لجباز جذابP35
لجباز_جذابP35
+بله؟
*الو سلام چطوری؟
+خوبم ممنون تو خوبی؟
*منم خوبم... خبری از آیو نداری؟
+آیو؟ نه
*پیشت نیومده؟
+برای چی؟
*نمیدونم نیستش...
+عاا اوکی بهش زنگ میزنم.. نگران نباش
*باشه خداحافظ
که کوک اومد توی اتاق...
_کی بودش؟
+یاااا خیلی احساس مسئولیت میکنی اقای کوک..انگار بردتم.. مطمئن باش جبران میکنم...
_میگم کی بودش..
که گوشی رو ازم گرفت..
_جیمین؟
+بده گوشیمووو
_با جیمین چیکار داشتی؟
+تو از من خوشت میاد؟
_نه..
+چرا بوسم کردی؟(با عصبانیت)
_چون دوست داشتم...
این حرفش باعث شد بیشتر ناراحت بشم که با دستمم مشت میزدم به سینش..
+توو... تو... خیلی.. خیلی.. خودخواهییی
ازت متنفرم جونگ کوک..
که دستمو گرفت..
_چی؟ چون دوست ندارم ازم متنفری؟
+دیگه نمیخوام ببینمت... اینکارتم جبران میکنم... طوری که اتیش بگیری..
که دستموو ول کردم و از اتاقش رفتم بیرون...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کنار مامانم نشستم..
که کوک هم اومد درست رو به رومکنار مامانش نشست..
چشممو ازش برداشتمو به پسری که کنارشون نشسته بود نگاه کردمم..
به نظر میومد داداشش بود.. انگار همسن من بود چون توی مدرسه دیده بودمش.. اسمش هم جعون جونگ کیونگ بود..
برای اینکه حرص کوک رو در بیارم بهش یک چشمک زدم..
اونم بهم یک لبخند زد و کوک عصبانی تر شد..
§ببینم ات تو دوست پسر نداری؟
+فعلا ندارم یعنی جداشدممم..
با این حرفم هم مامانم تعجب کرد و همم کوک و تهیونگ..
$شما چی جونگ کوک؟
_عااا نه دخترا این روزا همشون خیانت کارن.. هیج اعتمادی نیست..
چییی این الان با من بوود پسره پرووو
+پسرا هم خیلی خوب میتونن خیانت کنن... اما چون پسرا بهشون گیر نمیدن از هر لحاظ آزادن و میتونن هر غلطی که دلشون خواست بکنن...کسی نمیفهمه...
_همه شون اینجوری نیستن...
+ببخشید ولی من میگم همشوووون
$ات.. بس کن
+حقیقت و گفتم مامان
§خیلی خب دیگه.. من الان بر میگردم.. جونگ کیونگا بیا..
که مامانم پاشد از کنارمو با تهیونگ رفتن..
هففف باز من با این تنها شدممم
_خیلی خوب بلدی... ادما رو بشوری بزاری کنار ات خانوم... اون زبونتو قیچی میکنم..
+بشین و تماشا کن.. همین روزاست که مامانت خوش حال بشه...
_مامانم؟
+سوالی که ازم پرسید...
نزاشت حرفمو کامل کنم.. که بلند شد و از پیشم رفت..
+خبب حالا که همه رفتن منم برم یک سری به خدمتکاراشون بزنم. اون زنیکه رو پیداش کنم...(عجب کینه ایه )
+عهه خودشه...
همون خدمتکارو پیدا کردم که رفت توی یکی ازاتاقا..
+منم دنبالش رفتم توی اتاق..
جرم دادین
اگه این پارت بد شد بدونین امتحان داشتم و نمیدونستم چجوری ادامش بدم
+بله؟
*الو سلام چطوری؟
+خوبم ممنون تو خوبی؟
*منم خوبم... خبری از آیو نداری؟
+آیو؟ نه
*پیشت نیومده؟
+برای چی؟
*نمیدونم نیستش...
+عاا اوکی بهش زنگ میزنم.. نگران نباش
*باشه خداحافظ
که کوک اومد توی اتاق...
_کی بودش؟
+یاااا خیلی احساس مسئولیت میکنی اقای کوک..انگار بردتم.. مطمئن باش جبران میکنم...
_میگم کی بودش..
که گوشی رو ازم گرفت..
_جیمین؟
+بده گوشیمووو
_با جیمین چیکار داشتی؟
+تو از من خوشت میاد؟
_نه..
+چرا بوسم کردی؟(با عصبانیت)
_چون دوست داشتم...
این حرفش باعث شد بیشتر ناراحت بشم که با دستمم مشت میزدم به سینش..
+توو... تو... خیلی.. خیلی.. خودخواهییی
ازت متنفرم جونگ کوک..
که دستمو گرفت..
_چی؟ چون دوست ندارم ازم متنفری؟
+دیگه نمیخوام ببینمت... اینکارتم جبران میکنم... طوری که اتیش بگیری..
که دستموو ول کردم و از اتاقش رفتم بیرون...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کنار مامانم نشستم..
که کوک هم اومد درست رو به رومکنار مامانش نشست..
چشممو ازش برداشتمو به پسری که کنارشون نشسته بود نگاه کردمم..
به نظر میومد داداشش بود.. انگار همسن من بود چون توی مدرسه دیده بودمش.. اسمش هم جعون جونگ کیونگ بود..
برای اینکه حرص کوک رو در بیارم بهش یک چشمک زدم..
اونم بهم یک لبخند زد و کوک عصبانی تر شد..
§ببینم ات تو دوست پسر نداری؟
+فعلا ندارم یعنی جداشدممم..
با این حرفم هم مامانم تعجب کرد و همم کوک و تهیونگ..
$شما چی جونگ کوک؟
_عااا نه دخترا این روزا همشون خیانت کارن.. هیج اعتمادی نیست..
چییی این الان با من بوود پسره پرووو
+پسرا هم خیلی خوب میتونن خیانت کنن... اما چون پسرا بهشون گیر نمیدن از هر لحاظ آزادن و میتونن هر غلطی که دلشون خواست بکنن...کسی نمیفهمه...
_همه شون اینجوری نیستن...
+ببخشید ولی من میگم همشوووون
$ات.. بس کن
+حقیقت و گفتم مامان
§خیلی خب دیگه.. من الان بر میگردم.. جونگ کیونگا بیا..
که مامانم پاشد از کنارمو با تهیونگ رفتن..
هففف باز من با این تنها شدممم
_خیلی خوب بلدی... ادما رو بشوری بزاری کنار ات خانوم... اون زبونتو قیچی میکنم..
+بشین و تماشا کن.. همین روزاست که مامانت خوش حال بشه...
_مامانم؟
+سوالی که ازم پرسید...
نزاشت حرفمو کامل کنم.. که بلند شد و از پیشم رفت..
+خبب حالا که همه رفتن منم برم یک سری به خدمتکاراشون بزنم. اون زنیکه رو پیداش کنم...(عجب کینه ایه )
+عهه خودشه...
همون خدمتکارو پیدا کردم که رفت توی یکی ازاتاقا..
+منم دنبالش رفتم توی اتاق..
جرم دادین
اگه این پارت بد شد بدونین امتحان داشتم و نمیدونستم چجوری ادامش بدم
۱۵.۸k
۲۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.