پارت ۱۸
پارت ۱۸
دستامو دور گردنش انداختم یه دستمو رو موهاش کشیدم کوک:اون مرواریدارو حدر نده ا.ت:میترسم نمیخوام از دستت بدم مامانت واسه جدایمون هرکاری میکنه کوک:من نمیزارم همچین چیزی نمیشه صورتمو تو دستاش گرفت لبامو بوسید بعدم بغلم کرد بردم تو اتاق گذاشتم رو تخت جلو پام نشست دستمو گرفت کوک:بابت رفتار مامانم البته نامادریم معذرت میخوام ا.ت:اون نامادریته بود؟ کوک:آره وقتی بچه بودم مامانم فوت کرد بابام یه زنه دیگه گرفت تو کارام دخالت میکرد یه شب بابام فهمید بهش خیانت کرده بابام سکته کرد و مرد حالا هم دست از سرم برنمیداره و واسه اینکه پولام بره دستش میخواد با اون دختره هرزه تر از خودش ازدواج کنم اونم یه زمان باهام بود ولی بعد خیانت کرد و مامانم نادیدش گرفت خیلی ناراحت شدم اونم مثل من خانواده نداره خوب درکت میکنم ا.ت:درکت میکنم کوکی منم یکی مثل تو ناراحت نباش محکم بغلم کرد کوک:پاشو بریم بیرون ا.ت:کجا؟ کوک:هرجا دوست داشتی اول خرید بعد رستوران بعد شهربازی کوک:چشم خانوم کوچولو قبل اینکه بریم نشستیم صبحونه خوردیم و رفتیم خرید کلی لباس و کفش کوک برام خرید بعد نهار خوردیم و یکمم قدم زدیم تو پارک هوا داشت کم کم خنک میشد رفتیم شهربازی بعدم رفتیم خونه خیلی خسته بودیم خودمو رو تخت پرت کردم کوک هم لباسشو کامل در آورد یه شلوارک پوشید زل زده بودم به بدنش تتوهاش سیکس پکاش کنارم خوابید نزدیکش شدم کمرمو گرفت چسبوند به خودش انگوشتمو آروم رو بازوش کشیدم صورتشو نزدیک صورتم کرد ا.ت:بدنت بو خوبی میده لباشو چسبوند زیر چشممو و بوسید دستشو زیر چونم گذاشت گرفت بالا لبامو بوسید آروم میبوسید که چشام بسته شد
از زبون کوک
داشتم لباشو میبوسیدم که دیگه همراهی نکرد دیدم خوابیده خنده ای کردم و تو بغلم گرفتمشو خوابیدم
فلش بک به دو ماه بعد
دستامو دور گردنش انداختم یه دستمو رو موهاش کشیدم کوک:اون مرواریدارو حدر نده ا.ت:میترسم نمیخوام از دستت بدم مامانت واسه جدایمون هرکاری میکنه کوک:من نمیزارم همچین چیزی نمیشه صورتمو تو دستاش گرفت لبامو بوسید بعدم بغلم کرد بردم تو اتاق گذاشتم رو تخت جلو پام نشست دستمو گرفت کوک:بابت رفتار مامانم البته نامادریم معذرت میخوام ا.ت:اون نامادریته بود؟ کوک:آره وقتی بچه بودم مامانم فوت کرد بابام یه زنه دیگه گرفت تو کارام دخالت میکرد یه شب بابام فهمید بهش خیانت کرده بابام سکته کرد و مرد حالا هم دست از سرم برنمیداره و واسه اینکه پولام بره دستش میخواد با اون دختره هرزه تر از خودش ازدواج کنم اونم یه زمان باهام بود ولی بعد خیانت کرد و مامانم نادیدش گرفت خیلی ناراحت شدم اونم مثل من خانواده نداره خوب درکت میکنم ا.ت:درکت میکنم کوکی منم یکی مثل تو ناراحت نباش محکم بغلم کرد کوک:پاشو بریم بیرون ا.ت:کجا؟ کوک:هرجا دوست داشتی اول خرید بعد رستوران بعد شهربازی کوک:چشم خانوم کوچولو قبل اینکه بریم نشستیم صبحونه خوردیم و رفتیم خرید کلی لباس و کفش کوک برام خرید بعد نهار خوردیم و یکمم قدم زدیم تو پارک هوا داشت کم کم خنک میشد رفتیم شهربازی بعدم رفتیم خونه خیلی خسته بودیم خودمو رو تخت پرت کردم کوک هم لباسشو کامل در آورد یه شلوارک پوشید زل زده بودم به بدنش تتوهاش سیکس پکاش کنارم خوابید نزدیکش شدم کمرمو گرفت چسبوند به خودش انگوشتمو آروم رو بازوش کشیدم صورتشو نزدیک صورتم کرد ا.ت:بدنت بو خوبی میده لباشو چسبوند زیر چشممو و بوسید دستشو زیر چونم گذاشت گرفت بالا لبامو بوسید آروم میبوسید که چشام بسته شد
از زبون کوک
داشتم لباشو میبوسیدم که دیگه همراهی نکرد دیدم خوابیده خنده ای کردم و تو بغلم گرفتمشو خوابیدم
فلش بک به دو ماه بعد
۹.۴k
۲۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.