رویای بزرگ

رویای بزرگ
#part66

کوک: چرا این دوستتون به هوش نمیاددددد

باران: اون کلا دیشب نخوابیده الانم بیهوش نیست خوابیده یگانه خانومم که بمب هم بترکه بیدار نمیشه

جیمین: خب میتونین ببرینش اتاقی که این سوک توش بود استراحت کنه

نامی که گوشی دستش بود از اون تو اشپز خونه اومد بیرون و گفت: پسرا سفرمون کنسل شد

نامی: خب ما میریم وسایلامونو جمع کنیم شما یکم استراحت کنین چیزی هم خواستین از آجوما بگیرین

رستا: باشه ممنون

(ویو این سوک)

رو تخت دراز کشیده بودم که در باز شد و دوتا پسرای خانم چوی جلوم ظاهر شدن

فورا بلند شدم و سلام کردم
این سوک: امم.. ام ... اینجا اتاق شماست!؟

تی بوم: میشه گفت اره

این سوک: عاا... معذرت میخوام الان وسایلامو جمع میکنم

لبخندی زد که رفتم سر چمدونم و چند تا لباسی که در اورده بودمو گذاشتم توش

این سوک: خانم چوی اینجا رو به من نشون دادن ولی بازم معذرت میخوام شاد اشتباه متوجه شدم

خواستم برم بیرون که هردوشون از دستم گرفتن و انداختنم رو تخت
اخخ بلندی گفتم

تی بوم: کجا با این عجلهه!

این سوک: چیکا..ر میکنییی
اخخ کمرمم خدا.....
با اشکی که رو گونم بود هی خانم چوی صدا میزدم...
این سوک:خانم چوی
کجایین
خانم چوی

بومگی: الکی صدا نکن کسی به جز ما خونه نیس😏

این سوک : شماا چتونهه چیکار دارین با من هااااا

تی بوم: یه کار کوچولو
اونقدی درد نداره اگه مقاومت نکنی
زود تموم میشه فقط باید همکاری کنی🤫


این سوک: چی.. داری .. میگی .. واسه خودتت

هر دوشون اروم اروم میومدن سمتم
خیلی ترسیدم دستامو گذاشتم جلوی چشمم
نمیدونم چیکار کنم
هیچ کی اینجا نیس
خداا باید چیکار کنمم😭

یکیشون دستمو گرفت و کشید سمت خودش
دیدگاه ها (۰)

رویای بزرگ#part67دستامو برداشتم ولی.. ولی هر دوشون لباساشونو...

رویای بزرگ#part68تهیونگ:......این سوک: تو...... اون شب اتفاق...

رویای بزرگ#part65نامی: پلیس بهتون گفت که از این سوک دزدی شده...

رویای بزرگ#part64(ویو تو خونه)کوک: آجوما میشه یه آبقند بیاری...

part18🦋-جونم جونم بابایی چیشدی تو خوشگلم نه نه گریه نکن گریه...

/ℛℐ𝒩𝒢 ℳ𝒜𝒮𝒦/ᴾᵃʳᵗ ¹¹..کامنتا

عشق تلخ شیرین

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط