بادیگارد جذاب من ...
بادیگارد جذاب من ...
پارت دهم ...
_________
ویو ا.ت
جونگکوک برامون غذا درست کرد ...نشستیم و غذا رو خوردیم
ات:ببینم کوک تو کی رسیدی کره؟!
کوک: من نزدیک ساعت های شیش بود که رسیدم (عصر)...ولی بابا کجاست؟؟
ات:گفت برای یک ماه یا چند روز میره یه کشور دیگه مصاحبه داره ...ببینم یه چیزی ...تو و جیمین همدیگه رو میشناسید؟؟
کوک:ب،برای چی؟!
ات:چند روز پیش بابا داشت به جیمین میگفت اگر به خاطر پسرم نبود تا الان صدبار از کار انداخته بودمت بیرون ...تازه همین یک ساعت پیش بدون اینکه با هم آشنا بشید تو دعوا اسم هم رو بردید
_آره باهم دوستیم
کوک:نهه...هوفف یعنی آره باهم دوستیم ...من جیمین رو فرستادم تا از تو موقعی که من نیستم محافظت کنه و ...انکار کارش رو خوب انجام داده
ات: خ،خب آره ...
پرش زمانی ...
رو تخت دراز کشید و جیمین چه شغلی داره ؟!....این عجیبه ولی همه جا به جیمین احترام میزارن ...تو مدرسه مدیر هرچی جیمین میگفت قبول میکرد و همش براش خم و راست میشد ...این چیز عادی نبود ...جیمین ...جیمین ...اون چه کاره ممکنه باشه یه پلیس !؟...یه اشراف زاده ؟!(از اون آدم های کله گنده و پولدار)...یه مافیا؟!...نه نه مافیا به جیمین نمیخوره ....تو افکار خودش بود که در زده شد و جیمین اومد داخل
_اتفاقی افتاده؟!
ات:چ،چی؟! نه نه ...برای چی ؟!
_اخه به عکسی که باهم انداختیم خیره شده بودی
ات:آها نه ...نه چیزی نیست ...جیمین؟!
_ها؟؟
ات:تو چه کاره ای؟!یعنی ...تو کی هستی که همه بهت احترام میزارن ...
_من هیچ کاری ندارم ...احترام اون ها هم ....ح،حتما به خاطر اینه که فکر میکنن من آدم مهمی هستم ...همین ...ا.ت؟؟...نکنه تو فکر میکنی من از اون پولدار های کله گنده هستم ....
ات:من نمیدونم خب تو کی هستی؟!
_من یه آدم معمولی ام ...یه خونه ساده با یه موتور دارم همین ...تا قبل از تو هم ویک موتوری غذا با مربی باشگاه بودم ...برای همین آنقدر حرفه ام ...
ات:باشه ...قانع شدم ...
جیمین رفت بیرون و بعد از بیست دقیقه جونگکوک اومد
ات:میخوام بخوابممم...
#زهر مار ....جیمین باهات چیکار داشت؟!
ات:هیچی همینجوری اومده بودم باهم حرف بزنیم
#سر چی؟؟
ات:جیمین چیکاره هست؟!
#آها ...باشه من برم
ات: نه کوک ...واقعا میگم جیمین چیکاره هست؟!
#ازش پرسیدی؟!
ات:آره ...
#خب ...چی گفت؟؟
ات:اون گفت تا قبل از من پیک موتوری غذا و مربی باشگاه بوده
جونگکوک از روی تخت بلند شد
#پس حتما همینه دیگه
ات: تو دوستشی کوک ...اون واقعا چیکاره هست؟؟
جونگکوک سمت در رفت و در رو باز کرد
#وقتی گفته اینکاره هست یعنی همینه ...زیاد تو زندگیش سَرَک نکش خوشش نمیاد
با این حرفش از اتاق رفت بیرون که..
نظر یادت نره رفیق !!
#bts#army#fake#BTS#ARMY#BANGTAN#JIMIN#fake
پارت دهم ...
