بس که امروز گریه کردم
ات: وااااییییی کوک این خیلی کیوته می تونم داشته باشمش؟
جونگ کوک: چون دیدم بخاطر کیتی خیلی ناراحتی اینو برات گرفتم که دیگه انقدر ناراحت نباشی فقط مراقب این یکی باش که اینم چیزیش نشه
ات: باشه باشه ممنونم مرسی خیلی خیلی خوبی عاشقتم کوکی (هول کرده بچه حقم داره اگه یکی برا منم سگ فنجونی بگیره ذوق که هیچی سکته میکنم از خوشحالی)
جونگ کوک: حالا بخاطر یه سگ شدم عشقت؟ تا همین دیروز باهام دعوام میکردی که چرا شیر موزا تو خوردم خوبه که خودم شیرموزیت کردم حالا همیشه از شیر موزای من میخوری ها من هیچی نمیگم
ات: یاااااا جونگ کوک بس میکنی اگه گریم کیای الان اینجا بود می گفتم بیاد پنجول پنجولت کنه حالت به سگم تافی میگم بیاد گازت بگیره هااا
جونگ کوک: اصلأ بهت خوبی نیومده هاا پس من میرم دیگه هم برنمی گردم تو هم با سگت خوش باش
داشت می رفت که تافی رو گذاشتم رو زمین و رفتم از پشت بغلش کردم و دستامو دور کمرش قفل کردم
ات: منو ببخشید کوکی فقط یکم هیجان زده شده بودم... خیلی دوست دارم
برگشت و بغلم کرد
جونگ کوک: اشکالی نداره بیب منم خیلی دوست دارم
ات: ولی من خیلی خیلی بیشتر
جونگ کوک: اما من هزار برابر بیشتر از تو دوست دارم
و همینجور تا بالا ترین رقم میرفتن که تافی اومد پیششون و ات خم شد و بغلش کرد
ات: وای کوک غذاشو گرفتی؟ لابد الان باید گرسنش باشه
جونگ کوک: یعنی من انقدر بی فکرم؟
پیشی کوچولوی من پارت ۱
از زبان جونگ کوک
امروز صبح بچه گربه ی ات کیتی مرده از چند روز قبل همش مریض بود و بیتابی می کرد نه چیزی می خورد نه زیاد تو دست و پا می اومد
از امروز صبح ات داره بخاطر گربش هی گریه میکنه تا خودشو خالی کنه و همش خودشو مقصر مرگ گربش میدونه چون بیشتر مراقبش نبوده که مریض شده و مرده
منم که تحمل اشک ریختنا و دیدن ات رو تو این حال و وضعیتش رو ندارم رفتم براش یه بچه توله سگ پامر فنجونیه سفید عروسکی گرفتم (من عاشق سگ فنجونینم کوک برا منم بخر خب)
وقتی اومدم خونه بهش گفتم چشماشو ببنده تا سورپرایزش کنم اونم چشمای پف کرده و قرمزش رو که بیشتر کیوتش کرده بود و بست بهش گفتم که دستاشو بیاره جلو
ات: کوکی چیکار می خوای بکنی؟ من اصلا حال و حوصله رو ندارم
گفتم: دستاتو بیار جلو اون وقت دیگه غم و غصه هات کمتر میشن چون برات یه سورپرایز خوب دارم
می تونستم هیجانش رو حس کنم ولی شور و شوقی از خودش نشون نمیداد تا اینکه توله پامر رو دادم دستش
از زبان ات
اولش گفتم شاید یه گردنبندی یا چیزی تو این مایه ها باشه اما حس کردم یه چیز نسبتاً سنگین تری داد دستم که کوچولو با پشمای نرم و لطیفی بود سریع چشمامو باز کردم تا دیدمش از ذوق گریم گرفت چشمام دیگه داشتن می سوختن از بس که امروز گریه کردم
ات: وااااییییی کوک این خیلی کیوته می تونم داشته باشمش؟
جونگ کوک: چون دیدم بخاطر کیتی خیلی ناراحتی اینو برات گرفتم که دیگه انقدر ناراحت نباشی فقط مراقب این یکی باش که اینم چیزیش نشه
ات: باشه باشه ممنونم مرسی خیلی خیلی خوبی عاشقتم کوکی (هول کرده بچه حقم داره اگه یکی برا منم سگ فنجونی بگیره ذوق که هیچی سکته میکنم از خوشحالی)
جونگ کوک: حالا بخاطر یه سگ شدم عشقت؟ تا همین دیروز باهام دعوام میکردی که چرا شیر موزا تو خوردم خوبه که خودم شیرموزیت کردم حالا همیشه از شیر موزای من میخوری ها من هیچی نمیگم
ات: یاااااا جونگ کوک بس میکنی اگه گریم کیای الان اینجا بود می گفتم بیاد پنجول پنجولت کنه حالت به سگم تافی میگم بیاد گازت بگیره هااا
جونگ کوک: اصلأ بهت خوبی نیومده هاا پس من میرم دیگه هم برنمی گردم تو هم با سگت خوش باش
داشت می رفت که تافی رو گذاشتم رو زمین و رفتم از پشت بغلش کردم و دستامو دور کمرش قفل کردم
ات: منو ببخشید کوکی فقط یکم هیجان زده شده بودم... خیلی دوست دارم
برگشت و بغلم کرد
جونگ کوک: اشکالی نداره بیب منم خیلی دوست دارم
ات: ولی من خیلی خیلی بیشتر
جونگ کوک: اما من هزار برابر بیشتر از تو دوست دارم
و همینجور تا بالا ترین رقم میرفتن که تافی اومد پیششون و ات خم شد و بغلش کرد
ات: وای کوک غذاشو گرفتی؟ لابد الان باید گرسنش باشه
جونگ کوک: یعنی من انقدر بی فکرم؟
۲۷.۰k
۳۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.