سرمو تکون دادم
سرمو تکون دادم
یهو ته از کنارمون رد شد..شونه ش بهم خورد..یه بطری اب مچاله شده از دستش افتاد...وا چشه؟ با بطری آبم مشکل داره؟
همون پسره که با کوک اومده بود اومد سمتمون
+خوبین خانوم لی؟
لبخند زدم...
_ممنون خوبم شما خوبین؟
+منم خوبم...من جونگ هوسوکم ...وکیل اقای جئون...و دستشو سمتم دراز کرد...باهاش دست دادم
_خوشوقتم...
رو کردم سمت کوک...
_من میرم پیش سورا...
+راحت باش...
سرمو خم کردم و رفتم طرف سورا که مشغول عکس گرفتن بود
_میگم سورا...تاکی قراره اینجا بمونیم؟
+اقای کیم گفتن یه هفته
_اها
یهو دویید سمتموخودشو از دستم اویزون کرد...با تعجب نگاش کردم
_چتهتو؟
+وای رائل من عاشق هوسوکم...
_وکیل اقای جئون؟
+اره اره...نگاش کن چقد جذابه
خندم گرفت...
_خب یهجوری رفتار کن بفهمه دوسش داری دیگه...اینقد ماست نباش
+نمیشههههه خجالت میکشم
_حداقل برویکم پیشش وایسا دوکلمه باهاش حرف بزن بفهمه توعم هستی اصلا
+مطمنی؟
_اره
+خب پس توهم باید باهام بیای
_باشه بریم...
و دوتایی رفتیم نزدیک جاییکه هوسوک نشسته بود
سورا بهش سلام کرد و هوسوکم با لبخند جوابشو داد و شروع کردن به حرف زدن...
منم رفتم پیش بقیه...با چشمام دنبال ته میگشتم...نبود...کجاست؟!
باید برم ببینم کجا رفته...
+رائل
برگشتم سمت کوک که پشت سرم وایساده بود
+اونروز نتونستیم خوبحرف بزنیم باهم
_راجب چی؟
+قضیه ته
لبخند زدم
_وقت زیاده واسه صحبت کردن آقای کوک...
+پس باید بهم بگی...قول دادی
سرمو تکون دادم
+خانوم لی
برگشتم سمت ته که حدودا ده متری من وایساده بود...یکم رفتم نزدیکتر
_بله آقای کیم
یواش یواش اومد سمتم
+ اگه معشوقتون ناراحت نمیشن لطفا برین ماشینوتمیز کنین...پره شن شده
_ماشین شما پره شن شده من باید پاک کنم؟
عصبی خندید
+پس من باید پاک کنم.؟
_نمیدونم من چرا باید ماشین شمارو تمیز کنم...نمیفهمم
ابروشو داد بالا
+میدونی چرا؟ چون شما عاشق دریا بودی رفتی خیس شدی بهت شنچسبید همشو ریختی توماشین من...
منم مثل خودش ابرومو دادم بالا
_منکه گفتم پیاده میام..خودت اصرار کردی
و عینک دودیمو روچشمم مرتب کردم و بدون اینکه منتظر حرفی بمونم ازش رفتم سمت چندتا از دخترا که داشتن حرفمیزدن...بچه پررو...چرا من باید ماشینشو تمیز کنم به من چه اصلا...غرورش اجازه نمیده حتی ماشینشم تمیز کنه؟
یهو ته از کنارمون رد شد..شونه ش بهم خورد..یه بطری اب مچاله شده از دستش افتاد...وا چشه؟ با بطری آبم مشکل داره؟
همون پسره که با کوک اومده بود اومد سمتمون
+خوبین خانوم لی؟
لبخند زدم...
_ممنون خوبم شما خوبین؟
+منم خوبم...من جونگ هوسوکم ...وکیل اقای جئون...و دستشو سمتم دراز کرد...باهاش دست دادم
_خوشوقتم...
رو کردم سمت کوک...
_من میرم پیش سورا...
+راحت باش...
سرمو خم کردم و رفتم طرف سورا که مشغول عکس گرفتن بود
_میگم سورا...تاکی قراره اینجا بمونیم؟
+اقای کیم گفتن یه هفته
_اها
یهو دویید سمتموخودشو از دستم اویزون کرد...با تعجب نگاش کردم
_چتهتو؟
+وای رائل من عاشق هوسوکم...
_وکیل اقای جئون؟
+اره اره...نگاش کن چقد جذابه
خندم گرفت...
_خب یهجوری رفتار کن بفهمه دوسش داری دیگه...اینقد ماست نباش
+نمیشههههه خجالت میکشم
_حداقل برویکم پیشش وایسا دوکلمه باهاش حرف بزن بفهمه توعم هستی اصلا
+مطمنی؟
_اره
+خب پس توهم باید باهام بیای
_باشه بریم...
و دوتایی رفتیم نزدیک جاییکه هوسوک نشسته بود
سورا بهش سلام کرد و هوسوکم با لبخند جوابشو داد و شروع کردن به حرف زدن...
منم رفتم پیش بقیه...با چشمام دنبال ته میگشتم...نبود...کجاست؟!
باید برم ببینم کجا رفته...
+رائل
برگشتم سمت کوک که پشت سرم وایساده بود
+اونروز نتونستیم خوبحرف بزنیم باهم
_راجب چی؟
+قضیه ته
لبخند زدم
_وقت زیاده واسه صحبت کردن آقای کوک...
+پس باید بهم بگی...قول دادی
سرمو تکون دادم
+خانوم لی
برگشتم سمت ته که حدودا ده متری من وایساده بود...یکم رفتم نزدیکتر
_بله آقای کیم
یواش یواش اومد سمتم
+ اگه معشوقتون ناراحت نمیشن لطفا برین ماشینوتمیز کنین...پره شن شده
_ماشین شما پره شن شده من باید پاک کنم؟
عصبی خندید
+پس من باید پاک کنم.؟
_نمیدونم من چرا باید ماشین شمارو تمیز کنم...نمیفهمم
ابروشو داد بالا
+میدونی چرا؟ چون شما عاشق دریا بودی رفتی خیس شدی بهت شنچسبید همشو ریختی توماشین من...
منم مثل خودش ابرومو دادم بالا
_منکه گفتم پیاده میام..خودت اصرار کردی
و عینک دودیمو روچشمم مرتب کردم و بدون اینکه منتظر حرفی بمونم ازش رفتم سمت چندتا از دخترا که داشتن حرفمیزدن...بچه پررو...چرا من باید ماشینشو تمیز کنم به من چه اصلا...غرورش اجازه نمیده حتی ماشینشم تمیز کنه؟
۶.۹k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.