چند پارتی تهیونگ
چند پارتی تهیونگ
آخرین دیدار
¹
ویو ا/ت
برای بار سوم تو این هفته...بازم سین زد و جواب نداد...دیگه داشتم نگرانش میشدم
کجایی؟
میشه جواب بدی؟
تهیونگ توروخدا...دارم نگران میشم
قهری؟
بلخره جواب داد!
-سلام
-نگران نباش
-نه قهر نیستم
پس چرا جواب نمیدی؟
-چون من دوستت نبودم که بخوام قهر کنم
چی میگفت؟یعنی...
چی داری میگی واسه خودت؟
-هه
-انقد من و عقب مونده فرض کردی؟
-اون روز...دقیقا یه هفته پیش...وقتی گفته بودی بیام کافه تا باهم حرف بزنیم
بیچاره شدم...فهمیده
خب...ولی تو نیومدی سر قرار
-اشتباه میکنی...من اومدم...نیم ساعت هم زودتر اومدم...
حالا چیکار کنم؟فهمیده...
-نیم ساعت زودتر اومده بودم که سوپرایزت کنم...که کاشکی مغزم نصف میشد و این فکر به سرم نمیزد
-تو اونجا بودی...این برام عجیب نبود تو همیشه زودتر میرسیدی...البته تا وقتی عجیب نبود...که یه پسر اومد نشست سر میز...باهم رفتین بیرون...منم دنبالتون اومدم...که دیدم رفتین تو یه خونه و...۲۵ دیقه بعدش اومدی بیرون...منم دیگه رفتم...ترجیح دادم با کسی مثل تو در ارتباط نباشم
تهیونگ...تو...تو شرایط من و نمیدونستی...حق نداشتی همچین تصمیمی بگیری...باید اول با خودم حرف میزدی
-الان دارم همین کار و میکنم درسته؟حرف میزنم...با یه...
خواهش میکنم...تا وقتی مطمئن نشدی چیزی نگو
-باشه...توضیح بده
میشه...میشه بیای پارک نزدیک خونه ت؟
-نه...گفتم که...دیگه نمیخوام باهات مرتبط باشم...الانم خیلی با خودم کلنجار رفتم که جوابت و بدم
لطفا...خواهش میکنم
•
•
•
نمیدونم این پایانش خیلیی بَد و غمانگیز نی ولی خب شاد هم نی😐
کلا من فازم مشخص نیست🌙🌙
آخرین دیدار
¹
ویو ا/ت
برای بار سوم تو این هفته...بازم سین زد و جواب نداد...دیگه داشتم نگرانش میشدم
کجایی؟
میشه جواب بدی؟
تهیونگ توروخدا...دارم نگران میشم
قهری؟
بلخره جواب داد!
-سلام
-نگران نباش
-نه قهر نیستم
پس چرا جواب نمیدی؟
-چون من دوستت نبودم که بخوام قهر کنم
چی میگفت؟یعنی...
چی داری میگی واسه خودت؟
-هه
-انقد من و عقب مونده فرض کردی؟
-اون روز...دقیقا یه هفته پیش...وقتی گفته بودی بیام کافه تا باهم حرف بزنیم
بیچاره شدم...فهمیده
خب...ولی تو نیومدی سر قرار
-اشتباه میکنی...من اومدم...نیم ساعت هم زودتر اومدم...
حالا چیکار کنم؟فهمیده...
-نیم ساعت زودتر اومده بودم که سوپرایزت کنم...که کاشکی مغزم نصف میشد و این فکر به سرم نمیزد
-تو اونجا بودی...این برام عجیب نبود تو همیشه زودتر میرسیدی...البته تا وقتی عجیب نبود...که یه پسر اومد نشست سر میز...باهم رفتین بیرون...منم دنبالتون اومدم...که دیدم رفتین تو یه خونه و...۲۵ دیقه بعدش اومدی بیرون...منم دیگه رفتم...ترجیح دادم با کسی مثل تو در ارتباط نباشم
تهیونگ...تو...تو شرایط من و نمیدونستی...حق نداشتی همچین تصمیمی بگیری...باید اول با خودم حرف میزدی
-الان دارم همین کار و میکنم درسته؟حرف میزنم...با یه...
خواهش میکنم...تا وقتی مطمئن نشدی چیزی نگو
-باشه...توضیح بده
میشه...میشه بیای پارک نزدیک خونه ت؟
-نه...گفتم که...دیگه نمیخوام باهات مرتبط باشم...الانم خیلی با خودم کلنجار رفتم که جوابت و بدم
لطفا...خواهش میکنم
•
•
•
نمیدونم این پایانش خیلیی بَد و غمانگیز نی ولی خب شاد هم نی😐
کلا من فازم مشخص نیست🌙🌙
۴.۶k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.