_________
ویو ا.ت
جونگکوک برامون غذا درست کرد ...نشستیم و غذا رو خوردیم
ات:ببینم کوک تو کی رسیدی کره؟!
کوک: من نزدیک ساعت های شیش بود که رسیدم (عصر)...ولی بابا کجاست؟؟
ات:گفت برای یک ماه یا چند روز میره یه کشور دیگه مصاحبه داره ...ببینم یه چیزی ...تو و جیمین همدیگه رو میشناسید؟؟
کوک:ب،برای چی؟!
ات:چند روز پیش بابا داشت به جیمین میگفت اگر به خاطر پسرم نبود تا الان صدبار از کار انداخته بودمت بیرون ...تازه همین یک ساعت پیش بدون اینکه با هم آشنا بشید تو دعوا اسم هم رو بردید
_آره باهم دوستیم
کوک:نهه...هوفف یعنی آره باهم دوستیم ...من جیمین رو فرستادم تا از تو موقعی که من نیستم محافظت کنه و ...انکار کارش رو خوب انجام داده
ات: خ،خب آره ...
پرش زمانی ...
رو تخت دراز کشید و جیمین چه شغلی داره ؟!....این عجیبه ولی همه جا به جیمین احترام میزارن ...تو مدرسه مدیر هرچی جیمین میگفت قبول میکرد و همش براش خم و راست میشد ...این چیز عادی نبود ...جیمین ...جیمین ...اون چه کاره ممکنه باشه یه پلیس !؟...یه اشراف زاده ؟!(از اون آدم های کله گنده و پولدار)...یه مافیا؟!...نه نه مافیا به جیمین نمیخوره ....تو افکار خودش بود که در زده شد و جیمین اومد داخل
_اتفاقی افتاده؟!
ات:چ،چی؟! نه نه ...برای چی ؟!
_اخه به عکسی که باهم انداختیم خیره شده بودی
ات:آها نه ...نه چیزی نیست ...جیمین؟!
_ها؟؟
ات:تو چه کاره ای؟!یعنی ...تو کی هستی که همه بهت احترام میزارن ...
_من هیچ کاری ندارم ...احترام اون ها هم ....ح،حتما به خاطر اینه که فکر میکنن من آدم مهمی هستم ...همین ...ا.ت؟؟...نکنه تو فکر میکنی من از اون پولدار های کله گنده هستم ....
ات:من نمیدونم خب تو کی هستی؟!
_من یه آدم معمولی ام ...یه خونه ساده با یه موتور دارم همین ...تا قبل از تو هم ویک موتوری غذا با مربی باشگاه بودم ...برای همین آنقدر حرفه ام ...
ات:باشه ...قانع شدم ...
جیمین رفت بیرون و بعد از بیست دقیقه جونگکوک اومد
ات:میخوام بخوابممم...
#زهر مار ....جیمین باهات چیکار داشت؟!
ات:هیچی همینجوری اومده بودم باهم حرف بزنیم
#سر چی؟؟
ات:جیمین چیکاره هست؟!
#آها ...باشه من برم
ات: نه کوک ...واقعا میگم جیمین چیکاره هست؟!
#ازش پرسیدی؟!
ات:آره ...
#خب ...چی گفت؟؟
ات:اون گفت تا قبل از من پیک موتوری غذا و مربی باشگاه بوده
جونگکوک از روی تخت بلند شد
#پس حتما همینه دیگه
ات: تو دوستشی کوک ...اون واقعا چیکاره هست؟؟
جونگکوک سمت در رفت و در رو باز کرد
#وقتی گفته اینکاره هست یعنی همینه ...زیاد تو زندگیش سَرَک نکش خوشش نمیاد
با این حرفش از اتاق رفت بیرون که..
نظر یادت نره رفیق !!
#bts#army#fake#BTS#ARMY#BANGTAN#JIMIN#fake
۱۱.۳k
۰۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.