رمان ماهک پارت 116
#رمان_ماهک #پارت_116
بعد از خوردن صبحونه به اتاق مطالعه رفتم و طبق روال هرروز بعد از اتمام درس هام ناهار خوردم، استراحت کردم و مجددا درس خوندم تاشب، شام رو کنار سمیرا خانم و مش رحمت خوردم و بعد از گذشتن یکم وقت ساعت به 11 رسید و ارش برنگشت خونه.
خیلی نگرانش شده بودم اما صبر کردم تا بیاد نیم ساعتی گذشت برنگشت استرس گرفته بودم دستام یخ شده بود ضربان قلبم بالا رفته بود تلفنو برداشتم و به امیرعلی زنگ زدم.
بعد از خوردن سه چهار تا بوق جواب داد و خداروشکر خواب نبود. چون با صدای بشاشی گفت:
+ سلام داداش
_ سلام
+ عه سلام ماهک تویی خوبی؟
_ مرسی خوبم ببخش این وقت شب مزاحمت شدم
+ این چه حرفیه ماهک، چیزی شده؟
_ آرش از صبح که رفته هنوز برنگشته به گوشیشم سمیرا خانم زنگ زد خاموش بود
+ اصلا نگران نباش من خودم میرم پیداش میکنم یه چندتا جا سراغ دارم که احتمالا یکی ازون جاهاست.
_ باشه
+ ترانه رو بیارم پیشت تنها نباشی؟
_ نه نه اذیتش نکن سمیرا خانم و مش رحمت خونه هستن تنها نیستم.
+ مطمعنی؟ اذیت نمیشه ها؟
_ نه مرسی هستن اونا
+ باشه پس خودم بت زنگ میزنم
_ باشه فعلا
+ فعلا
آرش✍
بعد از رفتن به سرکار حسابی کلافه و عصبی بودم وقتی رفتم سرکلاس از تک تک دانشجوام درس پرسیدم و بخاطر درس نخوندنشون توبیخشون کردم توی جلسه با چند تا از همکارام به شدت دعوا کردم و حتی این اتفاقات هم نتونست چیزی از عصبانیتمو کم کنه.
تاشب خودمو با کار مشغول کردم و بعد از اتمام کارهام گوشیمو خاموش کردم و رفتم لب دریا و جای همیشگیم.
توی افکارم غرق بودم و به دختر پسرا و مرد و زنا و کم و بیش بچها خیره بودم اخه اونوقت شب کم پیش میومد خونواده بیاد اونطرفا معمولا این موقه ها اکیپ دختر پسرا به چشم میخوره.
〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
@roman124
بعد از خوردن صبحونه به اتاق مطالعه رفتم و طبق روال هرروز بعد از اتمام درس هام ناهار خوردم، استراحت کردم و مجددا درس خوندم تاشب، شام رو کنار سمیرا خانم و مش رحمت خوردم و بعد از گذشتن یکم وقت ساعت به 11 رسید و ارش برنگشت خونه.
خیلی نگرانش شده بودم اما صبر کردم تا بیاد نیم ساعتی گذشت برنگشت استرس گرفته بودم دستام یخ شده بود ضربان قلبم بالا رفته بود تلفنو برداشتم و به امیرعلی زنگ زدم.
بعد از خوردن سه چهار تا بوق جواب داد و خداروشکر خواب نبود. چون با صدای بشاشی گفت:
+ سلام داداش
_ سلام
+ عه سلام ماهک تویی خوبی؟
_ مرسی خوبم ببخش این وقت شب مزاحمت شدم
+ این چه حرفیه ماهک، چیزی شده؟
_ آرش از صبح که رفته هنوز برنگشته به گوشیشم سمیرا خانم زنگ زد خاموش بود
+ اصلا نگران نباش من خودم میرم پیداش میکنم یه چندتا جا سراغ دارم که احتمالا یکی ازون جاهاست.
_ باشه
+ ترانه رو بیارم پیشت تنها نباشی؟
_ نه نه اذیتش نکن سمیرا خانم و مش رحمت خونه هستن تنها نیستم.
+ مطمعنی؟ اذیت نمیشه ها؟
_ نه مرسی هستن اونا
+ باشه پس خودم بت زنگ میزنم
_ باشه فعلا
+ فعلا
آرش✍
بعد از رفتن به سرکار حسابی کلافه و عصبی بودم وقتی رفتم سرکلاس از تک تک دانشجوام درس پرسیدم و بخاطر درس نخوندنشون توبیخشون کردم توی جلسه با چند تا از همکارام به شدت دعوا کردم و حتی این اتفاقات هم نتونست چیزی از عصبانیتمو کم کنه.
تاشب خودمو با کار مشغول کردم و بعد از اتمام کارهام گوشیمو خاموش کردم و رفتم لب دریا و جای همیشگیم.
توی افکارم غرق بودم و به دختر پسرا و مرد و زنا و کم و بیش بچها خیره بودم اخه اونوقت شب کم پیش میومد خونواده بیاد اونطرفا معمولا این موقه ها اکیپ دختر پسرا به چشم میخوره.
〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
@roman124
۳۹.۲k
۲۳ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.