بوی عطرش فضارو پر کرده بود...چند دقیقه گذشت..همچنان حرفی
بوی عطرش فضارو پر کرده بود...چند دقیقه گذشت..همچنان حرفی بینمون رد و بدل نشد
+صبح چرا گوشیو روم قطع کردی؟!
_چونخوابم میومد
+یعنی نیم ساعت بیشتر خوابیدن ارزش اینو داشت گوشیو روم قطع کنی؟
_خوابم از همه چی برام مهمتره
+که اینطور...
_اوهوم
دستشو برد سمت پخش و روشنش کرد...چند تا اهنگ رد کرد تا رسید به اهنگ i'll be there, johnny...عاشق این اهنگ بودم...صداشو زیاد کرد وخودشم شروع کرد باهاش خوندن...وقتی به قسمت اوجش رسید منم ناخوداگاه خوندمش...اخرای اهنگ بود که ته نیم نگاهی بم انداخت و قسمت «Just tell me wheneveryou need me I’ll be there»(هروقت به من نیاز داشتی بگو،من اونجام) رو بلندتر خوند... یهو ضربان قلبم بالا رفت...چش بود؟..شیشه ماشینو دادم پایین ... احساس میکردم تبدارم...باد خنک که به صورتم خورد حالمو بهتر کرد... ته شروع کرد به رد کردن اهنگا و بلاخره روی اهنگ save me,BTS نگه داشت...انگار سلیقمون یکی بود...چون من این اهنگم دوست داشتم...
صداشو بیشتر کرد وخودشم شروع کرد به خوندن باهاش...بدون هیچحرکتی داشتم نگاهش میکردم...محو صداش شده بودم...رائل نگاش نکن...نمیتونستم چشمامو از روش بردارم...به هر بدبختی ای بود نگامو ازش گرفتم...حدودا یکساعت بعد رسیدیم به جزیره...بادیدن دریا سریع از ماشین پیاده شدم و پاچه های شلوارمو دادم بالا کفشامو در اوردم و دوییدم تو اب...عاشق دریا بودم...حدودا سه سالی میشد دریا ندیده بودم...تاجایی رفتم جلو که اب به کمرم میرسید...
+رائل زیاد جلو نرو...
برگشتم سمت ته که دست به سینه لب دریا وایساده بود...
_حواسم هست نگران نباش
+نگران نیستم...
_مهم نیست
+بیا بیرون دیگه...
_میخوام بیشتر بمونم
+بقیه رسیدن...میخوای فکرای بد کنن راجبمون؟ بگن چیکار میکردن که اینقد دیر رسیدن؟
سریع از اب اومدم بیرون
_خب بریم
یه
+صبح چرا گوشیو روم قطع کردی؟!
_چونخوابم میومد
+یعنی نیم ساعت بیشتر خوابیدن ارزش اینو داشت گوشیو روم قطع کنی؟
_خوابم از همه چی برام مهمتره
+که اینطور...
_اوهوم
دستشو برد سمت پخش و روشنش کرد...چند تا اهنگ رد کرد تا رسید به اهنگ i'll be there, johnny...عاشق این اهنگ بودم...صداشو زیاد کرد وخودشم شروع کرد باهاش خوندن...وقتی به قسمت اوجش رسید منم ناخوداگاه خوندمش...اخرای اهنگ بود که ته نیم نگاهی بم انداخت و قسمت «Just tell me wheneveryou need me I’ll be there»(هروقت به من نیاز داشتی بگو،من اونجام) رو بلندتر خوند... یهو ضربان قلبم بالا رفت...چش بود؟..شیشه ماشینو دادم پایین ... احساس میکردم تبدارم...باد خنک که به صورتم خورد حالمو بهتر کرد... ته شروع کرد به رد کردن اهنگا و بلاخره روی اهنگ save me,BTS نگه داشت...انگار سلیقمون یکی بود...چون من این اهنگم دوست داشتم...
صداشو بیشتر کرد وخودشم شروع کرد به خوندن باهاش...بدون هیچحرکتی داشتم نگاهش میکردم...محو صداش شده بودم...رائل نگاش نکن...نمیتونستم چشمامو از روش بردارم...به هر بدبختی ای بود نگامو ازش گرفتم...حدودا یکساعت بعد رسیدیم به جزیره...بادیدن دریا سریع از ماشین پیاده شدم و پاچه های شلوارمو دادم بالا کفشامو در اوردم و دوییدم تو اب...عاشق دریا بودم...حدودا سه سالی میشد دریا ندیده بودم...تاجایی رفتم جلو که اب به کمرم میرسید...
+رائل زیاد جلو نرو...
برگشتم سمت ته که دست به سینه لب دریا وایساده بود...
_حواسم هست نگران نباش
+نگران نیستم...
_مهم نیست
+بیا بیرون دیگه...
_میخوام بیشتر بمونم
+بقیه رسیدن...میخوای فکرای بد کنن راجبمون؟ بگن چیکار میکردن که اینقد دیر رسیدن؟
سریع از اب اومدم بیرون
_خب بریم
یه
۵.۹k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.