فیک جونگکوک:اتاق۳۱۱
فیکجونگکوک:اتاق۳۱۱
part⁵²
ویو چهمین
شور عبه راه رفتن کردیم
کار با تفنگ بلد بودن بخاطر همین تفنگ دست من بود
مینسو، یوری، میچا، بونهوا، چوب های کلفتی برداشتم و راه افتادیم
مینسو درست گفت نورماه برای حرکت کافی بود
جز صدای جغد و جیرجیرک ها صدای نمیآمد
ترس کل وجودم رو گرفت
استرس داشتم که یوقت سرکلش پیدا بشه
بونهوا به مینسو گفت که کلبه رو پیدا کنه
میتسو قبلا کلبه رو از دور دیده بود برای همین راهش رو تقریبا بلد بود
خوشبختانه بونهوا کلید های کلبه رو گم نکرده بود
میخواستیم بریم کلبه تا گوشی ها رو برداریم و زنگ بزنیم به پلیس
کلبه رو از دور دیدیم
ذوق کردیم و سریع تر رفتیم
رسیدیم به در کلبه
بونهوا داشت در کلبه رو باز میکرد و ما هم حواسمون به دور بر بود
بلخره در کلبه رو باز کرد
سریع رفتیم داخل و در کلبه رو باز کردیم
میچا میخواست چراغا رو روشن کنه
مینسو:نه روشن نکن
میچا:چرا؟
مینسو: چراغا روشن شه معلومه که کسی داخل کلبهاَس پیدا مون میکنه
میچا: باش
بونهوا:میتونیم همینطوری پیداش کنم
+زودتر برو بیارشون
بونهوا: باش
بونهوا سریعتر رفت طبقهای بالا و بخاطر اینکه تاریک بود نمیتونست سریع پیدا کنه
برای همین همون رفتیم کمکش
بعد از کلی گشتن بونهوا گوشی ها رو پیدا کرد
گوشی ها رو روشن کردیم و یوری زنگ زد به پلیس
بلخره جواب دادن
بخاطر اینکه آدرس رو درست نمیدونستیم پلیسا جامون رو پیدا کردن
بخاطر اینکه راهمون از شهر دور بود ۴۵دقیقه طول میکشید تا پلیس بیاد
خوشحال شدیم که قراره زودتر بیایند
بهمون گفتند که توی کلبه بمونیم و تا رسیدن پلیسا مکان یاب رو خاموش نکنیم
همهی کارای که گفتن رو انجام دادیم
خوشحال شدیم
خیلی هم گشنمون بود داشتیم همه باهم میرفتیم پایین که رسیدیم به آخرین پله ها یوری جیغ بلندی زد
تعجب کردیم و به طرفی که انگشتش رو گرفته بود نگاه میکردیم
با چیزی که دیدیم جیغ بلندی زدیم
مَردخرسی بیرون وایساده بود از پنچرهای بزرگ کلبه دیدیم
جیغ بلندی زدیم همه به هم دیگه نزدیک شدیم
مَردخرسی داشت به پنچرهای بزرگ نزدیک نزدیکتر
به پنجره نزدیک شده بود که دستش رو بهمون تکان داد
یه کاغذ دستش بود و روش یه چیزی نوشته بود معلوم نبود روش چی نوشته بود
کاغذ رو بالا آورد و به شیشه چسبوند
بخاطر تاریکی مشخص نبود که چی روش نوشته شده
مینسو گوشی یوری رو از دستش گفت و چراغش رو روشن کرد و گرفت طرف نوشته
روی کاغد نوشته بود
"دوستاتون توی کلبهای مناَند راه رو بلد نیستن برید دنبالشون"
تعجب کردیم
چرا اینو نوشته
که مینسو گفت
مینسو:باید بریم دنبال دوستاتون
یوری:چی؟معلوم است چی میگی؟ مارو میکشه
part⁵²
ویو چهمین
شور عبه راه رفتن کردیم
کار با تفنگ بلد بودن بخاطر همین تفنگ دست من بود
مینسو، یوری، میچا، بونهوا، چوب های کلفتی برداشتم و راه افتادیم
مینسو درست گفت نورماه برای حرکت کافی بود
جز صدای جغد و جیرجیرک ها صدای نمیآمد
ترس کل وجودم رو گرفت
استرس داشتم که یوقت سرکلش پیدا بشه
بونهوا به مینسو گفت که کلبه رو پیدا کنه
میتسو قبلا کلبه رو از دور دیده بود برای همین راهش رو تقریبا بلد بود
خوشبختانه بونهوا کلید های کلبه رو گم نکرده بود
میخواستیم بریم کلبه تا گوشی ها رو برداریم و زنگ بزنیم به پلیس
کلبه رو از دور دیدیم
ذوق کردیم و سریع تر رفتیم
رسیدیم به در کلبه
بونهوا داشت در کلبه رو باز میکرد و ما هم حواسمون به دور بر بود
بلخره در کلبه رو باز کرد
سریع رفتیم داخل و در کلبه رو باز کردیم
میچا میخواست چراغا رو روشن کنه
مینسو:نه روشن نکن
میچا:چرا؟
مینسو: چراغا روشن شه معلومه که کسی داخل کلبهاَس پیدا مون میکنه
میچا: باش
بونهوا:میتونیم همینطوری پیداش کنم
+زودتر برو بیارشون
بونهوا: باش
بونهوا سریعتر رفت طبقهای بالا و بخاطر اینکه تاریک بود نمیتونست سریع پیدا کنه
برای همین همون رفتیم کمکش
بعد از کلی گشتن بونهوا گوشی ها رو پیدا کرد
گوشی ها رو روشن کردیم و یوری زنگ زد به پلیس
بلخره جواب دادن
بخاطر اینکه آدرس رو درست نمیدونستیم پلیسا جامون رو پیدا کردن
بخاطر اینکه راهمون از شهر دور بود ۴۵دقیقه طول میکشید تا پلیس بیاد
خوشحال شدیم که قراره زودتر بیایند
بهمون گفتند که توی کلبه بمونیم و تا رسیدن پلیسا مکان یاب رو خاموش نکنیم
همهی کارای که گفتن رو انجام دادیم
خوشحال شدیم
خیلی هم گشنمون بود داشتیم همه باهم میرفتیم پایین که رسیدیم به آخرین پله ها یوری جیغ بلندی زد
تعجب کردیم و به طرفی که انگشتش رو گرفته بود نگاه میکردیم
با چیزی که دیدیم جیغ بلندی زدیم
مَردخرسی بیرون وایساده بود از پنچرهای بزرگ کلبه دیدیم
جیغ بلندی زدیم همه به هم دیگه نزدیک شدیم
مَردخرسی داشت به پنچرهای بزرگ نزدیک نزدیکتر
به پنجره نزدیک شده بود که دستش رو بهمون تکان داد
یه کاغذ دستش بود و روش یه چیزی نوشته بود معلوم نبود روش چی نوشته بود
کاغذ رو بالا آورد و به شیشه چسبوند
بخاطر تاریکی مشخص نبود که چی روش نوشته شده
مینسو گوشی یوری رو از دستش گفت و چراغش رو روشن کرد و گرفت طرف نوشته
روی کاغد نوشته بود
"دوستاتون توی کلبهای مناَند راه رو بلد نیستن برید دنبالشون"
تعجب کردیم
چرا اینو نوشته
که مینسو گفت
مینسو:باید بریم دنبال دوستاتون
یوری:چی؟معلوم است چی میگی؟ مارو میکشه
۵.۶k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.