فیک : ددی مافیایی من
فیک : ددی مافیایی من
پارت : ۸
جیا ویو :
رفتیم نشستیم و من چون میدونستم تهیونگ میترسه رفتم و کنارش نشستم و کمربندامون رو بستیم که یه خانمی اومد و گفت ۲۰ ثانیه دیگه حرکت میکنیم
به تهیونگ نگاه کردم که دیدم از ترس ابه دهنشو قورت داد
جیا : تهیونگااااا
خیره سرت بزرگترین بانده مافیایی کره رو داری
بعد از ترن هوایی میترسی؟
تهیونگ : اوففففف
خب اره میترسم اخه نگاه کن چقدر ارتفاع داره
( لبخند زدم دستشو گرفتم و گفتم)
جیا : نترس من پیشتم ( لبخند)
تهیونگ : اوهوم ( لبخند)
( شروع به حرکت کردیم و هی بالاتر میرفتیم)
کوک، جیا و جیمین : عرررررررررر
چه حالی میده 🤩
تهیونگ : جیغغغغغغغغغغغغ
نا مسلمونا منو بیارید پا ایین ( جیغ همراه با داد)
( داشتم از سره هیجان جیغ و داد میکشیدم که دیدم تهیونگ افتاد بغلم و چشماشو از ترس بست)
جیا : کیوتتتتت ( اروم)
( داشتیم میومدیم پا ایین و این یعنی وقتمون داشت تمام میشد
که رسیدیم پا ایین
ولی تهیونگ هنوز داخله بغلم بود)
جیا : جات راحته؟
نمیخوای از بغلم بیای بیرون؟
تهیونگ : نه
جیا : از روم بلند شو
میخوام پیاده بشم
تهیونگ : ایشششش
از خداتم باشه من بغلت باشم همه دخترا برایه من سر و دست میشکنن
جیا : من مثله اون همه دخترا یی که میگی نیستم!
( پیاده شدیم و رفتیم طرفه جیمین و کوک که دیدیم دارن داخله گوشیه جیمین یه چیزی نگاه میکنن و تا ما اومدیم سمتشون گوشی رو خواموش کردن)
جیا : پسرا چی داشتید نگاه میکردید که تا ما اومدیم گوشی رو غایم کردید؟
جیمین و کوک : هــ هیچی
جیا : هیییی مگه دارید بچه گول میزنید؟
کوک : اوفففففف
جیمین بهش نشون بده ولی گوشی رو بهش ندی که پاکش کنه هاااا
جیمین : مگه خنگم که گوشی رو بهش بدم؟
کوک : شاید باشی
جیمین : 😐😐😐
کوک : چته؟
حقیقتو گفتم خب 😑
( جیمین اون چیزی که داشتن نگاه میکردن رو نشونم داد)
پارت : ۸
جیا ویو :
رفتیم نشستیم و من چون میدونستم تهیونگ میترسه رفتم و کنارش نشستم و کمربندامون رو بستیم که یه خانمی اومد و گفت ۲۰ ثانیه دیگه حرکت میکنیم
به تهیونگ نگاه کردم که دیدم از ترس ابه دهنشو قورت داد
جیا : تهیونگااااا
خیره سرت بزرگترین بانده مافیایی کره رو داری
بعد از ترن هوایی میترسی؟
تهیونگ : اوففففف
خب اره میترسم اخه نگاه کن چقدر ارتفاع داره
( لبخند زدم دستشو گرفتم و گفتم)
جیا : نترس من پیشتم ( لبخند)
تهیونگ : اوهوم ( لبخند)
( شروع به حرکت کردیم و هی بالاتر میرفتیم)
کوک، جیا و جیمین : عرررررررررر
چه حالی میده 🤩
تهیونگ : جیغغغغغغغغغغغغ
نا مسلمونا منو بیارید پا ایین ( جیغ همراه با داد)
( داشتم از سره هیجان جیغ و داد میکشیدم که دیدم تهیونگ افتاد بغلم و چشماشو از ترس بست)
جیا : کیوتتتتت ( اروم)
( داشتیم میومدیم پا ایین و این یعنی وقتمون داشت تمام میشد
که رسیدیم پا ایین
ولی تهیونگ هنوز داخله بغلم بود)
جیا : جات راحته؟
نمیخوای از بغلم بیای بیرون؟
تهیونگ : نه
جیا : از روم بلند شو
میخوام پیاده بشم
تهیونگ : ایشششش
از خداتم باشه من بغلت باشم همه دخترا برایه من سر و دست میشکنن
جیا : من مثله اون همه دخترا یی که میگی نیستم!
( پیاده شدیم و رفتیم طرفه جیمین و کوک که دیدیم دارن داخله گوشیه جیمین یه چیزی نگاه میکنن و تا ما اومدیم سمتشون گوشی رو خواموش کردن)
جیا : پسرا چی داشتید نگاه میکردید که تا ما اومدیم گوشی رو غایم کردید؟
جیمین و کوک : هــ هیچی
جیا : هیییی مگه دارید بچه گول میزنید؟
کوک : اوفففففف
جیمین بهش نشون بده ولی گوشی رو بهش ندی که پاکش کنه هاااا
جیمین : مگه خنگم که گوشی رو بهش بدم؟
کوک : شاید باشی
جیمین : 😐😐😐
کوک : چته؟
حقیقتو گفتم خب 😑
( جیمین اون چیزی که داشتن نگاه میکردن رو نشونم داد)
۸.۷k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.