part 13
part 13
از زبان دکتر:ممکنه آسیب جدی ببینه مامان بابای این کوچولو خواهش میکنم مراقب این نینی باشید چون اگه مراقب نباشید ممکنه اتفاق های بدی بیوفته اسیه خانم من باید یه برنامه غذایی به شما بدم و لطفا چیز هایی که توش نوشته رو با دقت بخونید د رعایت کنید ❤️
این کوچولو تازه دو ماهشه و خیلی احتیاج به مراقبت داره ❤️
اگر که حالتون بد شد اصلا جای نگرانی نداره این فقط حالت هایی هست که یک خانم موقع حاملگی اونا رو داره🙃
از زبان دوروک: از مطب اومدیم بیرون و به آسیه گفتم که بشین همینجا تا دوتا نوشیدنی گرم بگیرم برای خودم و خودت هوا خیلی سرد بود اسیه اصلا حالش خوب نبود اون نوشیدنی هارو آوردم و حالش کمی بهتر شد🙂❤️
رفتیم خونه
دوروک : اسیه خانم اگر چیزی خواستی بگو برات بیارم
اسیه : دوروک حالت خوبه؟ انگار این چند وقتا خیلی تغییر کرده رفتارت
دوروک: مگه نشنیدی دکتر چی گفت پس باید من مراقبت باشم❤️
اسیه: ولی نه در این حد زیاده روی🤧
از زبان دوروک: نصف شب که خواستیم بخوابیم اسیه خیلی دلش درد میکرد و من اومدم و یه کیسه آب داغ گذاشتم روی شکمش تا یه کم بهتر بشه
اسیه: اههه دوروک منو خسته کردی دیگه هی هر دقیقه توجه های الکی اصلا میخوام توی دوران بارداریم تنها باشم🌝
دوروک: اما اسیه
اسیه : نمیخوام هیچی بشنوم برو
از زبان اسیه: حس میکنم اون شب دوروک خیلی ناراحت شده بود 🤏🏻
دوروک خب باشه من میرم توی پذیرایی بخوابم اگه تو راحت نیستی
از زبان اسیه: اون غیر ممکنه من و ول کنه و همینطور بود تا من خوابیدم اون اومد پیشم
صبح شد
از زبان دوروک: پرده هارو کشیدم که نور اذیتش نکنه و همینطور پتو رو کشیدم روش که سرما نخوره اون خیلی اذیت بود
اسیه: دوروک پیشم بخواب دوروکک
دوروک: باشه قربونت بشم ولی باید برم صبحانه رو حاضر کنم
اسیه بغض و گفت
اسیه: دوروک نههه خیلی اذیتم میکنی حالا هم برو
دوروک: ببخشید اسیه خانم من منظور خاصی نداشتم
اسیه جمع شد توی بغلش و کمی بهتر شد و راحت خوابید یک دفعه دوروک...
از زبان دکتر:ممکنه آسیب جدی ببینه مامان بابای این کوچولو خواهش میکنم مراقب این نینی باشید چون اگه مراقب نباشید ممکنه اتفاق های بدی بیوفته اسیه خانم من باید یه برنامه غذایی به شما بدم و لطفا چیز هایی که توش نوشته رو با دقت بخونید د رعایت کنید ❤️
این کوچولو تازه دو ماهشه و خیلی احتیاج به مراقبت داره ❤️
اگر که حالتون بد شد اصلا جای نگرانی نداره این فقط حالت هایی هست که یک خانم موقع حاملگی اونا رو داره🙃
از زبان دوروک: از مطب اومدیم بیرون و به آسیه گفتم که بشین همینجا تا دوتا نوشیدنی گرم بگیرم برای خودم و خودت هوا خیلی سرد بود اسیه اصلا حالش خوب نبود اون نوشیدنی هارو آوردم و حالش کمی بهتر شد🙂❤️
رفتیم خونه
دوروک : اسیه خانم اگر چیزی خواستی بگو برات بیارم
اسیه : دوروک حالت خوبه؟ انگار این چند وقتا خیلی تغییر کرده رفتارت
دوروک: مگه نشنیدی دکتر چی گفت پس باید من مراقبت باشم❤️
اسیه: ولی نه در این حد زیاده روی🤧
از زبان دوروک: نصف شب که خواستیم بخوابیم اسیه خیلی دلش درد میکرد و من اومدم و یه کیسه آب داغ گذاشتم روی شکمش تا یه کم بهتر بشه
اسیه: اههه دوروک منو خسته کردی دیگه هی هر دقیقه توجه های الکی اصلا میخوام توی دوران بارداریم تنها باشم🌝
دوروک: اما اسیه
اسیه : نمیخوام هیچی بشنوم برو
از زبان اسیه: حس میکنم اون شب دوروک خیلی ناراحت شده بود 🤏🏻
دوروک خب باشه من میرم توی پذیرایی بخوابم اگه تو راحت نیستی
از زبان اسیه: اون غیر ممکنه من و ول کنه و همینطور بود تا من خوابیدم اون اومد پیشم
صبح شد
از زبان دوروک: پرده هارو کشیدم که نور اذیتش نکنه و همینطور پتو رو کشیدم روش که سرما نخوره اون خیلی اذیت بود
اسیه: دوروک پیشم بخواب دوروکک
دوروک: باشه قربونت بشم ولی باید برم صبحانه رو حاضر کنم
اسیه بغض و گفت
اسیه: دوروک نههه خیلی اذیتم میکنی حالا هم برو
دوروک: ببخشید اسیه خانم من منظور خاصی نداشتم
اسیه جمع شد توی بغلش و کمی بهتر شد و راحت خوابید یک دفعه دوروک...
۵.۴k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.