معجزه من
معجزه من
پارت۲۲
رامیتن:چشم هاتو باز کردی؟
النا: اره بازش کردم ولی یکم تار میبینم ک دکتر گفت تا هفته دیگ خوب میشه خیلی ذوق دارم دوست دارم زودتر بیبینمتون،حالا اینارو ولش لوازم پانسمان اینا کجاست
رامتین: تو کشویی اونوری
النا از تو کشو لوازمپانسمان میاره رامتین رو مبل میشینه النا هم پایین مبل جلوی رامتین
النا: دستتو بده
رامتین دستشو جلو میاره و النا اروم دست هایی خونی رامتین تمیز میکنه
رامتین: چرا دست هات میلرزه
النا: اخه من تاحالا اینقدر به یک پسر نزدیک نبودم خجالت میکشم
رامتین: پس من اولین پسریم ک اینجوری بهش نزدیک شدی هوم؟
النا:اره تو اولین پسری
رامتین: رژ زدی؟
النا: رژ نیست تینت قرمز زدم
رامتین: خیلی خوش رنگه
النا:مرسی(با ذوق خجالت)
رامتین:اون روز اریا گفت ک ناراحتی بخاطر اینک پسر عمت داماد شده بعد کنجاوو شدم بیبینم چیزی بینتون بوده؟
النا: چیزی ک بینمون نبود ولی قبل اینک بره سربازی بهم قول ازدواج داد و بعدش ک امد دیگ ازدواج کرد حالا یکم ناراحت شدم ولی یادم رفت چیزی خاصی نبود
رامتین: منو بخشیدی؟
النا:یک دفعه از بحث میری یک بحث دیگه(باخنده) اره بخشیدمت حق با تو بود به من ربطی نداشت
رامتین: همه چیز من و مهگل به تو ربط داره
النا به چشم هایی رامتین نگاه میکنه و چشم تو چشم میشن
النا: پاشو برو حمام منم میرم پیش مهگل
رامتین: مهگل اصلان دوست داره؟
النا:خیلی دوسش داره اصلان هم دوسش داره،یک چیزی بگم؟
رامتین: بگو
النا: به مهگل نگی ها ولی به مهگل حسودیم میشه
رامتین: چرا حسود خانوم
النا:عع اینجوری نگو،بخاطر اینک یکی اینقدر دوسش داره،حسرت اینک یکی دوسم داشته باشه به دلم مونده
رامتین:تو از کجا میدونی شاید یکی دوست داره
النا:ولش کن تو برو حمام منم میرم
النا بلند میشه میره بالا رامتین میره حمام و بعد ک میاد.....
پارت۲۲
رامیتن:چشم هاتو باز کردی؟
النا: اره بازش کردم ولی یکم تار میبینم ک دکتر گفت تا هفته دیگ خوب میشه خیلی ذوق دارم دوست دارم زودتر بیبینمتون،حالا اینارو ولش لوازم پانسمان اینا کجاست
رامتین: تو کشویی اونوری
النا از تو کشو لوازمپانسمان میاره رامتین رو مبل میشینه النا هم پایین مبل جلوی رامتین
النا: دستتو بده
رامتین دستشو جلو میاره و النا اروم دست هایی خونی رامتین تمیز میکنه
رامتین: چرا دست هات میلرزه
النا: اخه من تاحالا اینقدر به یک پسر نزدیک نبودم خجالت میکشم
رامتین: پس من اولین پسریم ک اینجوری بهش نزدیک شدی هوم؟
النا:اره تو اولین پسری
رامتین: رژ زدی؟
النا: رژ نیست تینت قرمز زدم
رامتین: خیلی خوش رنگه
النا:مرسی(با ذوق خجالت)
رامتین:اون روز اریا گفت ک ناراحتی بخاطر اینک پسر عمت داماد شده بعد کنجاوو شدم بیبینم چیزی بینتون بوده؟
النا: چیزی ک بینمون نبود ولی قبل اینک بره سربازی بهم قول ازدواج داد و بعدش ک امد دیگ ازدواج کرد حالا یکم ناراحت شدم ولی یادم رفت چیزی خاصی نبود
رامتین: منو بخشیدی؟
النا:یک دفعه از بحث میری یک بحث دیگه(باخنده) اره بخشیدمت حق با تو بود به من ربطی نداشت
رامتین: همه چیز من و مهگل به تو ربط داره
النا به چشم هایی رامتین نگاه میکنه و چشم تو چشم میشن
النا: پاشو برو حمام منم میرم پیش مهگل
رامتین: مهگل اصلان دوست داره؟
النا:خیلی دوسش داره اصلان هم دوسش داره،یک چیزی بگم؟
رامتین: بگو
النا: به مهگل نگی ها ولی به مهگل حسودیم میشه
رامتین: چرا حسود خانوم
النا:عع اینجوری نگو،بخاطر اینک یکی اینقدر دوسش داره،حسرت اینک یکی دوسم داشته باشه به دلم مونده
رامتین:تو از کجا میدونی شاید یکی دوست داره
النا:ولش کن تو برو حمام منم میرم
النا بلند میشه میره بالا رامتین میره حمام و بعد ک میاد.....
۵.۸k
۰۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.